پنج سال پیش درست در همین روز، شانزدهم آذرماه، در یک روز سرد و ابری پاییزی، مردی در بیمارستانی دلمرده در مشهد، با زندگی وداع کرد که عمری را با دوتارش، در سرمستی هنر گذرانده بود
استاد ذوالفقار، مردی که دوستدارانش، به او لقب «خداوندگار دوتار» داده بودند. ساز ذوالفقار عسکریان البته با مرگش بر زمین نماند؛ که هنرمند هیچ وقت خدا، نمیمیرد.
محسن عسکریان حالا میراثدار هنری است که چند نسل در خانواده او قدمت دارد؛ هنری ژندهپیر، بازمانده از روزگارانی غبارآلود…
صدای دوتار او، یادآور صدای دوتار ذوالفقار است؛ صدای نابی که درست از دل تاریخ میآید؛ صدای عصمت غمگین اعصاری که بر خاک خراسانزمین گذشته است.
چند بار از زبان استاد مرحوم ذوالفقار عسکریان شنیدم که میگفت من هم مثل شیخ احمد جام متولد کاشمر هستم اما در تربت جام پا گرفتهام. استاد چطور از کاشمر به تربت جام رسیده بود؟
استاد ذوالفقار عسکریان، خراسانی بود. من و شما هم در اصل خراسانی هستیم. کاشمری بودن تا تربت جامی بودن یا اهل هر جای دیگری از این سرزمین بودن، آنقدرها اهمیت ندارد. اگر اهمیتی هست، در خراسانی بودن است.
بابا، در خلیلآباد کاشمر به دنیا آمده بود، در ۱۳۱۱؛ اما همراه پدربزرگم درهمه جای خراسان زندگی کرده بود. بابا، اینقدری که من از خودش شنیدم، آن زمان کوچنشینی میکردهاند و خانه و کاشانه ثابتی نداشتهاند. مدتی جایی میماندهاند، بعد بار میکردهاند میرفتهاند جایی دیگر. در همه جای خراسان زندگی کرده بود و اتفاقا همین بودن در جغرافیاهای مختلف، به او کمک کرده بود تا داشتههای فراوانی برای خودش ذخیره کند. صدای دوتار ذوالفقار، صدای همه هنر و فرهنگ خراسان بود. بابا، به موسیقی کردهای خراسان هم تسلط داشت. بخشیهای بزرگ را دیده بود و با موسیقیشان آشنا شده بود. با موسیقی ترکها و ترکمنها هم آشنایی داشت.
این، علاوه بر کوچنشینی، بخشیاش هم به پیشینه خانوادهاش مربوط میشد. خب بابابزرگم هم نوازنده بوده است. من نوازندگی او را یادم میآید. بابابزرگ، سال ۶۹ به رحمت خدا رفت. یام میآید بچه بودم، برادر بزرگترم مرتضی با چند نفر دیگر گفتند برویم پیش بابابزرگ تا برایمان دوتار بزند. اسم دوتار که آمد، من هم دنبالشان راه افتادم. بابابزرگ هم همین جا در همین قلعه ساختمان زندگی میکرد. رفتیم پیشش. آن روز بابابزرگ آهنگ چاربیتی زد. آهنگی زد که هنوز بعد از این همه سال در گوشم مانده است. پدرم پنجهاش را از او گرفته بود….
بابا، بعدها میآید به محمودآباد تربت جام؛ استاد مرحوم «غلامعلی پورعطایی» و استاد مرحوم «حسین جوهریان» هم همانجا بودهاند. منطقه محمودآباد جام، خودش یک منطقه تاریخی است. عبدالرحمن جامی آنجا به دنیا آمده. این، شروع آشنایی ذوالفقار بوده و پورعطایی. استاد پورعطایی پنجه بابا را که میشنود، شاگردش میشود. خود مرحوم پورعطایی هم هرجا از زندگیاش گفته، حتما به شاگردی بابا اشاره کرده. همدیگر را هم خیلی دوست داشتند. بابا، کمتر خوانندهای را به اندازه استاد پورعطایی قبول داشت. همان سالها نوارهایی را با هم پر کرده بودند. بعدها هم که دیگر با هم بودند. بیشتر کاستهایی که مرحوم پورعطایی دارد، نوازندهاش ذوالفقار است.
بابا در تربت جام زن میگیرد؛ که مادر من باشد؛ اما خب ماندگار نمیشود. مدتی مشهد میماند. مدتی را در خواف میگذراند و بعد به کاشمر برمیگردد. مرتضی برادر بزرگترم در مشهد به دنیا آمده، من در کاشمر.
بابا، سالها در کاشمر میماند. آنجا دوستی داشته به نام «محمدحسین رضایی» که دایره میزده. اینها با هم مجلس میرفتهاند؛ مجالس عروسی و ختنهسوری و شبنشینی و…. آن وقتها همه سرگرمی این مجالس، همین موسیقی بوده است؛ همین صدای سرنا و دهل و دوتار و دایره و آواز.
پدرم با آقای رضایی خیلی دوست بود. اینقدری که همدیگر را برادر صدا میزدند. ما هم به آقای رضایی عمو میگفتیم. بعدها، بابا دختر بزرگ آقای رضایی را گرفت برای پسربزرگش که برادرم مرتضی باشد و ما با هم فامیل شدیم…
با دایره چه مقامهایی را اجرا میکردهاند؟
بیشتر همین پادایرگیها را. پادایرگی موسیقی شاد عروسی است؛ موسیقی همراهی کردن عروس و داماد و خانوادههایشان.
اما دایره در موسیقی شرق و جنوب خراسان، یک ساز زنانه است.
این را الان میگویند. الان میگویند پادایرگی را زنها میخواندهاند. بله، آنجایی که زن ها جمع بودهاند و مثلا دست عروس را حنا میگذاشتهاند، زنها با دایره، پادایرگی میخواندهاند. اما در طایفه داماد چی؟ آنجا هم زن ها میآمدهاند و با دایره پادایرگی میخواندهاند؟! نه. آنجا خود مردها با دایره، چاربیتیهایی میخواندهاند که مناسب مجلس بوده است.
حالا اینکه عدهای از استادان، دایره را قبول ندارند یا نمیپسندند، بحث دیگری است؛ اما دایره بوده و بخشی از موسیقی منطقه با آن اجرا میشده. دایره نباشد، مقامهای پادایرگی را میخواهیم با چی بزنیم؟ پادایرگی را به عنوان جزیی از موسیقی منطقه قبول داریم، اما خود دایره را قبول نداریم؟! مگر میشود؟ اما خب حالا کی جرات دارد بگوید در تربت جام کنار دوتار، سازهای دیگری هم بوده….
اصلا به نظرم بعضیها از پیشرفت خوششان نمیآید. میگویند همین که بوده همین باشد. اما هنرمند نمیتواند فقط تکرار هنرمندان پیش از خودش باشد. حتما باید خودش هم چیزی به این گنجینه اضافه کند.
یک وقتی استاد«حیدر قدسی» که میدانید همه کاستهایی که سالهای سال درتربت جام تولید میشده، به کوشش همین آقای قدسی است که آن زمانها،دستگاه ضبط موسیقی را از لالهزار تهران میآورد به تربت جام؛ آقای قدسی به من گفت بیا چند تا از کاستهایی که از پدرت ضبط کردهام را تو دوباره اجرا کن. من به آقای قدسی گفت آن چیزی را که ذوالفقار اجرا کرده، من نمیتوانم اجرا کنم؛ هزار سال دیگر هم نمیتوانم. گفتم کلاغ آمد راه رفتن کبک را یاد بگیرد، راه رفتن خودش هم یادش رفت. گفتم من هر کاری بکنم، کپی برابر با اصل پدرم نمیشوم؛ پس بهتر است، خودم باشم. گفتم اجازه بدهید محسن عسکریان، محسن عسکریان باشد. هنرنماییهای پدرم، راه آینده من و همه هنرمندان دیگر موسیقی را هموارتر کرده است.
پدرم هم همین روش را داشت. مقامها را شنیده بود و آنها را از فیلتر خودش رد کرده بود. مقامهایی که ذوالفقار عسکریان اجرا کرده، همه جا رنگ و بوی خودش را دارد و صرفا تکرار شکل کهن مقام نیست و به نظرم همینها هم باعث شده بود تا لهجه دوتار پدرم، لهجه شیرینی باشد.
آلبوم «موسیقی تربت جام» از سری آلبومهای «موسیقی نواحی ایران» یکی از شناختهشدهترین اجراها استاد عسکریان است. آن آلبوم چه داستانی دارد؟
این آلبوم را حمیدرضا اردلان ضبط کرده؛ آن هم نه در تهران، در سنندج. آقای اردلان، استودیوی مجهزی داشته در سنندج. بابا و استاد مرحوم درپور را میبرد آنجا و کارهای کاست را ضبط میکند. علاوه بر دوتار بابا، آواز استاد درپور هم آنجا در قطعههایی مثل «مولا» یا «جانزمان» بینظیر است.
از استاد چند تا آلبوم باقی مانده؟
بابا ۱۱۱ تا کاست دارد. البته همه اینها اجراهای استودیویی نیستند. بعضیهایشان اجراهای خانگی هستند و بعضیها هم مال اجراهایی که در سفرها انجام شده.
مرحوم استاد عسکریان کجاها اجرا داشته است؟
بابا در خیلی از کشورها اجرا داشته. با مرحوم«حسین جوانمرد» از نوازندههای شمال خراسان سال۷۶، رفت ایتالیا. سال۷۹ هم با یک گروه از استادان رفت سفر دور اروپا؛ با استاد غلامحسین غفاری و استاد عبدالله امینی و استاد عبدالعزیز احمدی. آن سفر، یک گروه رقص هم همراهشان بوده و سرنا و دهل. استاد مرحوم غلامعلی نینواز بوده که سرنا میزده و استاد عباس نینواز و محمد لطیف که دو تا دهلی بودهاند. اول رفتهاند فرانسه و بعد سوییس و هلند. بعد هم بنا بوده بروند بلژیک. قبل از رفتن به بلژیک، استاد غفاری به خاطر برنامهای در قطر، از گروه جدا میشود که البته آن برنامه هم کنسل میشود. استاد غفاری، از سفر بلژیک جا میماند، اما بابا و دیگر هنرمندان، بلژیک هم میروند و برنامه اجرا میکنند…
خلاصه که هر جا خوانندهای از تربت جام رفته، حتما ذوالفقار عسکریان هم همراهش بوده است.
چه عاملی مرحوم عسکریان و صدای دوتارش را اینقدر خواستنی کرده بود؟
بیشتر از هر چیز دیگر، سادگی و صفایی که داشت. جایی ندیدم که بابا ادعایی کند در موسیقی؛ مگر کسی به پر و پایش میپیچید.
یک جایی در یک سفر یکی از استادان موسیقی مقامی منطقهای دیگر، میگوید تربت جام خوانندههای خوبی دارد اما نوازنده قهار ندارد. آن جا بابا به او میگوید برو یک من گندم بگیر و گندمها را بپاش روی زمین. آن وقت من به ازای هر دانه گندم، یک مقام میزنم؛ آن هم نه از مقامهای موسیقی تربت جام که از مقامهای منطقه شما.
حالا همین آدمی که آن جا آن طوری ادعا می کند، بعدازظهرها مینشست توی حیاط. این جا هم که میبینید، حیاطها کوچک است و اگر کسی از توی کوچه رد بشود، صدای توی حیاط را میشنود. بارها شد که پدر دوتار میزد و مثلا کسی که با گاری دستی از کوچه رد میشد، میایستاد به گوش کردن. بابا پا میشد و میرفت او را میآورد توی حیاط و برایش دوتار میزد.
شما چطور دوتارنوازی را از استاد آموختید؟
خب من عاشق دوتار بودم و هستم. البته طبیعی است؛ من پسر ذوالفقار عسکریانم. علاقهای که من در کودکی به دوتار داشتم را هیچ کس نداشت. همه بچهها دنبال توپ بازی و جست و خیز بودند، من همه سرگرمیام دوتار بود. اگر بابا شب تا صبح دوتار میزد، من پابهپایش مینشستم.
همین عشق و علاقه را الان در پسرم ابوالفضل میبینم. او هم به هر حال نوه ذوالفقار است و قدرت دوتارنوازی را از یک دوتارنواز چیرهدست به ارث برده.
یک بار در جهاد دانشگاهی، من و بابا با هم ساز زدیم و یک بار هم در یک مجلس خانگی. خاطره آن همنوازیها هیچ وقت از یادم نمیرود.من جوان بودم و مثل هر جوان دیگری میخواستم قدرتنمایی کنم. در آن مجلس خانگی یک نفر به شوخی گفت: استاد ذوالفقار! محسن از شما بهتر ساز میزند. پدرم خندید و گفت: شما راست میگویی اما این، از خوششانسی محسن است که بد موقعی به پست من خورده است؛ وقتی آمده است که من پیر و شکسته شدهام. این محسنها باید در جوانی ذوالفقار میبودند و میفهمیدند نوازندگی یعنی چی.