عباس کیارستمی میگفت: محمد علی کشاورز در فیلم «زیر درختان زیتون» شبیه نابازیگرها شد.
عباس کیارستمی که فردا اول تیر ماه سالروز تولدش هست، در کتابی که به مناسبت نکوداشت محمد علی کشاورز (بازیگر قدیمی سینما، تئاتر و تلویزیون) در جشنوارهی فیلم سیو دوم به همت شاهین امین و رامک صبحی منتشر شده است، درباره همکاریاش با کشاورز در فیلم «زیر درختان زیتون» اظهارنظر کرده است.
در ادامه این گفتوگو را به بهانه سالروز تولد عباس کیارستمی و درگذشت محمد علی کشاورز به نقل از این کتاب نکوداشت با عنوان «دل شده» بازنشر میکند.
شما با آقای کشاورز پیش از هم کاری در فیلم «زیر درختان زیتون» آشنایی یا رفت و آمد داشتید؟
خیر؛ تنها فیلمی که از ایشان در حافظه داشتم، فیلم «مادر» علی حاتمی بود که بازیاش در فیلم حاتمی و به شیوه این کارگردان بسیار درست و خوب بود. واقعیت این است که ابتدا قرار بود پرویز کیمیاوی نقش کارگردان «زیر درختان زیتون» را بازی کند. این پیشنهاد را در پاریس با او مطرح کردم؛ چون خود او کارگردان بود و تصور میکردم برای ایفای نقش کارگردان هم خیلی مناسب است؛ خیلی خوشحال شد و گفت اصلا این میتواند برایش یک انگیزه باشد؛ اما بعد که به ایران آمد به دلایلی دیگر نمیخواست در این فیلم بازی کند. من هم به دنبال کسی برای نقش کارگردان میگشتم تا این که یک شب در یک مهمانی خانوادگی یکی از دوستان مشترک، کشاورز را دیدم. احساس کردم چقدر خوب و معقول و دلچسب است و چقدر خوب حرف میزند و شبیه هیچ کس نیست. فکر میکنم تأمل هم نکردم و تا غذایمان تمام شد و لقمههایمان فرو رفت، پیشنهادم را مطرح کردم و او هم گفت با کمال میل. بعد وقتی به دوستانی گفتم کشاورز قرار است این نقش را بازی کند، کمی مرا ترساندند و توصیه کردند به دیدن فیلمی از ایشان که اسمش را به یاد ندارم. فیلم را دیدم و به شدت ترسیدم؛ اما دعوت من در یک فضای دوستانه انجام شده بود و برخورد دوستانهی ایشان را هم دیده بودم و نمیتوانستم تغییری بدهم؛ پس با نگرانی رفتم سر صحنه؛ ولی کشاورز را آدمی منضبط و طلبه یافتم.
او حتی روزهایی هم که نقشی نداشت، لباسش را میپوشید و کمربندش را یک درجه سفتتر از حد معمول میبست و میآمد سر صحنه و کنار دوربین میایستاد. دقت که میکردم میدیدم مدام بازی حسین را تماشا میکند. در حقیقت بدون آن که گفتوگویی با هم داشته باشیم و با توجه به شناخت اندکی که درباره من داشت، به این نتیجه رسیده بودم که باید در این فیلم بازی نکند؛ پس همیشه مراقب حسین بود. زمانی که اولین صحنه فیلم را میخواستیم فیلمبرداری کنیم، کشاورز را میدیدم که دورترها ایستاده است. دوبار صدایش کردم و بعد پرسیدم چرا نمیآید. منشی صحنه یواش به من گفت «داره زیر لب دعا میخونه.» برایم جالب بود که او برای بازی در اولین صحنه فیلم استرس داشت.
این استرس آدمهای حرفهای را یک بار دیگر در ژولیت بینوش هم دیدم. اولین روزی که سر صحنه فیلم «کپی برابر اصل» آمد، فکر کردم حالش خوش نیست؛ رنگ روی پریدهای داشت. گفتم «اگر بخواهی پلانهای مربوط به تو را فردا میگیریم»، او گفت «نه، خوبم» اما میدیدم که خوب نیست و دوباره گفتم «برو فردا کار میکنیم» اما او گفت «استرس دارم» گفتم «چرا؟» گفت: «چون روز اول فیلمبرداری است. مگر تو استرس نداری؟» و واقعیت این بود که نداشتم؛ چون من ابتدا با ویدئو کار میکنم و استرسم را در ماکتسازی از دست میدهم و نسبت به جای دوربین و انتخاب لنز و سایر موارد اطمینان پیدا میکنم. بعد فهمیدم استرس، یک واکنش حرفهای است و آنهایی که کار را میشناسند، دچار استرس میشوند. نابازیگرها که این کار را نمیشناسند، چرا باید استرس داشته باشند؟
در تمام طول فیلم «زیر درختان زیتون» کشاورز به شدت منضبط بود. یادم میآید برای تست زدن یک صحنه پشت وانت نشسته بودیم و بعد پیاده شدیم و منتظر نور مناسب ماندیم. بعد از ساعتی متوجه شدم کشاورز هنوز تنها پشت وانت نشسته است. پرسیدم «آقای کشاورز چرا آن جا نشستهای؟» گفت «به من گفتی بنشین؛ نگفتی پیاده شو» در واقع ما همه پیاده شده بودیم و او مدت طولانی پشت وانت نشسته بود. این حرکت خیلی مرا تحت تأثیر قرار داد. به هر حال فیلم تمام شد و لحظات خیلی خوبی دارد و یکی از بازیهای متفاوت کشاورز بود و بسیاری از افرادی که فیلم را دیدهاند به این مسأله اشاره میکنند.
و نکته هم همین است. زمانی که شما آقای کشاورز را برای این نقش انتخاب کردید، ما هم به عنوان روزنامهنگار تعجب کردیم؛ چون فکر میکردیم کارگردان این فیلم قرار است به نوعی نقش عباس کیارستمی را بازی کند و از کشاورز با آن فیزیک، تصوری در این نقش نداشتیم. اما وقتی فیلم دیده شد، حضور آقای کشاورز حیرتانگیز بود؛ انگار آدمی است شبیه حسین و سایر بازیگران «زیر درختان زیتون» و به نظرم برای یک آدم حرفهای این همراهی و شباهت خیلی دشوار باشد.
بله؛ بازی ایشان خیلی خوب بود؛ آن قدر که یک قصه دیگر داشتم درباره مردی که آلزایمر دارد و دلم میخواست کشاورز آن را بازی کند که متأسفانه آن فیلم ساخته نشد اما همیشه در پس ذهن داشتم که نقش وکیلی که دچار آلزایمر شده، مال کشاورز است؛ به خصوص که کشاورز تُن صدای خیلی خوبی هم دارد.
شما همیشه میگویید در هدایت نابازیگر، خیلی آرام با او هم راه میشوید و کم کم و به مرور حرفهای خود را در دهان او میگذارید؛ به شکلی که در نهایت فکر میکند آن حرفها حرف خودش است. در مواجهه با بازیگری حرفهای مثل کشاورز، شیوه کارتان چگونه بود؛
حتما شیوه کار متفاوت بوده است. هیچ وقت به دیالوگهایی که مینویسم، خیلی وفادار نیستم و میگذارم بازیگر آنها را تغییر دهد و آن چه را دلش میخواهد بگوید. کشاورز تا جایی که به خاطر دارم، دیالوگهای فیلم را عینا میگفت و خود را به شیوه نابازیگرها نزدیک میکرد؛ در واقع بدون آن که من تذکری بدهم یا راهنمایی کنم، نقش را اجرا میکرد. من معمولا حداقل دیالوگ را با بازیگرهای جلوی دوربین دارم؛ چون اعتقاد دارم اگر انتخاب درست باشد نیازی به دست کاری نیست و این دست کاریهای بیش از حد، کار را خراب میکند و خود طبیعی آنها خوب است. من از بینوش هم خواسته بودم اگر میخواهد دیالوگها را یک جاهایی تغییر دهد. وقتی فیلم تمام شد، پرسیدم «چرا تغییری ندادی؟» گفت «دیالوگها خوب بود و من راحت بودم و دلیلی برای تغییر نداشتم.» راستش چیزی در حافظهام نیست که با کشاورز سر نوع بازیاش گفتوگویی کرده باشیم یا تصحیحی انجام شده باشد. کشاورز موضوع را خوب دریافت کرده بود و تا آخر فیلم در جمع نابازیگرها کارش را انجام میداد.
دیالوگها را تغییر هم داده بود؟
اگر هم این کار را کرده بود من یادم نمیآید؛ البته دیالوگهای کشاورز در این فیلم زیاد نیست…
بیشتر حضور دارد.
بله.
با نابازیگرها هم همراهی میکرد؟
خیلی زیاد؛ داستان دخالت حداقل من سر صحنه به حدی زیاد شده و آن قدر اغراقآمیز به نظر میآید که تقریبا همه کسانی که با من کار کردهاند، یادشان رفته که من کارگردان بودهام. الان به مناسبت بیستمین سال فیلم «زیر درختان زیتون» حمیده شریفی راد فیلمی ساخته و با طاهره هم که در فیلم بازی میکرد، گفتوگو کرده. بامزه است که او (طاهره) گفته «کارگردان ما آقای کشاورز بود.» یا پیرمرد آذری فیلم «طعم گیلاس» بعد از تماشای فیلم از سالن سینما بیرون آمد به من گفت «آقا شما که این شکلی نبودی؛ چرا در فیلم این شکلی شدی؟» چون در طول فیلمبرداری من کنارش نشسته بودم و بعد در فیلم دیده بود همایون ارشادی کنارش نشسته و نفهمیده بود آدمها عوض شدهاند؛ پس فکر کرده بود من چهرهام را عوض کردهام. بعد هم گفت «اینها که هیچ کدام نتوانستند به این آدم کمک کنند؛ اگر من نبودم این بدبخت خودکشی میکرد» و یادش رفته بود که دیالوگها را من به او داده بودم.
تعدادی از بازیگرهای مطرح دوست داشتند با شما کار کنند. بعد از انتخاب آقای کشاورز واکنشی از سوی دیگر بازیگران نداشتید؟
خاطرم نیست. پیشنهاد بازی دادن یک امر طبیعی است؛ اما با بیان آن، این طور تصور میشود که آنها متقاضی این نقش بودهاند. به هر حال کار کردن با حرفهایها خیلی لذتبخش است. من این حرف را جای دیگری هم گفتم و تعبیر شد که بُریدهام؛ اما سالها بود که با بازیگر حرفهای کار نکرده بودم و بعد دیدم چقدر خوب است که این مسئولیت را به دوش کس دیگری بگذاری و او کارش را خوب انجام دهد. به هر حال من یک راه عجیب و غریب را در سینما طی کردم که معمول نبود و در واقع، شرایط، سلیقه مرا ساخت. دلیلش هم این بود که من اولین فیلمم (نان و کوچه) را با کانون ساختم و آن سالها بازیگر حرفهای هشت ساله نداشتیم؛ خودم هم حرفهای نبودم. بنابراین این نوع کارگردانی، گردنم افتاد. ناراضی نیستم اما خیلی سخت بود. نه این که قبل از شروع فیلمبرداری سخت باشد؛ سختی بعد از تمام شدن فیلم به وجود میآید؛ چرا که هنوز بعضی از این نابازیگرها از من متوقع هستند و میخواهند برایشان کاری بکنم و تصورات عجیب و غریبی دارند. بازیگر حرفهای کارش را انجام میدهد و بعد میرود سراغ کاری دیگر و رابطه، یک رابطه معقول و منطقی است؛ اما بازیگر غیر حرفهای اغلب این طور نیست. واقعا کار سختی است. الان هم دیگر برایم تبدیل به عادت شده است. برای فیلم بعدیام در چین هم یک بازیگر حرفهای و یک نابازیگر برای انتخاب دارم و میدانم آخر سر طبق عادت سراغ نابازیگر میروم.
هیچ وقت سر صحنه حوصله آقای کشاورز سر نرفت یا از این شیوه بازیگری خسته نشد؟
هرگز، هرگز؛ خودش را کاملا با شرایط کار ما وفق داد. فیلمبردارهای حرفهای که سر صحنه ما میآمدند بعد سه چهار روز میدیدم که اذیت میشوند؛ چون این نوع کار را نمیشناختند. اما کشاورز این طور نبود. بهترین خاطرهای که از او در ذهن دارم، انضباط یک آدم حرفهای و تطابقی است که با کلیت فیلم پیدا کرد. او میل نداشت دیگران شبیه او بازی کنند؛ فهمید که خودش را باید به نابازیگران فیلم نزدیک کند و به نظر من خیلی موفق بود.