پولاد کیمیایی پس از سال ها فعالیت به عنوان بازیگر، سرانجام نخستین فیلم سینمایی خود را مقابل دوربین برد. این فیلم از همان ابتدای تولید با حواشی همراه بود، تا جایی که کار به توقف طولانی مدت فیلمبرداری و تغییر برخی از عوامل هم منجر شد. در نهایت با سرسختی پولاد کیمیایی، فیلم به سرانجام رسید و در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر در بخش نگاه نو از آن رونمایی شد.
از مصاحبه های پولاد کیمیایی چنین بر می آید که او چندان علاقه ای ندارد فیلم او در مقایسه با سینمای پدر جریان سازش، مسعود کیمیایی قرار بگیرد. اما اینکه «معکوس» تا چه اندازه قابیلت تعریف، مستقل از سینمای مسعود کیمیایی را دارد، محل بحث است. المان های پرشماری از سینمای پدر بر «معکوس» پسر سایه انداخته؛ از شیوه دیالوگ نویسی برخی شخصیت ها گرفته تا میزانسن های کلاسیک ویژه استاد و حتی وجود شخصیتی چون رضا دردشتی(اکبر زنجانپور) که مستقیماً از جهان فیلم های مسعود کیمیایی وارد «معکوس» شده است. حتی مضمون محوری قصه با وجود اینکه تلاش شده است مدرن انتخاب شود، بازتاب دهنده نوع نگاه و سلیقه ای است که از کیمیایی پدر سراغ داریم. اما همه این ها، ارتباط مستقیمی با خود فیلم ندارد و بیشتر به درد رفع حس کنجکاوی افرادی می خورد که به دنبال یافتن مشترکات میان سینمای پدر و پسر هستند. مشکل اصلی فیلم «معکوس»، فیلمنامه قوام نیافته آن است؛ تا آنجا که ارتباط میان پرده های گوناگون فیلمنامه به درستی برقرار نمی شود و فیلم لحنی پراکنده به خود می گیرد. فیلمنامه ساختاری کلاسیک و سه پرده ای دارد، اما ریتم یکدستی بر پرده ها حاکم نیست. لختی و کش دار بودن یک سوم ابتدایی فیلم و پس از آن صحنه های پر تحرک رالی زیر زمینی، از جلوه های این آشفتگی متنی است. پولاد کیمیایی به عنوان نویسنده فیلمنامه، موفق به روایت روان و سیال نشده است و از همان ابتدا، شخصیت ها گنگ و دافعه برانگیز طراحی شده اند.
سالار( بابک حمیدیان) به عنوان شخصیت اصلی فیلم، در عمل دچار انفعال است و دارای چنان قدرت تاثیرگذاری نیست که همدلی و حس سمپاتیک را در تماشاگر را برانگیزد . همچنین دوست صمیمی اش سیا (شهرام حقیقت دوست) هم به درستی پرداخت نشده است و شوخی ها و اظهار نظرهای گاه و بیگاه او کمکی به روایت نمی کند و در نتیجه هر دو در سطح شخصیت هایی تیپیکال باقی مانده اند.
از طرفی دیگر، ابهام در رابطه میان شخصیت ها که به عنوان حربه ای برای گره گشایی در بخش انتهایی فیلم در نظر گرفته شده است، نمی تواند دغدغه تماشاگر شده و برایش برانگیزنده و انگیزه ای برای پیگیری قصه شود. اما از لحاظ تکنیک اجرایی، کیمیایی موفق شده فیلمی پاکیزه از لحاظ بصری بسازد. کاملا مشخص است قاب های کلاسیکی که توسط تورج منصوری به تصویر در آمده اند، فکر شده بوده و کارگردان از وسوسه ساخت فیلمی فرمال برای به رخ کشیدن توانایی های کارگردانی اش محفوظ مانده است. برای نمونه صحنه های مسابقه رالی، اگر چه در بافت فیلم به درستی تنیده نشده و از لحاظ ریتم انتخابی با مابقی زمان فیلم تناسبی ندارد، اما اجرایی مناسب دارد و کاملا گویاست که کیمیایی زمان زیادی را صرف رسیدن به سلیقه تصویری اش کرده است؛ عملی که نتیجه نهایی اش، در مجموع به نفع فیلم تمام شده است. نکته مثبت دیگر، بازی یکدست و روان مجموع بازیگران فیلم است که البته پیشینه تئاتری اکثریت آن ها در این خصوص بی تاثیر نیست.
مورد دیگری که بد نیست به آن اشاره شود، قصه فیلم است. درست است که به دلیل سلیقه ای بودن، هیچ گاه نمی توان فیلمسازی را به دلیل انتخاب نوع خاصی از روایت سرزنش کرد، اما باید پذیرفت پولاد کیمیایی برای فیلم اول ریسک بزرگی در انتخاب قصه فیلمش کرده است. روایت «معکوس» پر از جزئیاتی است که کار را برای ساخت اثری سینمایی سخت می کند، به گونه ای که پرداخت و به سرانجام رساندن همه آن جزئیات، علاوه بر تجربه کافی، نیازمند احاطه کامل فیلمساز بر اصول شکل گیری درام است. حجم بالای اطلاعات در متن و قبل از آن در پیش داستان ، ناخودآگاه سبب می شود با توجه به زمان محدود یک فیلم سینمایی، مسیر پیشرفت روایت دچار شتاب زدگی شده و کارگردان ناچار به رضایت دادن به حداقل ها شود. از همین روست که شخصیت ها خود را در جهان فیلم پیدا نمی کنند و رابطه میان آن ها در گذشته و حال به درستی و به گونه ای که الزامات درام ایجاب می کند بیان نمی شوند. شاید اگر «معکوس» در قالب مینی سریال ساخته می شد، نویسنده فرصت بیشتری برای پرداخت به ابعاد مختلف شخصیت ها و قصه داشت و بسیاری از ایراداتی که اینک به فیلم وارد است، جای مطرح شدن نمی یافتند. علاقه مندی پولاد کیمیایی مانند پدرش به وجود قهرمان در سینما قابل تقدیر است. خصوصاً در مقطع کنونی که سینمای ایران فاقد آن است. اما مهم تر از مبحث وجود قهرمان در فیلم، چگونگی شکل گیری آن است.
کیمیایی تلاش کرده است شمایلی از قهرمان را در وجود شخصیت هایی چون رضا دردشتی (اکبر زنجانپور) و ندا (لیلا زارع) بسازد؛ فارغ از اینکه آیا او توانسته زمینه سازی مناسبی جهت تصویر کردن شخصیت هایش در قالب قهرمان در ذهن بیننده ایجاد کند یا خیر، در خود قصه نیز بستر مناسبی برای جلوه گر ساختن شمایل قهرمانی تعبیه نشده است. کیمیایی در گفت و گویی این فیلم را متعلق به جوانان دانسته از آن ها خواسته به دیدن این فیلم بروند. ظاهرا کارگردان «معکوس» چندان از سلیقه و میزان حوصله مخاطبان جوان آگاه نیست و وجود چند سکانس از مسابقه رالی را برای جذب جوانان کافی دانسته و از خود نمی پرسد افرادی که تنها با چند کلیک، دریایی از آثار متنوع سینمای جهان را در مقابل خود می یابند، چگونه باید مجاب به دیدن فیلمی تا این حد کشدار شوند. این همه در حالی است که حضور مصطفی خرقه پوش، به عنوان تدوینگری با سابقه در نتیجه نهایی فیلم مشهود است و او تا آنجا که توانسته تلاش کرده با برش هایی حساب شده، ریتم مناسبی به فیلم دهد.
پایان بندی فیلم، پازل ناکامی ها را تکمیل می کند. پایانی زمینه سازی نشده که تحمیلی به نظر می رسد و تنها برای به سامان رساندن فیلم و اتمام آن اجرا شده و در نهایت مانند باقی بخش های فیلم، همچون قطعه ای از یک پازل معیوب است.