پرویز شهبازی در هفتمین تجربه کارگردانی خود سراغ داستانی رفته که تمام مایههای سیاسی، اجتماعی، خانوادگی، اقتصادی، فرهنگی و تا حدودی ورزشی را در خود جمع کرده است.
«طلا» که به تهیهکنندگی رامبد جوان و محمد شایسته تولید شده، روایتی آشنا دارد؛ چند جوان (دو دختر و دو پسر) برای راهاندازی کسب و کار گرد هم میآیند و در این راه به مشکل مالی میخورند. ایده دختر برای دزدیدن چند هزار دلار از گاوصندوق پنهان پدر به فاجعه میانجامد و سرانجام یکی از قهرمانها برای نجات دادن جان دخترکی بیمار به نام طلا قربانی بلاهت و البته سیاهکاریهای خود میشود.
شهبازی چند دوره پیش «مالاریا» را در بخش مسابقه جشنواره فیلم فجر داشت که چندان جلب توجه نکرد و امسال با «طلا» در مقام کارگردان و «سال دوم دانشکده من» در مقام فیلمنامهنویس (به کارگردانی رسول صدرعاملی) به فجر سی و هفتم آمده است. هر چند برخی امیدوار بودند فیلم تازه شهبازی بتواند موفقیتهای «دربند»، «عیار ۱۴» و «نفس عمیق» را تکرار کند اما به نظر میرسد تلاش فیلمساز برای سرک کشیدن به تمام گوشههای جامعه امروز ایران ناکام مانده است.
اخراج گسترده کارگران و بحران بیکاری، جمع شدن دختران و پسران در کافه برای دیدن بازی ایران و اسپانیا، کاغذبازی برای گرفتن پروانه راهاندازی رستوران، نزول گرفتن خواهر از برادر، ناکامی در گرفتن وام بانکی، جدایی زن و مرد جوان با وجود داشتن دختری بیمار، ماجرای گران شدن دلار، تهیه دارو از بازار آزاد، افتادن به چنگ صاحبخانه هیولاگون، برداشتن بیاجازه پول از حساب شرکت، ارتباط نامشروع و بارداری ناخواسته، زنی تنها و متهم که صورتش را با سیلی سرخ نگه میدارد، کودک بیمار که باید برای درمان به خارج برده شود، دوستیهایی که با به میان آمدن پای پول از هم میپاشد، پدری که دلارهایش را از ترس همسر حتی در خانه نگه نمیدارد و سرانجام قربانی میشود، عبور قاچاقی از مرز و چند ماجرای ریز و درشت دیگر در ۹۰ دقیقه «طلا» چنان به جان و چهره تماشاگر چنگ میزنند که شاید تنها راه گریز از آنها خندیدن به بددهانی شخصیتها و فحشها و شوخیها و اشارههای جنسی بازیگران باشد.
اگر سینما سرگرمی است و با نماد و تصویر و اشاره بیش از گفتگو و واژه سر و کار دارد، در این حالت «طلا» را سخت بتوان یک فیلم سینمایی دانست. فیلم بیانیهای است برای به تصویر کشیدن نهچندان هنرمندانه انبوه مشکلها و معضلهایی که مردم به ویژه جوانان در این سالها با آنها دست و پنجه نرم کردهاند و شکل هنرمندانهتر آن پیشتر در همین جشنواره و سینمای ایران دیده و پسندیده شده است.
شهبازی که در تجربههای پیشین خود نشان داده به زبان سینما و تصویر آشناست، اینجا در «طلا» اسیر فیلمنامهای میشود که به هر شاخه ممکن پریده و به تمام معضلهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی به اندازه نوک زدن پرداخته است. ضمن اینکه شاید از همان ۳۰ دقیقه ابتدایی با توجه به روند ماجراها بتوان پایان داستان را پیشبینی کرد و حتی از مردن یکی از شخصیتهای اصلی آن غافلگیر نشد.
تنها نکته امیدوارکننده «طلا» قرار است صحنه پایانی باشد؛ جایی که رستوران با وجود تمام مشکلها و مانعها راه افتاده و ظاهرا رونق هم گرفته است اما دختری که میخواهد فرزند (احتمالا نامشروع) خود را پس از مرگ پدر و فرار پسر عاشقپیشه خیانتکار نگه دارد، ترکیبی ناهمگون با رونق رستوران و فضای پرهیاهوی آن شکل داده است.
هومن سیدی، نگار جواهریان، طناز طباطبایی و مهرداد صدیقیان بازیگران اصلی «طلا» هستند و هدی زینالعابدین، احترامسادات برومند و چند چهره دیگر حضوری کوتاه در آن دارند.