سینمایی «آنها» ساخته احسان سلطانیان به غایت اثری نافرجام درباره مشکلات زنانه است. فیلمی که با همه نابلدی در حوزه داستان پردازی و ایجاد تعلیق سینمایی، حرفی می زند ابتر و دست و پا شکسته. فارغ از اینکه چرا چنین اثری در چارچوب هنر و تجربه قرار می گیرد، باید اضافه کرد که هزاران فرسنگ تا هنر و تجربه شدن فاصله دارد. اثری که موضع سینمایی در برابر داستان می گیرد، اما ابداً کارکرد سینمایی ندارد. تصاویر دست و پا می زنند تا مفهومی را به نام وفاداری زنانه القا کنند (به خودی خود این مفهوم ارزش مند و دراماتیک است)، اما این تلاش با اندیشه ضد اجتماعی کارگردان بی ثمر می ماند .
نه فمینیستم نه فرم گرا
داستان روایتگری نمی کند، بلکه بلند بلند شعار می دهد و این شعارها از زبانی سنگین و به آرامی ساطع می شوند. سه زن که هرکدام به نحوی بر لبه تیغ احساسات و عقل گرایی راه می روند و در پایان احساسات خود را بر منطق ترجیح می دهند، شکل فناپذیری از یک تجربه سینمایی به مخاطب القا می کنند. برای باز شدن بحث از خود فیلم مثال هایی می آورم: در ابتدا مهرنوش (شبنم مقدمی) به عنوان شخصیت در داستان مطرح می شود، اما عمیقاً این کاراکتر تبدیل به شخصیت نخواهد شد، ارتباطی که با دخترش برقرار می کند، یک ارتباط نامادرانه است. او در برابر متلک های دخترش سر به زیر می اندازد، برای حفظ خانه ای تلاش می کند که ابدا علقه ای از آن نشان داده نمی شود، با خواستگارش مستاصل و درمانده رفتار می کند و گویی هم می خواهد رندگی کند و هم نمی خواهد! شاید این نکات به مخاطب حس روبه شدن با شخصیت را القا کند، اما مطمئناً استیصال و خودشیفتگی در بیان مفاهیم روانشناختی زنانه و مینیمال کردن آن بدون پشتوانه دراماتیک به شخصیت، مشخصاً به یک شخصیت زنانه نزدیک نخواهد شد. تا به این جا مطمئن شدم که مفهوم مقدم بر فرم است و از چنین اثر ضد فرمی نمی توان انتظار طرح مسئله ای اجتماعی و بدون موضع را داشت. شخصیت بعدی (سمیرا حسن پور) زنی را نشان می دهد که به همسر در بستر و علیل خود متعهد مانده و تا پایان مشخص نمی شود این تعهد ادامه دارد یا نه. زنی که میزانسن خانه اش را شاسی های عکس همسرش پر کرده، نمایانگر تعهد وی نسبت به همسر نیست، بلکه این شاسی ها بیانگر تنهایی اوست که در بیان این تنهایی الکن مانده اند. گرایش ضد زنانه فیلم آنجا مشخص می شود که شخصیت ها قبل از این که علقه های زنانه داشته باشند، نسبت به موقعیت و کاراکتر خود وفادارند و این موضوع نه زن می سازد و نه مرد. انسان مانند خمیری است که شرایط او را ورز می دهد و تمام انسان هایی که سلطانیان برای مخاطب خود معرفی می کند که محوری ترینشان مهرنوش است، نه شرایط تعریف پذیری دارند و نه عقلانیت زنانه یا مردانه ای که نام تشخص بر آنها بگذاریم .
دوربین مستاصل
باید اذعان کنم فرم دوربین روی دست، درست ترین انتخابی بود که مولف می توانست برای این فیلمنامه انتخاب کند و به اشتباه از حرکت های متعدد ترک و ریل بهره مند شده است. نماهای دوربین همگی به درستی انتخاب شده اند، اما این نماهای ثابت و بی تحرک، اثر را از ریتم و تمپو می اندازد و چه بهتر بود فیلم از فرم دوربین روی دست بهره مند می شد تا زمان ۲ ساعته آن که در سینمای امروزی زمان کمی است، برای مخاطب خسته کننده نباشد. از سوی دیگر، چنین انتخابی نور امید را در فیلم خاموش می کند. فیلم بعد از سیمرا حسن پور به هدی زین العابدین کات می شود.کاراکتری که میان حفظ کردن بچه و انداختن آن دست و پا می زند و در آخر بر اثر یک تصادف تمام رشته ها را پنبه می بیند. در این جاست که مخاطب با هجمه بزرگی از ناامیدی روبه رو می شود. هجمه ای که مولف با ماسک زنانه و انتخاب هوشمندانه ای که برای بازیگران داشته، ایجاد کرده است.
نقد بزرگ وارد بر این فیلم، اپیزودیک بودن آن است. قانون سینمای اپیزودیک در ارتباط معنایی فصول است. در این اثر نه تنها اپیزودها، بلکه کاراکترهایی که همچنان به شخصیت تبدیل نمی شوند و موقعیت شان، ارتباط معنایی با یکدیگر برقرار نمی کنند. صرف این که این سه در بیمارستان یا اتوبوس یا خیابان (حادثه تصادفی که اتفاق نمی افتد و نشان می دهد که کاراکتر زین العابدین ذهن درگیری دارد) با یکدیگر برخورد کنند، ارتباطی شکل نخواهد گرفت. کاراکتر ها نه به لحاظ فرمیک به هم ربطی دارند و نه به لحاظ معنایی. هر کدام شکلی زنانه به خود گرفته اند که ابدا زنانه نیست و می خواهند زن باشند، اما زن بودن را بلد نیستند . با همه این تفاسیر باید اقرار کنم سینما محفل تبادل نظر اجتماعی است و چنین آثاری هر چند الکن و ضعیف می تواند شروع فرآیندی به نام زیستن اجتماعی باشد که این روزها جامعه از آن گریزان است. احسان سلطانیان استعداد فیلم سازی دارد و این استعداد نیازی به تایید یا تکذیب من مخاطب ندارد، بلکه باید حمایت شود تا به فرم و قصه ای یکپارچه دست یابد. تا مادامی که تفکر و موضع فیلم ساز بر اساس رویدادهای شخصی در قالب اجتماعی قرار گیرد، معنایی جز شیفتگی نسبت به عناصر ایجاد نخواهد کرد.