این انتخاب، یک انتخاب شخصی است. نخواسته ام که به سال های دور برگردم که در آن صورت قاعدتاً هفت فیلمساز شکل دیگری پیدا می کرد، اما به یاد دارم در گذشته چه فیلمسازهای مهم و قابل ذکری داشته ایم و آنها بودند که زمینه لازم را برای به وجود آمدن فیلمسازهای شاخص کنونی فراهم کرده اند؛ از ساموئل خاچیکیان گرفته تا فرخ غفاری و یا حتی کسانی همچون سهراب شهید ثالث. در لیست انتخابی هر چند نام فریدون گله و امیر نادری، نیامده لیکن همیت آنها به جای خودش محفوظ است. در معرفی هر یک از این هفت فیلمساز بزرگ سعی شده است به گونه ای موجز و مختصر از آنان صحبت شود، زیرا سینمای هر یک نیاز به بحث و تفسیرهای بسیار مفصل تر و عمیق تری داشته است.
۱-اصغر فرهادی
فیلم هایش واجد خصیصه ای یگانه است و آن راز و رمزیست که در زیر قصه هایش نهفته و تقریباً هیچگاه هم به درستی برملا نمی شود. نخستین فیلم او «رقص در غبار» (۱۳۸۱) حکایتی ابهام برانگیز از ماجرای مردی درمانده و سرگشته (فرامرز قریبیان) است که به خاطر بدهی هایش ناچار به فرار می شود در بیابانی برهوت و سرانجام هم به سراب می رسد. با فیلم دوم «شهر زیبا» (۱۳۸۲) در حقیقت فرهادی شکل شماتیک همیشگی اش را به خود می گیرد. فیلم به حادثه غم آور پسرکی در هجدهمین سالروز تولدش می پردازد – که دو سال قبل دختری را کشته – و حالا زمان قصاص اوست… . «شهر زیبا» برخلاف عنوانش، زشتی های جامعه را ترسیم می سازد. این فیلم به یقین بهترین اثر فرهادی به شمار می آید. در فیلم سوم «چهارشنبه سوری» (۱۳۸۴) شاهد سوءظن همسری نسبت به شوهرش هستیم و آن چه فرهادی از طریق رابطه ای غیر قابل پیش بینی به ما نشان می دهد. فیلم او در شب چهارشنبه سوری و فوران آتش و جرقه ها می گذرد که در واقع زندگی زوج را در بر گرفته است. اثر بعدی فرهادی «درباره الی» (۱۳۸۷) بر مبنای ناپدید شدن یک معلم جوان در یک سفر تفریحی همراه با سه فامیل طبقه متوسط، شکل می گیرد که به نظر می رسد برداشتی از فیلم بزرگ آنتونیونی «حادثه» باشد، اما فرهادی با فیلم «جدایی» (جدایی نادر از سیمین، ۱۳۸۹) – که اولین اسکار و گلدن گلوب را نصیب او کرد – پخته ترین کار خویش را ارائه می دهد. درامی تأثیرگذار درباره فروپاشی یک ازدواج و با مایه ای از یک راز بزرگ در خانواده… .
فیلم بعدی فرهادی «گذشته» (۱۳۹۲) که در فرانسه ساخت، آنقدرها توجه ها را به خود معطوف نگرداند.
هفتمین فیلم فرهادی «فروشنده» (۱۳۹۴) همچنان بر محور راز و رمزی می گذرد از همسری که در غیاب شوهرش مورد تجاوز واقع می شود و فیلم تا یافتن متجاوز، دایره ای دلهره انگیز را طی می کند. این فیلم دومین اسکار را برای این فیلمساز مولف به ارمغان می آورد. ولی آخرین ساخته فرهادی «همه می دانند» (۱۳۹۷) – که در اسپانیا ساخته شده – آن گونه نشد که باید می شد. علیرغم آنکه تم دائمی اش یعنی راز نهفته را در بطن خود داشت. به هر رو، سینمای فرهادی سینمایی تألیفی است و مختص خود او و نشان از استعداد و ذوق فطری اش دارد.
۲- عباس کیارستمی
او پایه گذار سینمای پیشرو و نوین ایران است. کار هنری اش را با فیلم کوتاه «نان و کوچه» (۱۳۷۰) آغاز کرد و با همین فیلم ۱۲ دقیقه ای نشان داد که می تواند نقش موثری در سینمای آینده داشته باشد. کیارستمی پس از ساخت چندین فیلم کوتاه موفق، نخستین فیلم بلند خود «گزارش» (۱۳۷۷) را بر زمینه رابطه تلخ زندگی با همسرش می سازد که با تحسین مجامع سینمایی مواجه می شود، اما هنر واقعی اش با فیلم «خانه دوست کجاست» (۱۳۶۵) آشکار می شود با قصه ای شاعرانه در فضای دل انگیز روستایی و حکایت پسر بچه ای که باید دفترچه همشاگردی اش را که نزد او جا مانده، به او برساند وگرنه از مدرسه اخراج می شود. فیلم در جشنواره لوکارنو جایزه می گیرد و نام کیارستمی را بر سر زبان ها می اندازد. به دنبال «خانه دوست کجاست» او سه گانه «کوکر» را با دو فیلم دیگر «زندگی و دیگر هیچ» (۱۳۷۰) و «زیر درختان زیتون» (۱۳۷۲) تکمیل می سازد. با این سری کیارستمی سبک خاص فیلمسازی اش را بنا می نهد با بهره گیری از نمادهایی چون زندگی زندگی و مرگ، و در پرداختی غیر متعارف با تصاویری طولانی و تکرار آنها و در فضاهایی شاعرانه… در سال ۱۳۷۵ سرانجام به خاطر فیلم «طعم گیلاس» درباره ارزش زندگی، نخل طلای جشنواره کن را از آن خود می کند. اکنون دیگر کیارستمی به اوج افتخار دست یافته و در حقیقت سینمای یگانه او مورد تقلید دیگر فیلمسازان جهان قرار گرفته است. فیلم بعدی کیارستمی «باد ما را خواهد برد» (۱۳۷۷) همچنان بر همان روال پرداخت آشنای او، جایزه شیر نقره ای جشنواره ونیز را تصاحب می کند. نکته جالب در این فیلم قصه کشدار آن است درباره پیرزنی که قرار است بمیرد، اما نمی میرد. منتقد نیویورک تایمز درباره اش گفته: «کیارستمی گذشته از این که شناخته شده ترین کارگردان ایران در سطح بین المللی در دهه قبل بوده، جزو پیشروهای سینمای خود ساخته نیز هست».
در اوایل دهه ۱۳۸۰ کیارستمی فیلم هایی شبه مستند همانند «پنج» و «ده» می سازد که ترکیبی از نوع خاص سینمای خود او و نحوه اجرای بداهه پردازانه آنهاست. همچنین فیلم غیر منتظره «شیرین» (۱۳۸۷) که بازگویی قصه های منظومه «خسرو و شیرین» نظامی گنجوی است با چهره هنرپیشه های مشهور بدون آن که کسی نقش بازی کند.
کیارستمی آخرین آثارش را در خارج از ایران می سازد. از جمله «کپی برابر اصل» (۱۳۸۹) در ایتالیا و «مثل یک عاشق» (۱۳۹۱) در ژاپن، هر چند فیلم نخست مورد توجه قرار می گیرد و بازیگرش ژولیت بینوش جایزه بهترین بازیگر را از جشنواره کن به دست می آورد لیکن فیلم بعدی اش کمتر توجه ها را به خود جلب می کند.
او یگانه فیلمساز ایرانی است که در صحنه سینمای بین المللی درخشید و لقب «استاد» گرفت.
عباس کیارستمی با تأسف بسیار در ۱۴ تیرماه ۱۳۹۵ چشم از جهان بربست و سینما یکی از بزرگ ترین فیلمسازهای متفکر خود را از دست داد.
۳-داریوش مهرجویی
با وجودی که اولین فیلم او «الماس ۳۳» (۱۳۴۶) به روال شبه جیمز باندی، موفقیتی نیافت، اما مهرجویی توانست با فیلم دوم خود «گاو» (۱۳۴۸) نگاه ها را متوجه خویش سازد و نقش اساسی در حرکت «موج نو»ی سینمای ایران داشته باشد. این فیلم برگرفته از یکی از قصه های کتاب «عزاداران بیل» نوشته غلامحسین ساعدی، شهرت جهانی یافت و موفق شد در جشنواره شیکاگو جایزه بهترین بازیگر را نصیب عزت ا… انتظامی کند. مهرجویی آنگاه با ساخت «آقای هالو» (۱۳۴۹) و «پستچی» (۱۳۵۱) نشان داد از استعدادی سرشار برخوردار است. با این حال، «دایره مینا» (۱۳۵۷) بار دیگر بر اساس داستان «آشغالدونی» ساعدی، از او فیلمسازی توانا به وجود آورد. این فیلم درخشان درباره خون فروشی که در سال ۱۳۵۲ ساخته شده بود، بعد از سال ها توقیف سرانجام امکان نمایش یافت. با شروع انقلاب و رکود سینما، مهرجویی به فرانسه رفت و در آنجا فیلم «سفر به سرزمین آرتور رمبو» (۱۳۶۲) را به زبان فرانسه ساخت، اما نتوانست به فعالیت ادامه دهد و به ایران بازگشت. ابتدا کمدی اجتماعی عمیق و بی نظیر «اجاره نشین ها» (۱۳۶۵) بدون اشاره به قصه ساعدی را ساخت که تا به امروز مهمترین اثر طنزآمیز ایرانی از ترسیم جامعه ای رو به زوال به حساب می آید. در همین زمان ها هم موفق شد اثر ماندگارش «هامون» (۱۳۶۸) را بر الهام از «بوف کور» صادق هدایت، خلق کند. فیلم با تم فلسفی و روانکاوانه اش مهرجویی را به موقعیت یک فیلمساز اندیشمند و قدرتمند رساند. فیلم بعدی او «بانو» مدت ها توقیف بود و بالاخره در سال ۱۳۷۰ بر پرده سینماها آمد. سه فیلم دیگرش «سارا» (۱۳۷۱)، «پری» (۱۳۷۳) و «لیلا» (۱۳۷۵) تجسمی از چهره زن ایرانی و موشکافی دنیای ذهنی و فکری آنان بود. در سال ۱۳۷۶ «درخت گلابی» خاطره های خیال انگیز دوران کودکی را به نمایش گذارد و سپس کمدی «مهمان مامان» (۱۳۸۵) بر مبنای داستانی از هوشنگ مرادی کرمانی، با توجه و استقبال همراه شد. مهرجویی پس از آن با «سنتوری» (۱۳۸۵) سر و صدا به پا کرد و بار دیگر فیلم در محاق توقیف افتاد و هرگز رنگ پرده را به خود ندید. سرانجام به سری فیلم هایی رو آورد که از خط همیشگی اش به دور بود. مثل «نارنجی پوش» (۱۳۹۰)، «چه خوبی برگشتی» (۱۳۹۱) و «اشباح» (۱۳۹۲). اکنون هم دست به کار آخرین فیلم خود «لامینور» است. داریوش مهرجویی همیشه گفته است: «من طرفدار مسئله هنر برای هنر نیستم و می خواهم هنرم نقش سازنده ای در جامعه داشته باشد و اطلاع رسانی کند». او فیلمسازی هوشمند و بی شک تحصیل کرده ترین در بین همه هنرمندان سینمای ماست.
۴-مسعود کیمیایی
شاید نخستین فیلمسازی باشد که فیلم هایش توانسته توازنی بین هنر و تجارت به وجود آورد. او با فیلمی به نام «بیگانه بیا» (۱۳۴۷) فعالیت کارگردانی در سینما را شروع کرد که با طرحی از یک قصه رمانتیک شبه فرنگی و روشنفکرانه، آغازگر چندان چشمگیری نبود، اما با فیلم دوم «قیصر» (۱۳۴۸) در کنار مهرجویی از بانیان «موج نو»ی سینمای ایران به حساب آمد. با خلق شخصیت قیصر در حقیقت کیمیایی به تمی دست پیدا کرد که بعدها در تمامی آثارش تکرار شد. ضد قهرمانی که به خاطر دستیابی به خواسته هایش به مبارزه برمی خواست و برای رفاقت و مردانگی و عدالت اجتماعی تا دم مرگ ایستادگی می کرد. فیلم های بعدی او «رضا موتوری» (۱۳۴۹)، «داش آکل» (۱۳۵۰)، «بلوچ» (۱۳۵۱) و «خاک» (۱۳۵۲) هر چند همچنان تم مورد علاقه اش را تکرار می کردند لیکن تا زمان خلق «گوزن ها» (۱۳۵۳) – که به یقین بهترین فیلم کیمیایی است – نتوانسته بود قدرت خلاقه اش را نشان دهد و این فیلم به خوبی تصویری تلخ و سیاه از جامعه روز را مقابل چشمان ما قرار داد. کیمیایی در سال های بعد از انقلاب به انواع فیلم های درگیر با مسائل سیاسی و اجتماعی پرداخت، اما مهم ترین اثرش در این دوران «دندان مار» (۱۳۶۸) – که در جشنواره برلین جایزه گرفت – بار دیگر هنر او را در تجسم قهرمانی که اینک به پایان خط رسیده، به اثبات رساند.
از آخرین فیلم هایش باید به «متروپل» (۱۳۹۲) اشاره کرد که بازگوی نابودی سینمای اصیل دیرین می تواند باشد. مسعود کیمیایی اینک دست اندرکار ساخت فیلم «خون شد» است و او در زمره فیلمسازهای صاحب سبک سینمای ایران است و جزو آن دسته که باید در ردیف مولفین قرار گیرد.
۵-ناصر تقوایی
او را باید ضلع سوم موجی دانست که در سال ۸-۱۳۴۷ به همراه مهرجویی و کیمیایی در سینمای ایران ایجاد شد و در حقیقت سینمای آن زمان را دگرگون کرد. ناصر تقوایی با فیلم «آرامش در حضور دیگران» (۱۳۴۷) و با کمک قصه غلامحسین ساعدی، توانست اثری اجتماعی در مایه های سیاسی خلق سازد. او ابتدا با فیلم های کوتاه مستند خود (از جمله «اربعین»، «نخل» و «باد جن») فعالیت های هنری اش را آغاز کرد. پس از آن با هزینه تلویزیون فیلم نخست «آرامش» را ساخت و با وجودی که استقبال چندانی از آن نشد اما به تقوایی فرصت داد تا بتواند فیلم بعدی اش «صادق کُرده» (۱۳۵۱) را به روال «قیصر» – که مُد روز شده بود – بسازد و هوشمندی او در این بود که به دام تقلید نیفتد و از صادق کُرده، ضد قهرمانی نه مثل قیصر بلکه خطاکار بیافریند… . «نفرین» (۱۳۵۲) فیلم بعدی تقوایی را شاید بتوان ادامه «آرامش» دانست و او آن را در زادگاهش جنوب ساخت ولی آن چنان که باید مورد توجه واقع نشد و به همین خاطر هم او مدتی سینما را کنار گذاشت. در سال ۱۳۵۴ به تلویزیون بازگشت و این بار بهترین و بزرگترین سریال تلویزیونی را با عنوان «دایی جان ناپلئون» ارائه داد. رمان طنز آلود ایرج پزشکزاد در دست های توانای تقوایی بدل به نمایشی کاریکاتوری از طبقه متوسط بی ریشه و در واقع نوعی نماد بورژوازی شد و هنوز هم پس از گذشت نزدیک به نیم قرن مانند زمان پخش، قوی و تماشایی باقی مانده است. موفقیت بعدی که نصیب تقوایی شد ساخت فیلم «ناخدا خورشید» (۱۳۶۵) بود که توانست جایزه بزرگ جشنواره لوکارنو را از آن خود کند. لیکن کمدی «ای ایران» (۱۳۶۸) با همه تلاش او در روایت ماجرای نیمچه سیاسی در لفافه هزل، نتیجه مطلوب نداد. همینطور آخرین کارش «کاغذ بی خط» (۱۳۸۳). او چند پروژه دیگر در دستور کار داشت که یا ناتمام ماند و یا خود را از ساخت آنها کنار کشید (مثل «کوچک جنگی» و «چای تلخ»). ناصر تقوایی یکی از برجسته ترین فیلمسازهای فهیم ایران است و با اینکه سال هاست پشت دوربین نرفته، اما همچنان شیفتگان هنر سینما در انتظار فیلم تازه ای از او هستند.
۶-بهرام بیضایی
او را استاد تئاتر می نامند و ملقب به «شکسپیر ایران» است. بهرام بیضایی در خانواده اهل هنر و فرهنگ بزرگ شد و پدرش ذکایی بیضایی آرانی شاعر بود. او پس از نمایشنامه نویسی به سینما آمد و نخستین فیلم خود را به اسم «عمو سبیلو» (۱۳۴۹) – که فیلمی کوتاه بود – برای کانون پرورش کودکان ساخت و سپس اولین فیلم بلندش «رگبار» (۱۳۵۱) با موضوعی رئالیستی از زندگی مردم عادی به شدت مورد تحسین قرار گرفت. مارتین اسکورسیزی که باعث ترمیم نسخه این فیلم شده گفته است: «حال و هوای فیلم مرا به یاد بهترین فیلم های نئورئالیستی ایتالیایی می اندازد». فیلم بعدی او «غریبه و مه» (۱۳۵۲) بر زمینه ای آبستره شبیه به سبک کابوکی های ژاپنی بود و با وجود شگفتی موضوع و شخصیت ها، جلب نظر کرد، اما «کلاغ» (۱۳۵۵) که به شکل سیاه و سفید ساخته شد، سبک دیگری از فیلمسازی بیضایی را به نمایش گذارد و از دیدگاه شخصیت اصلی نشان داد که انسان چگونه دنیا را می بیند. او آنگاه با فیلم «چریکه تارا» (۱۳۵۷) به همان روال «غریبه و مه» و برداشت از عزم ژاپنی ها بازگشت. یکی از بهترین کارهایش «مرگ یزدگرد» (۱۳۶۰) با برگردان نمایشنامه ای نوشته خود او بود که با دریغ مجوز نمایش نیافت، اما اثری به غایت محکم و با صلابت بود و با پایانی بسیار تکان دهنده از حمله اعراب…
در سال ۱۳۶۴ بیضایی شاهکارش را خلق کرد و آن فیلم «باشو، غریبه کوچک» نام داشت. برخورد پسر بچه ای اهل جنوب در زمان جنگ با یک زن شمالی و اینکه چطور می توانست با آن محیط سازش کند. با فیلم بعدی «شاید وقتی دیگر» (۱۳۶۶) سعی کرد در مایه های هیچکاکی کار کند با نقش دو زن شبیه به هم در موضوعی تعلیق وار. بیضایی با «مسافران» (۱۳۷۰) اثری تأثیرگذار و متین خلق کرد با پرداختی نمادین از یک عروسی و یک عزا که در حقیقت نمی شد مرزی میان واقعیت و تخیل احساس کرد. پس از آن، «سگ کشی» (۱۳۷۹) و «وقتی همه خوابیم» (۱۳۸۷) آخرین فیلم هایش به حساب می آیند. نباید فراموش کرد که «باشو»ی او بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران است. بهرام بیضایی یک شاعر و یک متفکر است با تسلط کامل بر ادبیات و تئاتر و مدیوم سینما. او با تأسف نتوانست در ایران به فعالیت هایش ادامه دهد و اکنون جزو هیأت هنری دانشگاه استنفورد است.
۷-علی حاتمی
به او لقب «حافظ سینمای ایران» داده اند. علی حاتمی نویسنده ای توانا بود که فعالیت سینمایی خود را در سال ۱۳۴۸ به هنگام آغاز موج نو با فیلم «حسن کچل» و بر اساس نمایشنامه ای نوشته خودش شروع کرد. موزیکالی که تا آن زمان نظیری در سینمای ایران نداشت و اثری ریتمیک بر مبنای قصه های کهن ایرانی بود، اما فیلم بعدی او – به دلیل توفیق غیر منتظره «قیصر» – در همان مایه ها و با نام «طوقی» (۱۳۴۹) و همان هنرپیشه ها ساخته شد. هر چند «طوقی» موضوعی متفاوت داشت و موفقیت زیاد یافت لیکن حاتمی با فیلم «بابا شمل» (۱۳۵۰) مجدداً به زمینه مورد علاقه اش موزیکال برگشت که درباره لوطی و لوطی گری بود و در کمال حیرت با شکست روبرو شد. در سال ۱۳۸۱ با فیلم «قلندر» بار دیگر به سینمای جدی و دراماتیک توجه نشان داد و سپس در همان سال اثر مطایبه وار «خواستگار» را عرضه کرد که یکی از کارهای قابل ملاحظه او به حساب می آید. سپس بلافاصله تاریخی «ستارخان» را ساخت که با وجود کوشش و زحمات فراوان او اثری تحریف شده تلقی گشت. حاتمی سرانجام بهترین فیلم خود یعنی «سوته دلان» (۱۳۵۶) را بر پایه مضمونی شاعرانه و تلخ درباره قصه عشق یک عقب افتاده با زنی خیابانی به وجود آورد. با تعویقی پنج ساله، فیلم «حاجی واشنگتن» را در خارج از ایران ساخت که با سانسور مواجه شد و از نمایش آن جلوگیری به عمل آمد، اما فیلم در خصوص زندگی تمسخر آمیز اولین سفیر ایران در آمریکا، بسیار جذاب بود. به دنبال آن «کمال الملک» (۱۳۶۲) نقاش بزرگ را در دوران دربار قاجار و رضا شاه به تصویر درآورد. دو فیلم دیگر حاتمی «مادر» (۱۳۶۸) و «دلشدگان» (۱۳۷۰) همچنان از ویژگی های خاص او درباره باورها و اعتقادهای قومیت های ایرانی، برخوردار بودند. حاتمی در تلویزیون هم دو سریال ماندگار، یکی «سلطان صاحبقران» و دیگری «هزار دستان» را عرضه داشت.
علی حاتمی گذشته از تبحر در دیالوگ نویسی، طراح بی نظیری بود و فیلم های تاریخی اش را هم چون نقوش قالی با ظرافت و زیبایی کنار هم می چید. او با تأثر نتوانست فیلم آخرش «جهان پهلوان تختی» (۱۳۷۳) را به پایان برساند و در سن ۵۲ سالگی با زندگی وداع گفت.