خبر دردناک ناخوش بودن ناصر تقوایی، نویسنده و کارگردان بزرگ و «قدر» نادیده سینمای ایران، حتی در این روزهای فلاکتبار فعلی هم خاطر دوستداران سینمای جدی را آزرده میکند.
ناصر تقوایی بیتردید حق بزرگی بر گردن فرهنگ و هنر مملکتمان دارد؛ او متعلق به نسلیست که بیشترین سهم را در پیشبرد هنر ایران داشتهاند.
نسل ناصر تقوایی با تلاش و فداکاری، بنای فرهنگی کشور را آجر به آجر ساختند و در دهههای میانی زندگیشان، نظارهگر شکوفایی آن شدند.
این روزها خبر ناخوشی کارگردان «ناخدا خورشید» دردناک است و قاعدتاً باید وجدان خیلیها را دچار عذاب کند، کسانی که آگاهانه در راه فیلمسازی او سنگاندازی کردند و با اراده و برنامه، او را در مسیری انداختند که پایانش همانی بود که اکنون تقوایی مبتلایش شده است…
اگر مدیران دهه شصت سینمای ایران، هنوز و به اصرار به نحوه عملکردشان در راهاندازی سینمایی فرهنگی افتخار میکنند، قطعاً باید شرمنده کنار گذاشتن تعمدی و برنامهریزی شده سینماگرانی مانند تقوایی هم باشند. آنها میخواستند شرایط فیلمسازی برای سینماگران مستقلی مانند ناصر تقوایی، همچون کاغذ بیخطی شود که هیچ قلمی توان و یارای اثر بخشی بر آن را نداشته باشد!
همه یادمان هست زمانی را که مدیران سینمایی آن دورهی خاص، سیاستهای حمایتی از سینمای موسوم به گلخانهای را چنان با اقتدار پیش میبردند که هیچ فیلمسازی جرات مخالفت و نقد آن سیاستها را نداشت! همین مدیریت در اقدامی منفعلانه نسبت به اجرای موسیقی در سینمای آزادی -که بهترین سینمای آن دوره و پیش از آتشسوزی بود، هیچ مخالفتی نکردند، تنها فیلمسازی که در برابر این تضییع حقوق فیلمها ایستاد ناصر تقوایی بود؛ او تنها کارگردان باشهامتی بود که مخالفتش را با چنین روندی در نشستی رسمی در برابر معاون سینمایی وقت ارشاد ابراز و به سیاستهای مدیریت دولتی سینما اعتراض کرد!
خیلیها معتقدند همین اعتراض تقوایی، به قیمت به حاشیه رانده شدنش تمام شد و شرایط فیلمسازی را برایش سخت و سختتر کرد.
سالها از فیلم نساختن تقوایی گذشت و برخی از مسئولان سینمایی تلاش کردند در باره این سینماگر خلاق، جبران مافات کنند و عملکرد اشتباه اسلافشان را با فراهم کردن شرایط برای فیلمسازی تقوایی تا حدودی بپوشانند،
این حاتمبخشی، دیرهنگام بود و ناکارآمد. چرا که روند فیلمسازی برای تقوایی دچار مشکلات عدیدهای شده بود. و حاصل آن مشکلات باعث شد نه «چای تلخ» برای این سینماگر دَم بکشید و نه او توانست «زنگی و رومی» را به درستی به سر منزل مقصود برساند؛ انگار چیدمان شرایط فیلمسازی برای تقوایی به شکلی انجام شده بود که گره کلاف سردرگم فیلم ساختن او، «کور»تر شود و این فیلمساز حالا دیگر خسته و کمرمق، خود به ناتوانی و درماندگی بیفتد…
بسیاری بر این گمان هستند که تقوایی بعد از «ای ایران» در مسیری پرسنگلاخ افتاد. مسیری که ساخته و پرداخته عدهای خاص بود. این بیراهه دشوار هرگز به تقوایی فرصت بیرون آمدن از آن وضعیت سخت را نداد!
زمان گذشت و ناصر تقوایی فیلمساز باسواد و فهیم در ایران ماند، او نه مانند امیر نادری، سودای گذار از خاک سرزمیناش را در سر داشت و نه مانند برخی، سر خم کرد و «بله قربان»گو شد که اگر میشد دیگر تقوایی نبود!
تقوایی که پس از ناامیدی از گرفتن اجازه فیلمسازی، وقتش را تنها صرف نوشتن و آموزش دادن کرد و نوشت و نوشت و نوشت…
روحیه سرکش و نهاد مبارزهجوی ناصر تقواییست که حالا برای دوستداران سینمای جدی، شنیدن خبرهای پراکنده از ناخوشی او را سختتر و ناراحتکنندهتر میسازد.
امروز تلویزیون میخواهد در کنار حجمی از فیلمهای تکراری و چندباره پخش شده، «ناخدا خورشید» تقوایی را هم نمایش دهد تا سینمادوستان همچنان در حسرت فرصتهای از دست رفتهای بیفتند که از تقوایی دریغ شد!
امروز و در حالی که رییس سازمان سینمایی در خلوتترین دوران مدیریت سینما قرار دارد، بد نیست پیش از ترک پست خود و رفتن از مسند ریاست، به دیدار فیلمساز بزرگ کشورمان برود و رفتنش برای ملاقات ناصر تقوایی نه برای «تحبیب قلوب» او که برای جبران کردن کمی -فقط کمی- از نارواییهایی باشد که اسلاف او در حق این سینماگر محترم و باسواد روا کردند.
حسین انتظامی اگر هم شناخت چندانی از تقوایی نداشته باشد میتواند از کسانی که در مقام مشاور در کنارش هستند بپرسد تا ضرورت دیدار با این سینماگر بزرگ را متوجه شده و از جایگاه این کارگردان بزرگ آگاه گردد.
شاید روزی روزگاری برسد که وجدان کسانی که سد راه و مانع حرکت فرهنگ و هنر مملکت شدند تَرَک بردارد و تلنگری بخورد… روزگار است دیگر… شاید…!