تصور کنید با گروهی همسفر شدهاید و بعد از کلی پیادهروی به نقطهای از کوه می رسید و توقف میکنید. سپس و در کسری از ثانیه گوشیها و دوربینها را میبینید که یکی پس از دیگری مشغول ثبت این لحظات هستند یا افرادی را مشاهده میکنید که به جای استفاده واقعی از فضا مشغول لایو گرفتن و استوری گذاشتن هستند. هر قدمی که برمیدارید باید مواظب باشید که عکس بقیه را خراب نکنید یا ناخواسته عکستان در دوربین دیگران ثبت نشود! این افراد همانهایی هستند که زندگی نمیکنند، تفریح نمیکنند و درکی از بهترین لحظات زندگیشان ندارند چون همواره تنها به فکر ثبت آنها بودهاند و یادشان رفته کمی زندگی کنند. به گزارش «ترجمان» اما در برابر صفحه اینستاگرام پربینندهمان چه چیزی را داریم از دست می دهیم؟
تحقیق روی گروهی به اسم«اسنپ پک»
به تازگی مقاله ای در روزنامه «نیویورک تایمز» منتشر شده است که درباره زندگی گروهی از جوانان اهل مهمانی به اسم «اسنپ پک» است. این گروه برنامه شبهایشان را حول محورِ گرفتنِ عکسهایی تنظیم میکنند که بتوانند با دنبال کنندگانشان به اشتراک بگذارند. گزارشگر توضیح می دهد: «برای آنها، گرفتن عکس و ویدئو از طریق اینستاگرام و اسنپ چت راهی برای به یاد سپردن شب نیست، بلکه رویداد اصلی شب است!» تصاویر، بیش از پیش به بخش مهمی از رابطه با دیگران، تأیید شدن و ثبت کردن تجربههای جدید تبدیل شده اند و با اینکه ممکن است به نظر بیاید که بارانِ رنگها و پیکسلها و صورتها و چشم اندازها فقط تخیلات ما را غنیتر میکند و رابطهمان را با جهان بهبود میبخشد، به نظر میرسد که خلاف این موضوع در حال رخ دادن است. «مری پایلون» روزنامه نگار، در مقالهاش با عنوان «اینستاگرام تعطیلات را نابود میکند» هم شرح میدهد که چگونه وقتی از معبدی در کامبوج بازدید میکرده، دریایی از گردشگران مشغول گرفتن عکس بی نقص و به اشتراک گذاشتن آن بودند و عجیب آنکه «هیچ فردی واقعاً حضور نداشته». میل شدید و ناگزیر به نشان دادن بی درنگ و الکترونیکیِ خود پدیدهای است که منحصراً دوران دیجیتال ما آن را ممکن کرده است. بله، داشتن قابلیتِ به اشتراک گذاری تصاویرِ بیشتر با مخاطب گستردهتر مزیتهایی هم دارد اما تمایل روزافزون به ثبت و ارسال این تصاویر جای تمرکز ساده و رابطه مستقیم انسانی را گرفته است.
زندگی در حباب خودنگر
«شری ترکل»، روانشناس در کتاب «با هم تنها» مینویسد: «در قرن بیست و یکم، زندگی در حباب رسانه طبیعی شده است. با کمک تلفنها و رایانه هایمان، فارغ از این که کجاییم یا پیش چه کسی هستیم، دایماً با دیگران در ارتباطیم و با آنها تعامل میکنیم اما عکس گرفتن و تولید ویدئو بخش اصلی این تبادل دیجیتالی شده است. «جان آر. سولر»، استاد روان شناسی، عکاسی و به اشتراک گذاری مداوم عکس را در حکم طلب تأیید تفسیر میکند. او مینویسد که هر وقت عکسی را به اشتراک میگذاریم، امیدواریم دیگران جنبههایی از هویتمان را که در آن تصویر جای دادهایم، تأیید کنند.
در جست وجوی تأیید دیجیتالی
به جای این که حضور داشته باشیم یعنی جایی که هستیم باشیم و واقعاً مشاهده اش کنیم مایلیم که از تجربههای زیسته مشترک به مثابه فرصتی برای بازنمایی و بیان بصریِ خودمان بهره ببریم. برای همین مجموعه عکسهای شخصی که از طریق اپلیکیشنهایی مثل اینستاگرام و فیسبوک تبلیغ میشوند، به ابزاری برای خودتبلیغی بدل میشوند. توانایی سنجش مداوم بازخورد عمومی برای هر عکسی که ارسال شده، کاربران را قادر و شاید تشویقشان می کند که در نهایت صرفاً برای به حداکثر رساندن واکنش مثبت، بازنمایی بصری زندگی خودشان را دستکاری کنند. «تریسی الووی»، استاد روان شناسی دانشگاه «فلوریدا»، می نویسد: «هر فرد خودشیفته به برکهای نیاز دارد که تصویرش را منعکس کند. درست مثل نارسیس که به برکهای خیره شد و زیباییاش را تحسین کرد، شبکههای اجتماعی مثل فیسبوک و اینستاگرام به برکه دوران مدرن ما تبدیل شدهاند».
خلاقیت به تمرکز نیاز دارد
این که بارها از تجربههایمان در زمان واقعی فاصله بگیریم تا گوشیهای هوشمندمان را درآوریم و بعد تصویر را قاببندی و عکاسی کنیم، از فیلترها استفاده و آن را ارسال کنیم، تأثیر نامطلوبی دارد و توجهمان را برهم میزند. «نیکلاس کار»، نویسنده حوزه فناوری در کتابش، «کم عمقها: اینترنت با مغز ما چه میکند؟»، درباره انعطاف پذیری عصبی صحبت میکند که توانایی شبکه عصبی ما برای تغییر در برابر واکنش به محرکهاست. او به ویژه درباره شیوههایی بحث میکند که ذهنمان در واکنش به مشغولیت بی وقفه با فناوری دیجیتال، تحول پیدا کرده است. درباره جست وجو در اینترنت هم مینویسد: «وقفههای پی درپی افکارمان را پراکنده، حافظهمان را ضعیف و ما را عصبی و مضطرب میکند». وقفههای مکرر برای ارسال تصاویر و دنبال کردن نحوه پذیرفته شدنشان هم به همین ترتیب احتمال دارد، توجهمان را منحرف کند و اضطراب را افزایش دهد. درنتیجه، ممکن است جنبههای دیگر محیط و تجربههایمان را از دست بدهیم. درحالی که این امکان وجود دارد در انجام دادن همزمان چند وظیفه پیشرفت کنیم، تواناییمان برای تمرکز عمیق در زمانهای طولانی تضعیف شده است. «کار» ادامه میدهد: «آن کارکردهای ذهنی که در رقابتِ «بقای پرمشغلهترین» سلولهای مغز میبازند، آنهایی هستند که زمینه را برای تفکر آرام و خطی آماده میکنند یعنی آن کارکردهایی که ما برای عبور از روایتی بلند یا استدلالی پیچیده استفاده میکنیم، همانهایی که وقتی میخواهیم درباره تجربهها بیندیشیم یا در خصوص پدیدهای درونی یا بیرونی تأمل کنیم از آنها کمک میگیریم.» به عبارت دیگر به نظر میآید آن نوع از توجهی که ما از طریق به اشتراک گذاری معمول تصویر، دایماً تقویت میکنیم به قیمت آن نوع از توجهی تمام میشود که ما نیاز داریم تا مثلاً به کتابها معطوف کنیم.