نگاهی روانشناسانه به نظرات مردم درباره منابع شادکامی با توجه به نظرسنجی جدید «ایپسوس»
ایپسوس، سومین بنگاه بزرگ تحقیقات و نظرسنجی جهان است و طبق نتایج جدیدترین نظرسنجی این مرکز بینالمللی درباره شادکامی با جامعه آماری افراد ۱۶ تا ۷۴ سال در ۲۸ کشور جهان و با حجم نمونه ۲۰ هزار نفری، سلامتی و به زیستن با ۵۵ درصد، داشتن رابطه مثبت و خوب با خانواده، همسر و فرزندان با ۴۸ درصد، داشتن هدف و معنا در زندگی با ۴۷ درصد و داشتن امنیت فردی با ۴۵ درصد، مهمترین منابع و عوامل موثر بر شادکامی از نظر مردم دنیا محسوب میشوند. در ادامه، نگاهی روانشناسانه به درست یا غلط بودن این نظرات خواهیم داشت.
نیاز به شادکامی، غریزی است: برخلاف آن چه که بسیاری از افراد تصور میکنند، احساسات ما شامل احساسات مثبت و منفی یا احساسات خوب و بد نمیشود. از نظر علمی، بهترین تقسیم بندی برای احساسات، احساسات سازگار و ناسازگار است. مثلاً احساسی همچون خشم، به خودی خود خوب یا بد نیست بلکه می تواند سازگار یا ناسازگار باشد. به عبارتی اگر خشم منجر به پرخاشگری شود، میتواند غیر مفید باشد و نابود کننده شود اما اگر برای دفاع از حقوق خود باشد، مفید خواهد بود. هر کدام از احساسات میتواند خوشحال کننده یا ناراحت کننده باشد. شادکامی یکی از احساسات خوشحال کننده است که انسانها به طور غریزی خواهان آن هستند.پژوهشهای متعدد روانشناسی نشان دادهاند که برخی از عوامل همچون احساس امنیت، سلامتی جسمی، رابطه موثر با دیگران، داشتن هدف و معنا در زندگی با احساس رضایت و شادکامی همبستگی دارند و معمولاً افرادی که این ویژگیها را دارند، بیشتر احساس شادکامی میکنند. هرچند بین عواملی همچون سلامتی و تندرستی با شادکامی همبستگی وجود دارد اما شادکامی نتیجه امنیت، تندرستی یا رابطه مثبت با دیگران نیست و این عوامل به خودی خود باعث شادکامی نمیشود. در واقع افرادی که تندرست هستند، فکر میکنند کنترل بیشتری برای تاثیرگذاری بر اتفاقات پیرامون خود دارند به همین دلیل کمتر احساس ضعف و ناتوانی میکنند و این افراد معمولا تلاش بیشتری برای پاسخ دادن به تمایلات و نیازها و اهداف خود دارند. به همین دلیل برخی از افرادی که دچار معلولیتهای جسمی و محدودیتهای حرکتی هستند، وقتی به فکر استفاده از دیگر تواناییهای خود میافتند و سایر استعدادهای خود را کشف میکنند، تبدیل به افراد شاد و خوشحال میشوند. همچنین افرادی که ارتباط مثبتی با دیگران دارند، این ارتباط به تنهایی باعث احساس شادکامی در آنها نمیشود. آنها از این ارتباطات به عنوان یک منبع حمایت عاطفی برای کسب آرامش و لذت بردن از زندگی بهره می گیرند و افرادی که معنایی در زندگی پیدا میکنند، راحتتر میتوانند با مشکلات اجتناب ناپذیر زندگی همچون بیماری، درد و فقدان کنار بیایند. در نتیجه میتوان گفت که فردی که از فقدان چیزی در زندگی رنج میبرد، در صورتی که به نیازها و اهدافش اهمیت دهد، میتواند همزمان شاد باشد.
شادکامی به معنای نداشتن غم نیست: شادکامی را میتوان نقطه مقابل افسردگی در نظر گرفت. افراد افسرده، اغلب افکار ناامید کنندهای در سر دارند و انگیزهای برای پرداختن به فعالیتهای لذتبخش ندارند و زندگی را بسیار پوچ و بی معنی میبینند. واقعیت این است که افسردگی معادل غم نیست، یک فرد غمگین میتواند شاد باشد اما یک فرد افسرده به هیچ وجه. همانطور که یک فرد شادکام میتواند همزمان احساسی چون خشم نیز داشته باشد. در واقع شادکامی بیش از اینکه بخواهد نداشتن غم باشد، مدل رویارویی افراد با احساس غم است. حتی افراد شاد نیز در زندگی خود فقدانهایی دارند و ممکن است از چیزی رنج بکشند اما نحوه رویارویی آنان با این محدودیتهاست که تعیین کننده احساس شادکامی در آنان میشود.