دلت مثل یک کبوتر پر میکشد توی آسمان و چرخی میزند روی تپهها و دشتها و شهرها و روستاها و باغها و میگردد دنبال جایی که هم پاییزش از همه جا زیباتر و دلبرانهتر باشد و هم بشود چند روزی را فارغ از هیاهوی روزمرگی شهرهای شلوغ، به تماشای دوست داشتنیهای طبیعی و تاریخی نشست؛ جایی که هم روحت را نوازش کند و هم تصاویرش صفحات اینستاگرامت را رنگارنگ و پرمخاطب؛ جایی مثل مهریز یزد؛ همانجا که پای دلمان ما را به آنجا کشاند.
مهریز در نزدیکی شهر یزد و بر دامنه جنوب شرقی شیرکوه واقع شده، شهری پر از حکایت و قصه؛ مثل قصهای که محلیها برایمان تعریف کردند تا مهریز را به مهرنگار، دختر انوشیروان ساسانی نسبت دهند و گفتند نام این شهر هم از نام مهرنگار گرفته شده و البته توی اسناد تاریخی هم از این دست روایات کم نیست. مهریز شهر قناتها و باغ هاست و بیشتر از همه باغ انار که سرخیشان مثل خون عاشقان هر پاییز به جوشش میافتد.
مهریز روستا هم زیاد دارد و مظهر قناتهای بسیارش بعد از طی مسافت طولانی دیده میشود؛ قناتهایی که گفته میشود مهرنگار وقتی به این منطقه میرسد، دستور میدهد قناتهایی ایجاد کنند که مظهر آنها با طی مسافت کوتاه ظاهر شود. قنات هم که ایجاد شود، دنبالش آبادی میآید و آدم و سکونت. بعد هم به مهرگرد مشهور میشود و مهریجرد و امروز هم مهریز.
اقامتگاه بومگردی زیبای مهریز اولین محل اطراق و استراحت مان بود که البته زیبایی مهریز اجازه نداد خیلی در اقامتگاه بمانیم و کشاندمان به سوی کوچه باغهایش. ما البته مهمان اداره میراث مهریز بودیم و بعد از گشت و گذار در کوچه باغهای زیبا به خانه زیبایی برای صرف شام دعوت شدیم؛ خانهای با میزبانانی خونگرم.
تماشای خورمیز از دامنه کوه
اولین برنامهای که اداره میراث برایمان چیده بود، بازدید از روستای زیبای خورمیز بود، با صرف صبحانهای در یک اقامتگاه بومگردی که بر دامنه کوهی قرار دارد و از تراس آن میتوان روستای سبز خورمیز را به تماشا نشست. گفته میشود این روستا به دست فرزند پسر انوشیروان ساسانی، هرمز تاسیس شده و یکی از راهنمایان محلی برایمان تعریف کرد که مهرنگار و هرمز فرزند انوشیروان ساسانی و دختر خاقان ترک بودهاند. انوشیروان یزد را به دخترش مهرنگار میبخشد.
مهرنگار بعد از ایجاد آبادی به نام مهرگرد، آبادی در یک فرسنگی آن به نام هرمز (هرمیز)، برادرش احداث میکند و هرمز نیز در این آبادی قلعه و قناتی ایجاد میکند؛ قناتی که همچنان در منطقه جاری است و بقایایی قلعه نیز بر فراز یکی از کوههای اطراف خورمیز دیده میشود. نام آبادی با گذشت زمان به خورمیز تغییر میکند.
دیدن قنات هم لذتی دارد برای خودش و ما هم میرویم سر چاه یک قنات که فردی آنجا ایستاده؛ نامش نوراحمد است و سالهای دور برای فرار از جنگ و رسیدن به آرامش، افغانستان را به قصد ایران ترک کرده. منتظر دو دوستش هست که داخل چاه رفتهاند. لباسش سفید است و میگوید سفید میپوشیم، چون معلوم نیست بعد از ورود به قنات دوباره سالم برمیگردیم یا نه! دل نوراحمد مثل دشتهای افغانستان وسیع است و مثل آسمانش، گرم و آفتابی.
ساحلی در کویر
غرق در مطالعه و فکر و خیالم که اتوبوس توقف میکند و راننده با لهجه شیرین یزدی میگوید: آمدیم دریا، کفشهایت را دربیار و بیا. از پنجره بیرون را نگاه میکنم، حق دارد، در کنار کوهی ایستادهایم که شنهای آن بیاغراق شما را به یاد ساحل میاندازد. راهنمای همراهمان توضیح میدهد که وزش باد و طوفان، تودههای عظیم شن را به این بخش از کوه آورده تا امروز به یکی از مناطق تفریحی مهریز تبدیل شود.
روزها که آفتاب بر شنهای تفرجگاه کوه ریگ میتابد، راه رفتن بر روی آنها علاوه بر لذت، ویژگی درمانی نیز دارد.
کاروانسرای زینالدین مهریز که امروزه به هتل تبدیل شده، جزو معدود کاروانسرهای مدور ایران در مهریز است. به پشت بام کاروانسرا میروم و به تماشای فرش سیاه آسمان و الماسهای نورانی چشمک زنش مینشینم؛ آسمان پرستارهای که فقط در شبِ چنین کویرهایی میشود سراغشان را گرفت.
به یاد سلمان فارسی (روزبه)
قلعهای تاریخی که خندقی دورتادور دیوارهای بلندش کشیده شده، مقصد بعدی ما در روستای سریزد است؛ قلعهای که در بزرگ آن به روی خندق به مانند پلی قرار گرفته و بر جذابیت و مرموزیت موزه میافزاید.
قلعه سریزد ابدا کاربرد نظامی نداشته و گویی در زمان حیات خود کارکردی به مانند صندوق امانات و بانکهای امروزی داشته. قلعه دارای دو دیوار است و دور تا دور دیوار بیرونی خندق برای محافظت قلعه کنده شده و بعد از این دیوار حیاط بیرونی و بعد ساختمان اصلی را خواهید دید. دیدن خندق دور تا دور دیوار بیرونی آدمی را به یاد سلمان فارسی میاندازد وقتی که پیشنهاد حفر خندق را در نبردی در صدر اسلام به مسلمانان داد. قلعه دارای دو در اصلی است و در اصلی پشتیبان در بیرونی قلعه بوده. در واقع قلعه دو جداره بوده و امکان تسخیر آن غیرممکن.
قلعه سه طبقه دارد و دسترسی به طبقات توسط راهپلههایی که در ابتدا و انتهای هر طبقه قرار دارد ممکن بوده است.
سریزد علاوه بر این قلعه دو کاروانسرا، چندین آب انبار، یک چاپارخانه و دروازه برای دیدن دارد. بودن این همه آثار تاریخی از دوره ساسانیان تا به امروز برایم عجیب و شگفتآور است. راهنمای محلی هنوز برایمان از قصههای سریزد میگوید و من محو زیبایی این روستای کوچک شدهام.
ناهار را در کنار معاون فرماندار مهریز میخوریم و با شیرینزبانترین میزبانها خداحافظی میکنیم. حضور مسؤولان درجه بالای شهر مهریز همچون فرماندار و مدیرکل میراث فرهنگی و سرپرست آن و معاون فرماندار مهریز در کنارمان اهمیت رونق گردشگری در شهر برای مسؤولان و مردم آن را نشان میدهد.
زیارتگاه پیرنارکی
غرق در محتویات کتاب در دستم و مهربانی نوراحمد هستم که راننده با لبخند به کوههای رو به رویم اشاره میکند، بعد از کمی دقت در میان کوهها یک آبادی سبز میبینم. زیارتگاه پیرنارکی رو به روی جاده است. موبدان زیارتگاه به استقبالمان میآیند. باید کفشهایمان را در بیاوریم و پاک باشیم. کلاه سفیدی بر سر میگذاریم و قدم در معبد زرتشتیان میگذاریم. اجرای مراسم اوستاخوانی توسط موبدان و بعد هم پذیرایی به رسم زرتشتیان.
در میان پذیرایی نان سوروک از همه جالبتر است؛ نان روغنی که گویا در تمامی مراسمهای زرتشتیان حضور دارد. در مراسمهای شاد به همراه شیرینی و پشمک خورده میشود و در مراسمهای عزا بدون شیرینی. موبدان برایمان توضیح میدهند که دین زرتشت، دین پاکی است و اینکه آنها آتشپرست نیستند و …
تنگه چنار و چنارِ کهنسالش
تنگه چنار، روستای زیبای دیگری در مهریز و مقصد بعدی ماست که برای رسیدن به آن باید از میان کوههای زیبا و تو در تو بگذریم. روستایی که نامش را از چنار کهنسال روستا گرفته که در کنار قناتی زندگی آرام خود را ادامه میدهد و وجود چنار نشان میدهد که روزگاری این منطقه پر آب بوده است. تنگه چنار هم یک اقامتگاه زیبای بومگردی دارد که برای ناهار میزبانمان باشد. بعد از ناهار هم با اتوبوس راهی مهریز میشویم.
تماشا و اقامت در یک باغ دل انگیز
صبح روز بعد راهی یکی از زیباترین باغهای جهان میشویم؛ باغ پهلوانپور که جزو باغهای ایرانی است و نامش در مجموعه باغهای جهانی هم قرار دارد. قناتی هم که در این باغ جاری است، همان قنات مشهور حسنآباد است که نامش در فهرست جهانی یونسکو جایگرفته.
اگر با تمام تعاریف بالا هنوز انگیزهای برای سفر به مهریز نیافتهاید، همین باغ که تمام مشخصات یک باغ ایرانی را دارد، برای بار سفر بستنتان کافی است. صدای آب در تمامی قسمتهای باغ به گوش میرسد.
بعد از گذر از باغ میوه، به کوشک تابستانی باغ میرسیم که شاید زیباترین بخش باغ همین کوشک یا شربتخانه باشد. کوشک در زمان قاجار ساخته شده و دارای دو طبقه و نیم است. علاوه بر تالار، گوشوارهها و حوضخانه کوشک، سقف کوشک خیرهکننده است.
آب قنات حسنآباد از میان کوشک گذر میکند و بعد از عبور از آن در باغ جریان مییابد. باغ پهلوانپور جزو معدود آثار جهانی یونسکو است که امکان اقامت در آن وجود دارد. تصور پاییز و رنگهای طلایی در این باغ دل آدمی را به تلاطم در میآورد؛ باغی که سرخی انارهایش چشمها و طعم آن، جانتان را صفا میدهد.
سبدبافی، یادگار نیاکان مهریزیها
سبدبافی یکی از معدود صنایع دستیباقیمانده از دوران گذشته مهریز است. سبدها با شاخه درختچه بادام کوهی که در اطراف مهریز میروید، بافته میشوند. شاخههای منعطف این درختچه به سبدباف اجازه میدهد که با دستان هنرمندش، سبدی برای کاربرد روزانه آماده کند. امروزه تنها یک سبدباف در مهریز باقی مانده که او نیز تنها برای حفظ این هنر به تنهایی به دشتهای اطراف مهریز رفته و این شاخهها را چیده و برای بافت سبد آماده میکند.