مارک ویلموتس، سرمربی سابق تیم ملی ایران، در جدیدترین اظهار نظرش، افاضاتی فرمود که من را به «نعره» واداشت؛ «فوتبال هجومی».
آقای ویلموتس، شما به «بارباپاپا»ترین شکل ممکن ما را تغییر دادید! چنان تغییری که سرگیجه اش آنقدر سنگین بود که همچنان بار این سنگینی روی دوشمان سنگینی میکند! ملیپوشان ما در دوران شما مغزهایشان خالیتر از هر چیزی بود و ما هرگز تصور نمیکردیم فردی بتواند آن شادابی در ساقهای ملیپوشانمان را به چنین پاهای سنگین، پیر و کسلکننده رهنمون سازد.
شما با فلسفه هجومیتان، کارهای کارستان شده زیادی برایمان به یادگار گذاشتید. شما از بازیکنانی که سر هیچ قضایایی کوتاه نمیآمدند و تا آخرین نفس میجنگیدند، بازیکنانی ساختید، پژمرده و خمیده که فقط روحی بودند، در آن جسم بیجان!
شما با فلسفه هجومیتان، ساختارپذیرترین تیم قاره کهن را به یک تیم بی در و پیکر تبدیل کردید! به بهانه فوتبال هجومیتان، دفاع آهنینش را به محله بروبیا مبدل ساختید!
خانهای را که خشت خشتش را با خون و جگر بالا بردیم، شما با فلسفه هجومی تان به باد «استهزا» گرفتید!
جناب ویلموتس، شما با فلسفه هجومیتان، تا دلتان خواست به تواناییهایتان- اگر توانایی بود- استراحت دادید و برای شکوفایی و رشد و نمو فوتبالمان به بهترین شکل ممکن آن را در پارکینگ مغزتان، پارک کردید!
آقای ویلموتس «باخت»های شما آنقدر بزرگ بود که در سریعترین زمان شما را انگشتنما کرد و سرعت سقوطتان را به جلو انداخت! سقوطی که متأسفانه فوتبال ملیمان را نیز در خود فروبرد! کیروش توانست؛ چرا من نه؟!
آقای ویلموتس، کیروش توانست؛ چون هیچکس نمیتواند شخصیت بارز و قوی، شعور فوق العاده و ظرفیت بینظیر تحت تأثیر قرار دادن او را انکار کند. کیروش در فوتبال ما همه چیز بلد و همه کاربلد بود. این را حالا بهتر میفهمیم.
مرد پرتغالی، مثل هیچکس نبود و همین صفات او را از دیگران متمایز میکرد.
آقای ویلموتس، کیروش توانست؛ چون هیچگاه در این هشت سال، ذهنش را به مرحله «اخته» گی نکشاند! او ذهنی «زاد و ولد» وار داشت! در خودش «گم» نمیشد و هر روز نسبت به روز قبل اندر خم یک کوچه نبود!
کیروش برخلاف شما- البته من این تفکر را برای شما عیب نمیدانم- در میدان مسابقه به دنبال دریافتی نبود! نگران حساب بانکی اش نبود. برای هشت ماه دستمزد نگرفتنش، «گرو» کشی نمیکرد! او برخلاف خودمان ما را دوست داشت!
آقای ویلموتس، مسیح جمله معروفی دارد که میگوید «آنچه را که متعلق به سزار است، به سزار بدهید.» با وام گیری از این جمله میخواهم بگویم «چیزی که متعلق به کیروش بود را اشتباهی به شما دادیم»!
آقای ویلموتس، امیدوارم خداوند رؤیاهای شیرینی به خواب تان بفرستد!