چطور فرهاد مجیدی میتواند انتظار موفقیتی دیرپا و یکسری نتایج مثبت متوالی را در جمع آبیهای تهرانی داشته باشد.
امیر قلعهنویی پیش از آنکه در استقلال سکاندار شود، رموز کار را در برق تهران و استقلال اهواز آموخت و میانبری به مس کرمان نیز زد، پرویز مظلومی برای اینکه هدایتگر موفقی در استقلال باشد، بیش از یک دهه دستیاری منصورخان پورحیدری را کرد و صمد مرفاوی نیز به نوبه خود دستیار اول «ژنرال» بود و حتی وینفرد شفر سالها در لیگ دشوار آلمان با تیم کوچک کارلسروهه درخشید و در سطح ملی در تیم کامرون به قهرمانی آفریقا رسید و در تیم ملی جاماییکا نیز کار کرد و همین آندرهآ استراماچونی فراری در اینتر ایتالیا و لیگ چک کارآزموده شد و سپس سر از تهران درآورد و اگر به نمونههای قبلیتر رجوع کنیم، مرحوم ناصر حجازی به محمدان بنگلادش هم رفت و ذوبآهن را در ایران هدایت کرد تا زمامداریاش در استقلال فقط از سر محبوبیتاش نباشد و سوکوموروخوف درسخوانده مکتب کلاسیک فوتبال روسیه بود و چند قدم عقبتر «زدراوکو رایکوف» یوگسلاو هم طبعاً «رایکوف» بود و در یوگسلاوی و ایران آزموده شده بود.
محبوبیت صرف کافی است؟
با چنان پیشزمینهای معلوم نیست چطور فرهاد مجیدی میتواند انتظار موفقیتی دیرپا و یکسری نتایج مثبت متوالی را در جمع آبیهای تهرانی داشته باشد. برخی فکر میکنند چون فلان کس محبوب است، پس میتواند عنان اختیار یک تیم پرطرفدار را در دست گیرد و در کارش موفق هم باشد. براساس این فرضیه، چون استقلال در سه ماه گذشته از نو اوج گرفته و فرمول موفقیت را یافته، مجیدی با دریای محبوبیتاش میتواند این تیم را همانقدر به پیش براند که استراماچونی به جلو رانده بود اما این یک قیاس بیهوده و مبتنی بر سهلانگاری محض است زیرا اگر روشهای استراماچونی پس از ناکامی وسیع اولیهاش شروع به جواب دادن کرده بود، به سبب اشراف این مربی ایتالیایی بر طرحهای تاکتیکی انتخابیاش بود و وی متوجه شده بود که ابزار و ادوات اجرای آن طرحها چیست و کی و چگونه باید از آنها بهره گیرد.
حال اگر مجیدی عیناً همان تدابیر و منجمله خط دفاعی سه نفره استراماچونی را به کار گیرد و همان اندیشههای تهاجمی را براساس قائدی، دیاباته، اسماعیلی، غفوری و میلیچ بهکار ببندد و همان مسئولیتهایی را از رضاوند و ریگی بخواهد که استراماچونی میخواست، آیا همان نتایج بهدست میآید که در ۸۰ روز پایانی حضور استراماچونی در جمع آبیها حاصل آمد؟ اگر جواب مثبت باشد، باید پرسید چرا هر روز و هر هفته دهها تیم موفق پس از بیبهره شدن از مربیان مؤثر قبلیشان در دستانداز میافتند و با مربی جدید خود به جاده خاکی میزنند.
به استقبال ناکامی
سرمربی شدن مجیدی در استقلال به مصداق ضربالمثل «هنوز غوره نشده، میخواهد مویز شود»، به استقبال رفتن ناکامی بدون چک کردن و استاد شدن در کدهای موفقیت است. مجیدی فقط در پنج بازی پایانی فصل پیش و بعد از عزل شفر سرمربیگری آبیها را تجربه کرد و با اینکه در آن دیدارها بدون باخت ماند اما همان نتایجی را گرفت که مربی در آستانه ۷۰ ساله شدن ژرمن هم در صورت ابقا کسب میکرد. با رهبری مجیدی استقلال در لیگ برتر سوم شد و از گروهش در جام باشگاههای آسیا هم بالا نرفت و با اینکه پس از پایان لیگ هجدهم نهایت کوشش خود را بهکار گرفت تا سرمربی آبیها بماند اما مدیران استقلال که اصرار بر جذب مجدد یک مربی خارجی جدید به رغم تجربه دفع بیهوده شفر داشتند، به سراغ استراماچونی رفتند و بقیه قصه را هم میدانید.
فرجام اینگونه کارها
منصوریان به رغم دو سال کسب نتایج خوب در تیم نفت سرنوشت تیرهای در استقلال داشت و مرفاوی نیز به بنبست خورد و حتی شفر هم از دریای تجربهاش وسیلهای برای کسب بردهای موردنظر مدیران باشگاه استقلال نساخت. اگر هم بحث محبوبیت به میان آید، باید پرسید آیا محبوبیت عظیمتر حجازی مانع دو بار خلع وی از پست سرمربیگری استقلال شد و چنانچه به بحث بدون ثبات بودن هواداران بپردازیم، باید بپرسیم آیا تمام محبوبیت پرویز سوبله چوبله با باخت در دربی قبضه شده توسط ایمون زاید پرپر و وی رفتنی نشد.
آنکس که ماندگاری داشت زندهیاد پورحیدری بود که مربیگری را به آرامی و در گذر زمان آموخته و تا سطح هدایت تیم ملی هم پیش رفته بود و امروز مدیران استقلال میخواهند فقط در سایه محبوبیت مجیدی نزد هواداران جوانتر این باشگاه مردی از مجیدی بسازند که با ماهیت واقعی وی فرق زیادی دارد و بدیهی است که فرجام اینگونه تلاشها چه چیزی باشد.