۱۴بهمن سالروز تولد علی دایی بود. اسطورهای که رد پایش در بخش اعظمی از خاطرات فوتبالی ما دیده می شود.
با چند روز تأخیر، دوستان رسانهای علی دایی برای او در الهیه جشن تولد گرفتند. به همین بهانه بخشی از خاطرات مهم علی دایی را مرور کردیم. او درباره عکسهایش برایمان گفت و اتفاقات جالبی برایمان تازه شد.
چقدر لاغر بودم
وقتی به دایی این عکس را نشان دادیم لبخند روی لبانش نقش بست: «فکر کنم آمریکاست» او با لبخند ادامه داد: «ما را به جوانیمان بردی. چقدر لاغر بودم. عجب سبیلی. من و محمد خاکپور و آقا کریم جوانیمان را با هم گذراندیم. خیلی خاطره از آن روزها دارم.»
معجزه بود
یکی از معروفترین عکسهای زندگی علی دایی. تا عکس را به او نشان دادیم بدون مکث جواب داد: «لحظه پایان بازی ایران و استرالیا» دایی برایمان گفت آن دقایق آخر اندازه سالها برایش گذشت. او روایت میکرد: «میگفتیم چرا تمام نمیشود. آن شب با چشممان معجزه را دیدیم. خدا خیلی چیزها را به ما نشان داد. انصافاً استرالیا میتوانست برنده باشد. قویتر از ما بودند. انگار خدا میخواست دل مردم ایران شاد شود. باور میکنید فیلم آن بازی را دیگر ندیدم. همین عکس میتواند من را به گریه بیندازد.»
یکی از معروفترین عکسهای زندگی علی دایی. تا عکس را به او نشان دادیم بدون مکث جواب داد: «لحظه پایان بازی ایران و استرالیا» دایی برایمان گفت آن دقایق آخر اندازه سالها برایش گذشت. او روایت میکرد: «میگفتیم چرا تمام نمیشود. آن شب با چشممان معجزه را دیدیم. خدا خیلی چیزها را به ما نشان داد. انصافاً استرالیا میتوانست برنده باشد. قویتر از ما بودند. انگار خدا میخواست دل مردم ایران شاد شود. باور میکنید فیلم آن بازی را دیگر ندیدم. همین عکس میتواند من را به گریه بیندازد.»