جانشینی با استراماچونی یک بازی دو سر باخت است. او اگر با این تیم خوب نتیجه بگیرد و حتی قهرمان شود، همه پوئنهای این موفقیت به نام استراماچونی و اسکلتی که ساخت ثبت خواهد شد.
استقلالیها سرانجام به این نتیجه رسیدند که آندرا استراماچونی تمایلی برای ادامه همکاری با آنها ندارد و نهایتا در اتفاقی قابل پیشبینی و البته با تاخیری از سر رودربایستی، فرهاد مجیدی را به عنوان سرمربی جدید معرفی کردند. به این ترتیب مجیدی وارد بزرگترین چالش عمرش خواهد شد.
او اگر اینجا موفق باشد، میتواند در مربیگری هم مثل دوران بازی پا به یک دوره باشکوه بگذارد، اما در صورت ناکامی، خیلی زود بلیتش خواهد سوخت؛ در این صورت نه تنها مثل علیرضا منصوریان (که این بار حتی جزو گزینهها هم نبود!) باید خواب بازگشت به استقلال را ببیند، بلکه حتی ممکن است مثل حمید استیلی که کوپنش را در پرسپولیس سوزاند، دیگر حتی تیم ساده لیگ برتری هم به او ندهند. همه اینها نشان میدهد فرهاد چه بار بزرگی بلند کرده است.
جسارت و شجاعت مجیدی را تحسین میکنیم، اما در عین حال یک خبر بد برای او داریم؛ اینکه جانشینی با استراماچونی یک بازی دو سر باخت است. او اگر با این تیم خوب نتیجه بگیرد و حتی قهرمان شود، همه پوئنهای این موفقیت به نام استراماچونی و اسکلتی که ساخت ثبت خواهد شد، اما اگر ناکام شود، شکستها فقط مربوط به فرهاد و ناتوانی و بیکفایتیاش خواهد شد. بالاخره اینجا ایران است؛ سرزمین کلیشهها و برچسبها، جایی که اغلب مردم اول نتیجهگیریشان را میکنند و بعد وار بحث میشوند!
به گابریل کالدرون روی نیمکت پرسپولیس نگاه کنید تا مصایب حیرتانگیز جانشینی با مربیان موفق را ببینید؛ او وقتی میبازد، خودش بیعرضگی کرده و صددرصد مقصر است، اما وقتی میبرد و حتی با اختلاف قهرمان نیمفصل میشود، هیچ کار شاقی نکرده و این تیم به جا مانده از دوره برانکو بوده که لابد در حالت اتوپایلوت موفق شده! بنابراین با یک بغل دلسوزی؛ به پرفشارترین روزهای عمرت سلام کن آقای مجیدی!