برزو نیک نژاد
قصه….! قصه منو یاده قدیم و نون و پنیر و پسته میندازه، البته اون موقع نون و پنیر خیلی ارزونتر بود، پسته هم الان نمیدونم چنده!
قصه منو یاد مامان بزرگ میندازه که روحش شاد. هر چند، فقط قصه نمکی و شنل قرمزی و کدوی قلقله زن و خاله سوسکه رو بلد بود و هی تکراری تعریف میکرد، ولی کاش بود و همون قصه ها رو باز هم میگفت. البته شاید اون قصه ها دیگه الان جذابیتی نداشته باشه، جز نوع تعریف کردنِ مادربزرگ، چون مثلاً توی قصه خاله سوسکه، خاله دنبال شوهر میگشت و معیارش برای انتخاب شوهر این بود که موقع دعوا با چی میزندش، الان دیگه معیارها خیلی فرق کرده!
قصه منو یاد کتابهای کانون پرورش فکری کودک و نوجوان میندازه،که بعد از خواندن ، توی مدرسه پز میدادیم من کتاب فلان را خوندم و …
قصه منو یاد کیهان بچه ها میندازه که توش قصه هم داشت.
قصه منو یاد خاطره ها میندازه. صادقانه قصه در ذهن ماندگار میشه. درسهایی که قصه داشت همه رو هنوز به خاطر داریم؛ تصمیم کبری، روباه که قالب پنیر دید، حسنک، خانواده آقای هاشمی و …
قصه منو یاد تخیل میندازه، جدا از قصه های تخیلی ژول ورن، مثل جزیره اسرار آمیز و بیست هزار فرسنگ زیر دریا و سفر به مرکز زمین، قصه های دیگه هم باعث پرورشو صیقل خوردن تخیل خودمون میشد و تخیل میکردیم تا خوابمون ببره و خوابش رو ببینیم.
قصه منو یاد، بی بی و قصه های مجید و هوشنگ مرادی کرمانی میندازه.
قصه منو یاد وسط کتابهای درسی میندازه، چون کتاب قصه رو میذاشتم لای کتاب درسی تا موقع خوندنش اگر پدر و مادرم اومدن، خیال کنن دارم درس میخونم که همینجا ازشون حلالیت می طلبم!
از نظر مفهوم شرمنده، ترجیح میدم حرفی نزنم، چون اون قصه ها توش پر از آرامش و مهربونی و مرام و مردونگی و دستگیری بود و فقط در مورد خودم عرض میکنم که اگر یاد میگرفتم ، شاید زندگی الان بهتر بود.
قصه، همه اش تربیت است و قصه گویی، هنر اجرای قصه و ارائه و بیان آن که دلنشینش میکنه.
همه ما معلمی داشتیم که حوصله گوش دادن به حرفش را نداشتیم و درسی را هم که میگفت دوست نداشتیم و حتی از آن زده میشدیم.
بر خلافش، معلمی داشتیم که درس را طوری بیان میکرد که شیرینش می کرد و چون دوستش داشتیم ،درس مورد نظر اون معلم را بهتر از درسهای دیگر می خوندیم.
قطعاً قصه گویی هم همین است.
درسهای تربیتی در قالب قصه اثر بهتری داره که هنر قصه گو ، جذابیتش را دو چندان و صد چندان میکنه.
قصه گویی شاید صادقانه یکی از هنرهای مهم زندگی باشه که شاید تا سالهای نه چندان دور، خیلی در ایران زمین رونق داشته، حکایتها و قصه ضرب المثلها و پرده خوانی و …. تا لالایی که در اغلب آنها قصه ای نهفته داره.
در مورد جشنواره قصه گویی باید بگم اگرچه خیلی اهل نظریه دادن نیستم، ولی بالاخره جشنواره قصه گویی ، میتونه بین دنیای صفحات مجازی و بازیهای کامپیوتری و … باعث بشه این هنر زنده زندگی ، به زندگیش اونطور که باید ادامه بده و حق مطلب رو برای قصه گوهای زندگی بجا بیاره.
قصه گویی شاید صادقانه یکی از هنرهای مهم زندگی باشه مخصوصاً در روزگاران سخت!