روایت کردن از نامداران ایران زمین هماره گام برداشتن بر شمشیر دولبه است که هم می تواند ببرد و هم از ناتیزی اش ، مراد حاصل نشود. آن هم روایت بصری که کمتر نمونه تاثیر گذار و بدون حب و بغض دیدیم که بتوان نگاه خاکستری را در آن تعمیم داد. بهرام توکلی اما در فیلم خوش ساخت تختی؛ نشان داد که می توان به روایت سینه به سینه که طی سالها نقل شده ، پایبند
بود و تصاویری خلق کرد که جان مایه اصلی قصه فیلم باشد. از جهان پهلوان ایرانی گفتن هم می تواند سهل باشد و هم سخت. سهل از آن جهت که نگاه دوربین ، چه تصاویری را ضبط نماید و سخت از آن روی که همان دوربین در دام حاشیه های زاید قرار گیرد. آنچه فیلم توکلی را سرپا نگاه می دارد ، روایتی است که همگان بر آن اتفاق نظر دارند.
این روایت از محله های سخت فقیر نشین خانی آباد آغاز می شود که گوشه چشمی به آن سالهای ایران در قحطی
وفاقه دارد. ایرانی که تختی از نبود بی عدالتی در آن رنج میبرد. ایرانی که تختی تاب زیستن در آن نداشت. ایرانی که تختی برایش افتخار آفرید و بسان همه بزرگان و نخبه گان ، طاقت حاکمان را طاق کرد. چرا که این قَدَرقدرتان، توان برتر از خود دیدن را ندارند. فیلم تختی برای اولین بار نشان داد روحیه سخت شکننده پهلوان ایرانی ، از چه اموری گریزان است و این فرار از زندگی ، فقط به واسطه سخت گرفتن طبقه قدرتمند نبود که اسباب زحمت مهیا می کرد.
روانشناسی فیلم و شاخصه مثبت آن ترسیم چهره بی روتوش بچه خانی آباد است که تا پایان بر سر مرام و مسلکش ماند . بی آنکه برای دیگران اسباب زحمتی مهیا نماید. این فیلم جامعه آن روزهای مان را نیز به چالش می کشد؛ هر چند در خرده روایت ها و خرده پیرنگهای کوتاه. همه آگاه هستند که تختی مسلکی تک داشت ولی برای آنانی که سی سال بعد از درگذشتش به دنیا آمدند؛ هم می توان تختی را با المان های نخ نما شده نشان داد؟ پر واضح است این فیلم از بستری روایت می نماید که برگ برنده اش ، قصه گویی صرف نیست و گهگاه به فیلمی مستند گونه تیدیل میشود که گریزی از آن نیز نمی تواند باشد؛ چه که ذات این فیلم ها چنین است به واسطه شخصیت محوربودن.
نگاه جامعه شناختی که فقط طیفی از هواداران تختی را نشان میدهد که از روی استیصال روی به او می آورند تا گره از کارشان باز کند. تختی را همه آزرده کردند چه دوستدارانش و چه مخالفانش. سکوت تختی نیز از این رهگذر معنا می یابد که در برهه یی دیگر کشتی نگرفت. به باورم آنچه در این فیلم می توان به جرات بر آن تاکید کرد، عدم توانایی تختی در بر آورده کردن نیاز های ذهنی خویش بود که سر آخر او را به عزلتی خود خواسته کشاند.گوشه گیری ای که برای تختی هم آنچنان بد نبود. بزرگان و الیت هر جامعه ای اگر نتوانند به یافته های ذهنی خویش معنا و مفهوم منطقی ای دهند؛ لامحاله در نگرش به پیرامون و اطرافیان دچار مشکل ماهوی خواهند شد. فیلم نامه تختی با تاکید بر این نکته هر چند در لایه های پنهانی خود، نشان درستی از روحیات پهلوان ایرانی را با خود به ارمغان آورد. در پایان فیلم، آنچه مهم می نماید؛ نه مرگ بی جواب تختی ؛ بلکه نوع و رفتار خاص کاراکتر تختی است که تا به حال کمتر در باره اش گفته اند… کارگردانی درست و میزانسن بی نقص و بازی خوب از بازیگران نیز در این مهم یاری رسان دریافتی درست از سوی مخاطب است. تختی اگر در مراوده های سیاسی و اجتماعی آن عصر طرف جبهه ای را گرفت که «ملی» نام داشت و سمت مردمی رفت که «ملت» نکته ای در آن مشهود و بارز است و آن هم عدم شناخت روحیات خاص تختی حتی از سوی نزدیک ترین طرفداران و دوستانش بود که اگر این مهم که شاید خود تختی نیز در عدم شناساندن درست این مختصات روحی نقش داشت؛ اتفاق می افتاد این اسطوره پهلوانی و ورزشی می توانست وزنه مهمی در سپهر سیاست و اجتماع و مدد رسان تحولات بعدی ایران زمین باشد. امری که جامعه از روی کم دانشی و قدرت وقت شاید از روی آگاهی، در نطفه خفه اش کردند. این فیلم اگر بتواند این مهم را هر چنداز کلوزاپ های متعدد از چهره تختی نشان دهد ره به سوی باز شناسایی مجدد این چهره فراموش ناشدنی برداشته که خود دستاورد اندکی نیست…