کیمیایی؛ «خون شد» و حسرتی تلخ
دوست ندارم این را بگویم، اما با احترام به همه خاطرات دلنشینی که مسعودکیمیایی برایمان ساخته، «خون شد» صرفاً شبحی لرزان از سینمای او و نشانه های مألوفش است. هرچند برای به یاد آوردن آخرین فیلم قابل اعتنای کیمیایی باید کلی به ذهن فشار آورد. او مشخصاً دلش خیلی برای شمایل قهرمانانه «قیصر» و بهروزوثوقی لک زده. این سالها هم نتوانست دلتنگی اش را با امثال فریبرزعرب نیا، محمدرضافروتن و یا حتی امیرجدیدی چاره کند. به همین خاطر حالا سعیدآقاخانی طوری هدایت و توجیه شده تا آلترناتیو بهروز به نظر برسد؛ از تن خشدار صدا تا شیوه یه کتی راه رفتن، میمیک و آن نگاه های مات و خیره که فضا را آبستن حادثه می کند. سعید بازیگر باهوشی است و می توان فهمید ناگزیر به درخواست استاد واداده و فقط تقلا کرده بدل آبرمندانه و خوبی باشد.
مشکل خون شد دقیقاً همین بدل سازی است. در این فیلم انگار خیلی چیزها نسخه فیک است. پس عجیب نیست این دلتنگی کیمیایی که در ادامه به شاملو و احمدمحمود تسری می یابد هم نمی چسبد.
لیلازارع در حد توانایی هایش برای نقش دختر معتاد کلی زحمت کشیده، اما زورش همین قدر بوده. بسیار بسیار حسرت خوردم نقش را لیلاحاتمی نگرفته.
ضمناً نسرین مقانلو یک تک گویی درخشان سر میز غذا دارد تا ثابت کند دود هنوز از کنده بلند می شود.
در کل اینکه خون شد بهتر از قاتل اهلی است، قرار نیست معیار حقی برای خوب بودنش باشد، اصلأ! با این حال کیمیایی همچنان مهارت بی نظیرش در دیالوگ نویسی را چه اساسی به رخ کشیده.
«تعارض»؛ سبک بصری نسبتاً نوگرایانه
«تعارض» محمدرضا لطفی در تعارض کامل با جریان غالب و آشنای سینمای ایران است که ملودرام های یکنواخت و کمدی های بنجل یکپارچه احاطه اش کرده اند. «تعارض» همزمان فیلم فرم و محتواست. سیاه و سفید بودن «تعارض» با آن شکل خست بار در نورپردازی و ایجاد سایه روشن های خاص و تصویربرداری متکی به دوربین های مداربسته-که البته در سکانسهای اتاق پزشک و بازجویی خلف وعده می کند!-، یک سبک بصری نسبتاً نوگرایانه به فیلم بخشیده. مزه تازه این تصاویر برای چشم ما که در سینمای ایران مدام به میزانسن ها و قابهای تکراری عادت کرده حتماً خوشایند است. روایت روانشناختی فیلم از زندگی فی الذات کسالت بار یک مرد میانسال تنها که به ما رودست هم می زند، جسارت می خواسته که لطفی داشته.
راستی رضا بهبودی فراتر از بازیهای قبلی اش ظاهر شده که جای آفرین دارد.
در کل تماشای «تعارض» تجربه نویی است. به نظرم لطفی با توجه به فیلم قبلی اش «روایت ناپدید شدن مریم» و حالا استفاده از تصاویر پارانورمال اکتیویتی وارش، پتانسیل کارگردانی یک هارور حسابی را دارد!
«شنای پروانه»؛ تلخ، اما حسابی سینمایی
اگر بگویم از تماشای «شنای پروانه» لذت بردم، دروغ گفته ام که امروز زندگی در ایران آخرین چیزی که از هنر توقع دارد، القای حجم زیادی از استرس، اندوه و مصیبت روی پرده است.
فیلم اگرچه متهم به گداگرافی می شود، اما فیلمنامه پرجزئیات و قصه گو، کارگردانی بشدت حرفه ای که نگاهش به پروراندن تصویری بهتر سناریو کمک کرده و بازیهای یکی از دیگری بهتر، حسابی سینمایی اش کرده. شباهت ایده اصلی فیلم با ایده فرعی «مغزهای کوچک زنگ زده» فارغ از تقدم و تأخر نگارش هر کدام و شباهت فضا و مناسبات، اما در تمام مدت تماشای فیلم گوشه ذهن وول می خورد.
تمام فیلم های امسال را ندیده ام، اما ندید، هیأت داوران اگر سیمرغ امسالش را بابت این فیلم و «دوزیست» به جواد عزتی ندهد، لیست افتضاحات امسال جشنواره را کامل کرده!
راستی فیلم چه اسم سهل و ممتنع بامزه ای دارد.