اگر ستاره های نسل اول سینمای ایران را بهروز وثوقی، سعید راد و زنده یادان محمدعلی فردین و ناصر ملک مطیعی بدانیم و در نسل دوم نام مرحوم خسرو شکیبایی، جمشید هاشم پور و ابوالفضل پور عرب را قرار دهیم، قطعاً در نسل سوم باید به چهره هایی چون لیلا حاتمی، نیکی کریمی، هدیه تهرانی، فریبرز عرب نیا، امین حیایی، محمدرضا فروتن، حامد بهداد، شهاب حسینی، بهرام رادان، مهناز افشار، محمدرضا گلزار، مهتاب کرامتی، حمید فرخ نژاد، رضا عطاران و… فکر کنیم. لیستی تقریباً همه شمول آن هم فارغ از اینکه در ارزیابی کلی بر اطلاق عنوان ستاره به هر یک چقدر موافقیم و چقدر آنان را شایسته این عنوان می دانیم.
از میان این ستاره ها به دلیل بضاعت اندک سینمای ما در پرورش و معرفی سوپراستارهای تازه و جوان، چهره های نسل سه بعضاً همچنان در دهه ۴۰ یا ۵۰ زندگی خود نقش جوانان را بازی می کنند. روندی که هر چند در مواردی با جایگزینی استعدادهای جدید همچون نوید محمدزاده و امیر جدیدی، تلاش می کند در مسیر تعادل پیش رود، اما همچنان غلبه پررنگی در جریان فیلمسازی ما دارد. ستاره هایی که به اصطلاح «خوب مانده اند» و گویا طبق فرمول های سینمای ایران برای جوان اول بودن هنوز جواب می دهند.
مشکل اما از جایی آغاز می شود که فیلم های این ستاره های میانسال به مرور در گیشه مسیری افولی را طی می کند. رقم های فروش غیر قابل توجه در کنار نام فیلم های اغلب این ستاره ها نشان از آن دارد یا سینمای ما و خود آنان به درک منطقی و درستی از جایگاهشان نرسیده اند و یا دیگر سینمای امروز در پذیرش آنان دست کم در شکل فعلی با نوعی تردید و دلزدگی رو به روست. بویژه اینکه تجربه نشان داده در سناریو های سینمای ما اصولاً جایگاه مطمئنی برای میانسالان و پیشکسوتان تعریف نشده و این جوانان هستند که فرصت عرض اندام و حضور بیشتر دارند.
شاهد مثال در این باره زیاد است.
بهرام رادان این روزها فیلم «ایده اصلی» را روی پرده دارد که بعد از یک ماه و نیم به زحمت سه ونیم میلیارد فروخته و در خوشبینانه ترین حالت در انتها شاید به مرز پنج میلیارد برسد. او پارسال هم با «چهار راه استانبول» نتوانست بیش از سه میلیارد بفروشد. «زرد» دیگر فیلم او دو سال پیش با خوش شانسی آشکاری به مرز پنج میلیارد نزدیک شد که مشخصاً نمی توان تمام آنرا به پای او نوشت. در واقع رادان از سه سال پیش به این سو که با «بارکد» به گیشه ۱۱ میلیارد و دویست میلیونی رسید، نتوانسته توفیقی در گیشه داشته باشد. «رقص روی شیشه» نخستین سریال او در شبکه نمایش خانگی هم امسال شکست سختی خورد. می گویند رادان بشدت امیدوار به فروش ۱۰ میلیاردی «آشفتگی»(فریدون جیرانی) در گیشه پاییز است. انتظاری که بینندگان فیلم در جشنواره فجر پارسال نمی توانند بر تحقق آن صحه بگذارند.
بعد از او حامد بهداد هم مدتهاست روی خوشی از گیشه ندیده. همین الان «قصر شیرین» با بازی او بعد از هشت هفته تنها سه میلیارد و سیصد میلیون تومان فروخته. از فیلم های سالهای اخیر بهداد تنها این «مارموز» بود که سال گذشته ۶٫۵ میلیارد فروخت که تازه آن هم برای فیلمی که پیش بینی گذر از ۱۰ میلیارد برایش صورت گرفته، چندان رقم قابل توجهی نیست. «خانه دختر»، «نیمه شب اتفاق افتاد»، «هفت ماهگی»، «هیهات»، «چهارشنبه خون به پا میشود» و نمونه هایی از فیلمهای سالهای اخیر بهداد هستند که در گذر از کیفیت و محتوایشان، در گیشه با ناکامی مواجه بوده اند.
محمدرضا فروتن دیگر مثال ناکام در گیشه سینمای این سالها امسال با فروش نازل ۳۸ میلیونی فیلم «تولدت مبارک» ضربه سختی خورد. «مرداد» با بازی فروتن سال گذشته جزو کم فروشترین فیلمهای سال بود و حدود ۱۱۱ میلیون تومان فروخت. «نگار» و «نقطه کور» هم سه سال پیش با بازی او اکران شدند که فروش های بسیار کمتر از حد انتظاری را بر جای گذاشتند.
غرض از این آمار و ارقام اما همانطور که در ابتدای مطلب حاضر رفت، لزوم توجه برای بازیابی جایگاه این ستاره ها در سینمایی است که در عین اینکه قدر ستاره هایش را نمی داند، اعتنایی به خلأ این مفهوم پولساز در سینما نیز ندارد. سینمای ایران اگرچه در گیشه تابستان امسال نشان داد پتانسیل رها شدن از سقوط آزاد به ورطه کمدی های مبتذل بی اهمیت را دارد، اما کماکان در بحث ستاره سازی به معنی واقعی آن در هنر صنعت فیلمسازی نیاز به سرمایه گذاری مادی و معنوی و اعطای فرصت های تازه به ستاره های سابق و آتی دارد.