«چه رویاهایی که پشت در میمانند، چه استعدادهایی که هرگز کشف نمیشوند، فقط به این دلیل که سینمای ما محافظهکار است و به چهرههای تازه فرصت نمیدهد ولی یکی باید به سینماگران ما بگوید تا کی میخواهید دست به عصا باشید و نقش جوان عاشق را به بازیگرانی بدهید که ۵۰ ساله شدهاند.»
این جملات بخشی از سخنان مانی نوری است که در باور بسیاری از ما هنوز همان «امیر آقا جمالی»، پسرک بازیگوش و بانمک سریال «زی زی گولو» یا همان پسربچه دوستداشتنی فیلم «مربای شیرین» است.
اما او حالا دیگر بزرگ شده است، آنقدر که مدرک دکترای هنر و ادبیات گرفته، چند فیلم کوتاه ساخته، چند پرفورمنس اجرا کرده و حالا دومین فیلم بلندش «زنونه» در شبکه نمایش خانگی اکران شده است.
به بهانه روز ملی سینما فکر کردیم برویم سراغ یک جوان، آن هم جوانی که از کودکی روی پرده نقرهای و در قاب تلویزیون در ذهن تماشاگران جاخوش کرده است و حالا که دومین فیلمش اکران شده، از حال و روز او باخبر شویم. جوان مورد نظر ما البته از سینما و تلویزیون انتقادات و گلایههایی دارد که آنها را با شما در میان میگذاریم .
آنچه پیشرو دارید، گفتگوی ایسناست با مانی نوری که حالا دیگر بازیگر و کارگردان جوانی است.
به سالهای گذشته برمیگردیم به ۶ سالگی او که برای بسیاری از ما «امیرآقا جمالی» بود؛ پسرک بازیگوش و شیرین سریال «قصههای تا به تا» که البته برای تماشاگران همان «زی زی گولو» بود.
بازیگری، قسمتم شد
مانی نوری درباره اولین ورود خود به عالم بازیگری میگوید:«شاید بتوان آنچه را که باعث شد در کودکی وارد بازیگری بشوم، «قسمت» نامید. چون به عنوان یک کودک به بازیگری فکر نمیکردم و پدر و مادرم هم علاقه چندانی نداشتند که بازیگر شوم ولی آشنایی با خانم مرضیه برومند باعث شد توسط ایشان وارد دنیای بازیگری شوم.
تا ۱۷ ـ ۱۶ سالگی خیلی پر کار بودم ولی در همین سن به دلایلی از ایران خارج شدم و برای تحصیل و زندگی به خارج از کشور رفتم. حالا دیگر بازیگر نبودم و از کانون توجه خارج شده بودم. به ایالت کبک کانادا رفته بودم که در آن دوره ایرانیان زیادی در آن زندگی نمیکردند و کمتر کسی مرا میشناخت. به خاطر درسی که میخواندم و محیط تازهای که در آن قرار گرفته بودم، با چیزهای دیگری آشنا شدم ولی همیشه در هر گوشهای کار خودم را کردهام. خیلی از کارهایی که آن دوره انجام دادم، به خاطر درسی بود که میخواندم.»
او با یادآوری اولین روزهای بازگشتش به ایران ادامه میدهد: «وقتی به ایران بازگشتم، دلم میخواست بازیگری را ادامه بدهم و در حد توانم این کار را انجام دادم. در پروژه «شهر موشها ۲» به عنوان صداپیشه «مشکی» حضور داشتم و سریال هم بازی کردم ولی محیط عوض شده بود. ویژگی زندگی است که به خاطر کسی نمیایستد. به هر حال بازیگری همیشه برایم گزینه است و اگر فرصتی باشد و پیشنهاد خوبی، حتما کار میکنم ولی چون در ذهن بسیاری از تماشاگران، خاطرهای از من هست، نمیخواهم با پذیرش هر پیشنهادی، آن خاطره را خراب کنم. در این مدت فیلم هم ساختم که البته شرایط اکران برای اولین فیلم بلندم، فراهم نیست.»
آخر صف هستم
مانی نوری با پرداختن به تفاوتهای مناسبات بازیگری، سخن خود را ادامه میدهد: «بازیگری همیشه برایم جذاب بوده است ولی نمیتوانم خودم را تحمیل کنم. استانداردهای بازیگری هم عوض شده است. ابدا منظورم خودم نیست چون باور دارم خیلی جوانان مستعدتر از من هستند که اصلا فرصت کار پیدا نمیکنند. کسانی هستند که در ۵۰ سالگی هنوز نقش پسران جوان عاشقپیشه را در سینمای ما بازی میکنند. درحالیکه جوانان با استعداد و خوش چهره زیادی داریم که میتوانند این نقشها را ایفا کنند ولی ما به آنان فرصت نمیدهیم و این همه رویا، آرزو و استعداد پشت در میمانند. ای کاش سینمای ما به دیگران هم فرصت بدهد. من ته صف هستم. بسیاری باید پیش از من دیده شوند.»
او که برای تماشاگران سینما و تلویزیون بازیگری نوستالژیک است، اضافه میکند: «همیشه وقتی بحث کودکان نوستالژیک به میان میآید، با من تماس میگیرند ولی این همه کودکان دیگری که میتوانند در این زمینه صحبت کنند. باید کمی افق نگاهمان را گستردهتر کنیم و خیلی خود را به یکسری افراد خاص محدود نکنیم. این مشکل در سریالهایمان هم هست، یکسری بازیگر ثابت داریم که مدام تکرار میشوند. شاید به همین دلیل است که مردم از سریالهای خودمان خسته و دلزده شدهاند در صورتی که دیدن سریال به زبان مادری جذابتر از این است که آدم مدام بخواهد زیرنویس سریالهای خارجی را دنبال کند.»
با این محافظهکاری پیشرفت نمیکنیم
او سپس انتقادات خود را از تصمیمگیرندگان سینما بیان میکند: «در ۱۰ سال اخیر سینمای ما انگشتشمار بازیگر جدید معرفی کرده است در حالیکه در کشورهای دیگر سوپراستارها نهایتا سالی یکی دو کار بازی میکنند.یکی باید به سینماگران بگوید از تجربه نشان داد و فرصت دادن به چهرههای جدید نتیجه گرفتید و ضرر نکردید، پس اگر به دیگران هم فرصت بدهید، ضرر نمیکنید ولی این محافظهکاری در سینما و تلویزیون مانع پیشرفت است.»
اولین فیلم بلند مانی نوری، «عباس عباس» است که فعلا شرایط اکرانش فراهم نیست. بقیه کارهایش را خارج از کشور و در زمان تحصیل ساخته است.
چرا یک بچه شیرین، فیلمی تلخ میسازد؟
صحبتمان را با دومین فیلم بلند او «زنونه» ادامه میدهیم. برایمان غیرمنتظره بود که این پسر بچه شیرین در جوانی فیلمی تلخ ساخته است و مانی نوری در پاسخ به ما میگوید: «این فیلم بیش از هر چیز، واقعی است ولی متاسفانه یک واقعیت تلخ. اینکه چه میشود که پسرکی شیرین، فیلمی تلخ میسازد، شاید به تاثیرات جامعه برمیگردد، پروسه بزرگ شدن آدم و اتفاقاتی که میافتد، نگاه آدمی را عوض میکند. این فیلم بخشی از واقعیت است که میتوان آن را در قالب اثر سینمایی ارایه کرد. خیلی تلاش کردم به تماشاگر احترام بگذارم. تمام این قصهها هم واقعی است. ترک وطن به هر شکلی تلخ است چه برسد به شرایطی مثل وضعیت آدمهای این فیلم که همه ناچار و ناگزیر هستند. فیلم چند بار اصلاحیه خورد و اکرانش به این سادگی هم نبود که مثل آب خوردن باشد ولی قصهای است که اگر غیرواقعی روایت شود،به درد نمیخورد.»
قصه آدمهایی که بریدهاند
قصه این فیلم درباره مهاجرت اجباری یا همان پناهندگی است. از او میپرسیم در این سالها آثار گوناگونی درباره مهاجرت ساخته شدهاند و عموما هم تلخ بودهاند و او توضیح میدهد: «فیلم درباره مهاجرت اجباری است؛ پناهندگی، درباره آدمهایی که بریدهاند. اینکه آن طرف دنیا زندگی چگونه است، مساله این فیلم نیست بلکه موضوع آن درباره آدمهایی است که هر کدام چارهای جز ترک وطن نمیبینند. هرچند شخصا معتقدم زندگی در کشورهای دیگر، اگر از روی اجبار نباشد، آرامش بیشتری دارد. اینجا آدمهای عادی درگیر اموری هستند که در شرایط طبیعی، نباید مساله آنان باشد. ولی به هر حال مساله فیلم من این نیست که زندگی در آن سوی آبها چگونه است بلکه مهم این است که وضعیت ما در این سوی دنیا چگونه است.»
و در ادامه تاکید میکند:«ابدا با مهاجرت مخالف نیستم. هر چند کندن از سرزمین مادری، سخت است ولی مساله من در این فیلم، پناهندگی اجباری است که بسیار دشوار است.»
مردانی از جنگ که دردشان را نشنیدیم
نوری متعلق به نسلی است که جنگ را ندیدهاند ولی در فیلم او نمایندهای هم از بازماندگان جنگ حضور دارد، مردی جانباز که کارگردان جوان درباره حضورش میگوید: «اساسا وقتی کسی از خودش میگذرد، از جان و مال و خانواده خود برای وطنش مایه میگذارد، قابل تقدیر است، بیشتر کسانی که به جنگ رفتند به این دلیل این بود که کشورمان امن بماند. در این میان جانبازان برایم جذاب و جالب هستند. آنان با اعتقادات گوناگون به جنگ رفتهاند. این گونه نیست که همه افراد حاضر در جنگ یک گرایش فکری داشتهاند. در فیلم «عباس عباس» هم سکانسی درباره جانبازان دارم.»
و صحبت خود را با رنج جانبازان ادامه میدهد: «ما درد این عزیزان را نمیشنویم حتی در فیلمهایی که «ارزشی» نامیده میشوند. خیلی دوست داشتم نمایندهای از جنگ هم در خانه بلاتکلیف فیلمم حضور داشته باشد و این عشقی که میان این زن و مرد است، اینکه آنان نمیتوانند با یکدیگر حرف بزنند چون نسل قبلی به راحتی نمیتوانستهاند به یکدیگر ابراز عشق کنند. جانباز فیلم من عاشق است. او حتی عاشق آواز خواندن همسرش است ولی چون نمیتواند با او حرف بزند، همه حرفهایش را رو به دوربین میگوید. میخواستم نشان بدهم یک بازمانده جنگ چقدر میتواند زجر بکشد و حالا این جنگ با منطقه خاورمیانه گره خورده است.»
بعضی چیزها خودش سیاه است
مانی نوری از حسرتهای دیگرش هم سخن میگوید:« آنها که به جنگ رفتند، آرمانهای زیادی داشتند، همیشه بر این تاکید میشود که آنان رفتند تا خیلی اتفاقات رخ ندهد، مثلا کشور به دست بیگانگان نیفتد یا … ولی آنها به همان اندازه هم دوست داشتند که اتفاقاتی بیفتد، مثل اینکه کشور پیشرفت کند، مردم تندرست و شاد و پر امید باشند. فکر میکنید آن بندگان خدا که از جنگ برگشتهاند وقتی جوانان کشورشان را افسرده، غمگین و معتاد ببینند، چه حالی پیدا میکنند.اصلا دوست ندارم چیزهایی را سیاه نشان بدهم ولی خب یک چیزهایی خودش سیاه است.»
قسمت نشد فیلمم را در «هنر و تجربه» اکران کنم
میپرسیم چه شد که در دوران کرونا فیلمتان را در شبکه نمایش خانگی اکران کردید؟ و او پاسخ میدهد: «قبل از اکران در نمایش خانگی، برای نمایش فیلمم در گروه «هنرو تجربه» اقدام کردم که نوبت اکران ندادند و معیارهایشان را نمیدانم. بعضی فیلمهایی که در این گروه اکران میشوند، باکیفیت هستند و برخی دیگر تعجب برانگیز. به هر حال دلیلش را نمیدانم و شاید آن دوستان دلایل خوبی داشته باشند. هر فیلمسازی دوست دارد کارش دیده شود ولی خب قسمت من نشد. البته خوشبختانه در این مدت بازخوردهای خوبی از تماشاگران گرفتهام چه در ایران و چه از سوی مخاطبانی که فیلم را در خارج از کشور دیدهاند.»
و از کم شدن ناگزیر مخاطبان سینمای ایران در دوران فعلی هم میگوید و اینکه در ایران هم ناچاریم به سمت سینمای آنلاین برویم.
به حرف خودم عمل کنم
فیلم «زنونه» هیچ بازیگر معروفی ندارد و حال آنکه یکسری از کارگردانهای جوان با بازیگران شناختهشده همکاری میکنند.
نوری در این زمینه نیز توضیح میدهد: «راستش باید به حرف خودم عمل کنم یعنی به کسانی فرصت بدهم که مستعد هستند و امکان دیده شدن پیدا نکردهاند. برای انتخاب بازیگران آزمونهای زیادی گرفتیم. گاردی نداشتم که در کنار بازیگران فیلم، یک بازیگر مشهور و توانمند هم دعوت کنم چون تجربه او میتوانست به دیگر بازیگران هم کمک کند ولی چنین امری نیازمند جنسی از روابط بود که آن بازیگر حاضر به همکاری در چنین پروژهای باشند و به جز آن، بودجه من هم اجازه این کار را نمیداد. بعضی بازیگران مشهور، رفاقتی کار میکنند. البته بهتر بود تماشاگر، آدمهای خانه بلاتکلیف فیلم مرا را نشناسد و چهره و کارهای این آدمها برایش جدید باشد، از این نگاه، ناشناخته بودن بازیگران، میتواند برای فیلم حسن باشد. البته مشکلی ندارم که در آینده با بازیگران معروف و باتجربه هم کار کنم.»
چون مستقل هستم، فیلم ساختن برایم راحت نیست
پرسش آخر ما درباره علاقه او به ادامه کارگردانی است که در این زمینه میگوید: «چون مستقل کار میکنم، فیلم ساختن خیلی برایم آسان نیست و همین که چند سال یک بار بتوانم فیلمی بسازم، برایم خوشآیند است. یک نگاه هست که سینما را هنر صنعت میبیند، هیچ ایرادی ندارد و خیلی هم خوب است و در همه جای دنیا هم چنین نگاهی وجود دارد؛ اینکه فیلم باید فروش دشته باشد ولی یک نگاه دیگر هم هست که سینما را هنر میداند و طبیعتا تهیه کنندهای از جنس خودش میخواهد. دوست دارم با تهیهکنندهای کار کنم که جنس نگاهمان به هم نزدیک باشد و باید فرصتش دست بدهد.»