فصل سوم سریال «ستایش» با درصد بیننده بالا و داشتن مخاطب ثابت، ادامه روایت زندگی زنی رنجکشیده است که از قضا هم از خانواده مورد اذیت و آزار قرار گرفته و هم از سوی جامعه با بیمهری روبهرو شده است.
کنار هم قرار دادن خط داستانی این سریال با نمونههای مشابه دیگر از جمله مجموعه «بوی باران» نشان از علاقهای مرموز در میان تولیدکنندگان مجموعههای تلویزیونی صداوسیما دارد که دوست دارند قهرمانان زن را از میان افراد معترض به جامعه و ظاهراً مورد ظلم قرار گرفته انتخاب کنند؛ کسانی که وجهه اجتماعی مقبولی دارند و یک تنه در برابر ظلمی که جامعه مردسالار بر آنها تحمیل میکند، ایستادگی کردهاند.
سانسور زن حماسهساز ایرانی
این شبها فصل سوم سریال ستایش در حال پخش است. اولین فصل از این سریال ۹ سال پیش از تلویزیون پخش شد. طراحی اولیه این سریال را ایرج قادری یکی از شاخصترین بازیگران و کارگردانان سینمای فیلمفارسی ارائه داد و نویسندگی سریال را سعید مطلبی نویسنده پرکار سینمای فیلمفارسی برعهده داشت؛ سینمایی که پیش از انقلاب و در اواسط دهه ۵۰ روبه ورشکستگی نهاده بود. داستان فصل اول ستایش از اوایل دهه ۶۰ آغاز میشد؛ جایی که برادر ستایش در اوج دوره حماسهآفرینی و آرمانگرایی دهه ۶۰ به عنوان سرباز از جبهه فرار کرد و قصد داشت از ایران هم فرار کند که به دست پلیس ایران کشته شد.
ستایش که دختر جوانی بود تمام تلاش خود را کرد تا برادرش محمد را به خارج از کشور بفرستد و از دست دژبان ارتش که در پی او بود نجاتش دهد، اما در نهایت سرباز فراری در منطقه صفر مرزی کشته میشود. ستایش مشابه اکثر فیلمفارسیها یک داستان عاشقانه داشت که در آن خانوادهها مخالف وصال دو جوان بودند ولی عشق کار خودش را انجام میداد. درگیری ستایش با خانواده همسرش، کشته شدن همسر وی و مواجهه با جامعهای که به دنبال سوءاستفاده از یک زن تنهاست، تصویری بود که مجموعه ستایش در فصل اول به نمایش گذاشت.
سعید سلطانی کارگردان مجموعه ستایش پیش از ساخت این مجموعه نیز در دیگر آثارش به ترسیم زن رنجکشیده در فضای ضدزن و مردسالار پرداخته بود. مجموعه «پس از باران» و «خانهای در تاریکی» دو نمونه دیگر از آثار وی هستند که در هر دو یک زن مظلوم وجود دارد که باید برای بقا و حفظ خود با مردهای شیطانصفت و بدذات مبارزه کند. اگر چه هر دوی این سریالها در فضای تاریخ معاصر میگذرد ولی نگاه فیلمساز به زن قهرمان دقیقاً یک زن رنجکشیده است که جامعه او را پس میزند.
ستایشها همیشه هستند
نگاه به سه مجموعهای که امسال از تلویزیون پخش شد نشاندهنده میل و رغبتی خاص در میان مدیران و تصمیمگیران تلویزیون برای نمایش چهره زنان رنجکشیده و یاغی است. در مجموعه «از یادها رفته» که ماه رمضان از شبکه یک سیما پخش میشد، شخصیت محوری سریال دختری به نام «مهربانو» بود که شخصیت متجدد و فرنگ رفته بود و در فضای دوره رضاخانی، باید با فضای مردسالار مبارزه میکرد.
این زن جوان در طول سریال بارها مورد اذیت و آزار مردها قرار میگرفت و حقوقش پایمال میشد، ولی او در حفظ شخصیت مستقل خود پافشاری میکرد. در کنار این شخصیت تجددخواه زنی چادری هم وجود داشت که شخصیت او به شدت نفرتانگیز بود و ترسیم چنین شمایلی از زن چادری در تلویزیون ایران پس از انقلاب اسلامی بیسابقه بود، همان طور که ستایش در سه فصل دست از مبارزه با جامعه برنداشته تا به حق خود برسد.
ترکیب بازیگری مهدی سلوکی و نرگس محمدی، پیش از تکرار در مجموعه ستایش، در مجموعه «بوی باران» یا همان عروس تاریکی نیز استفاده شد. دقیقاً مانند فصل اول سریال ستایش که سلوکی در نقش برادر گرفتار و محمدی در نقش خواهر دردمند و مبارز ظاهر شده بودند با این تفاوت که در بوی باران قرار نبود برادر فراری از ایران خارج شود بلکه خواهر تلاش میکرد که با هر وسیلهای برادرش را از زندان خارج کند. نکته تشابه این دو سریال در شخصیت محوری زنی است که حاضر است برای نجات یک مجرم دست به هر کاری بزند.
چرا همه زنها مظلومند؟!
زن مظلوم نخ تسبیح همه سریالهایی است که تصویری غیرواقعی از جامعه ایرانی ترسیم میکنند و بر ارائه این تصویر اصرار دارند.
نگاهی کوتاه به چندین واقعه اجتماعی و بازتابهای رسانهای آن نشان میدهد که پررنگ شدن پدیده زنی که جامعه به او ستم میکند در فضای شبکههای اجتماعی و گفتمان میان مردم چندان نیز اتفاقی نیست. همین چند روز پیش بود که خودسوزی دلخراش یک دختر طرفدار فوتبال، باعث ایجاد موجی شد که با هشتگ «دختر آبی» به نماد تظلمخواهی و سهمخواهی جریانهای ضدانقلاب تبدیل شد.
تمرکز رسانههای ضدانقلاب بر مبحث زنان مظلوم را میتوان در تلاشهای «مسیح علینژاد» در راهاندازی کمپینهایی مانند «چهارشنبههای سفید» مشاهده کرد. جالب این است که تشابه زیادی میان شخصیتهای محوری زن در سریالهای تلویزیونی و زنانی که ویدئوهای خود را برای علینژاد فوروارد میکنند وجود دارد و این اشتراک در زنان معترضی است که معتقدند حقشان خورده شده است.
شاید تنها نمونه از یک سریال تلویزیونی که در آن یک زن به جای اینکه مثل ستایش و مهربانو، اشک مردم را در ردیفکردن مجموعهای از بدبختیها دربیاورد و نشان داد که میتوان یک زن قوی بود و بر مشکلات فائق آمد، سریال «بانوی سردار» بود؛ سریالی که به دلیل ضعف دراماتیک و شخصیتپردازی متأسفانه با استقبال قابل توجهی مواجه نشد.
جای خالی قهرمانان زن
اگرچه شخصیت محوری سریال ستایش یک زن است ولی قهرمان این سریال ستایش نیست، حداقل تا اینجای کار «حشمت فردوس» با بازی خوب داریوش ارجمند سریال را جلو میبرد. ستایش در این سریال زنی است که دوست دارد خانوادهاش در کنار هم جمع باشند ولی او و پیشینهاش در فصلهای گذشته فاقد وجهه قهرمان هستند.
تلویزیون گویا دوست ندارد بیننده با قهرمانان واقعی زن روبهرو شود چراکه حداقل در این سالها که از انتشار کتابهایی مثل «دا» یا «من زندهام» میگذرد، میشد یک روایت تلویزیونی جذاب و پربیننده از این کتابها را در قالب سریالهای فاخر به نمایش گذاشت، ولی فرصتسوزیای که سریالهایی مانند «بوی باران» ایجاد کردهاند فضا را از حضور «دا» و امثال «دا» گرفته است. خدا رحمت کند مرحوم ضیاءالدین دری را که طرح فیلمنامه او درباره حضرت زینب (س) در کشوی کارش خاک میخورد و کسی او را تحویل نمیگرفت تا اینکه عمرش به پایان رسید.