برخی رفتارها یا عادتهای عجیب ما در حقیقت نشاندهنده یک بیماری روحی پنهان است که از آن بیاطلاعیم. مثلا مراجعه بیش ازحد به پزشک برای معاینه کودک به هر دلیل کوچک، احتمالا یکی از نشانههای مراقبت افراطی است چراکه کودک در معرض روشهای غیرضروری درمانی قرار میگیرد. غافل از اینکه نگرانی مدام والدین برای کودک، عواقب جبرانناپذیری در آینده او دارد. به طور مثال، چنین کودکانی در آینده برای تامین نیازهای احساسی خود تظاهر به بیماری را در پیش میگیرند. سندروم «مونشهاوزن با وکالت» (Munchausen syndrome by proxy) یک اختلال روانی و نوعی کودک آزاری است که در برخی والدین یا پرستاران کودک دیده می شود و بیشتر در میان مادران شایع است. این اختلال نام خود را از «بارون فون مونشهاوزن» آلمانی، نویسنده مشهور داستانهای ماجراجویانه در قرن ۱۸ گرفته است. افراد مبتلا به این اختلال روانی، نشانههای بیماری را به طور ساختگی در کودک خود یا هر فرد دیگری که مسئول مراقبت از او هستند، میبینند یا به عبارتی دیگر به وجود میآورند! برخی مادران از این روش برای جلب توجه و محبت دیگران استفاده میکنند و از تحسین دیگران برای از خودگذشتگی شان در مراقبت از بیمار، لذت کاذب می برند و ناآگاهانه اقدامی خطرناک می کنند!
چرا شناسایی این اختلال سخت است؟
ممکن است سالها طول بکشد تا این اختلال تشخیص داده شود و شناسایی فوری، تقریبا غیرممکن است. یک دلیل آن، تلاش فرد مبتلا برای مخفی کردن این اختلال در خود است. هیچ مادری نمیپذیرد که خود، به طور ساختگی نشانههای بیماری را در کودکش به وجود آورده است. فرزندان چنین مادرانی، معمولا به دلیل ابتلا به بیماریهای مختلف، پی در پی در بیمارستان بستری میشوند بدون اینکه دلیل بیماری مشخص شود. نشانههایی که مادر برای پزشک توضیح میدهد با نتایج آزمایشها هماهنگی ندارد و پزشک مربوط را به اشتباه میاندازد. مادر تلاش زیادی میکند اطلاعات پزشکی بیشازحد خود را که معمولا از سایتهای پزشکی دریافت کرده است به رخ دیگران بکشد. هنگام بستری کودک در بیمارستان، مادر تمام مدت اصرار به ماندن در کنار او دارد و کودک را با تیم پزشکی تنها نمیگذارد. با پزشک و پرستار، زیاد صحبت میکند و سعی در تزریق دانستههای خود به آنها دارد و به جای آنها تصمیم به انجام آزمایش، جراحی و تجویز داروهای غیرضروری می گیرد! روانشناسان معتقدند احتمالا یک تجربه سخت در گذشته، بی توجهی و بدرفتاری با آنها در کودکی و از دست دادن عزیزی در آن دوران میتواند در ایجاد این اختلال روانی نقش زیادی داشته باشد.
راه درمان این اختلال چیست؟
در این مبحث ما دو بیمار داریم، مراقبتکننده یعنی مادر که مبتلا به این اختلال است و کودک به عنوان مراقبتشونده که قربانی این اختلال بوده است. فرد بیمار تمایلی به قبول اختلال روانی خود ندارد اما به محض پذیرش آن با کمک جلسات متعدد رواندرمانی، مهمترین راه و اولین گام درمانی او، اصلاح رفتار و کاهش دسترسی مفرط او به منابع پزشکی است. گام بعدی، بررسی فاکتورهای مسبب اختلال است. خانوادهدرمانی با تمرکز بر تنش و بهبود روابط در خانواده، به کاهش علایم این اختلال کمک بزرگی می کند. دارویی برای درمان توصیه نمیشود و اگر هم دارویی استفاده شود، صرفا عوارض مرتبط با این سندروم مثل افسردگی، اضطراب و اختلالات شخصیتی را بهبود میبخشد.