دراین مطلب میخواهیم به چند استراتژی و روش رو برای متوقف کردن و تبدیل حس حسادت و قیاس بیجا به احساس غبطه و قیاس بهجا، اشاره کنیم که میتونه بهتون کمک کنه تا از اون حسادت همیشه منفی، استفاده درستی بکنید.
ما تو زندگیمون خیلی وقتها خودمون رو با دیگران مقایسه میکنیم. برای موفقیت در دنیای رقابت، طبیعیه که بخوایم برتری هامون رو نسبت به دیگران و اطرافیانمون مقایسه کنیم. برای افرادی که دستیابی به موفقیت براشون خیلی اهمیت داره، مقایسه مستمر خود با دیگران یکی از روشهای امید بخش یا محرک فعالیت و حرکت به سمت موفقیت است.
اما اگر دائما در حال مقایسه مهارتها و حرفه خود با دیگران باشید، شدیدا تحت تاثیر حسادت دردناکی قرار میگیرید که همیشه برتریهای یگران رو میبینین، احساسی که باعث میشه موفقیت فرد دیگهای برای شما سنگین یا غیر قابل تحمل بشه.
با توجه به مطالعات اخیر، ۷۵ درصد افراد اعلام کردن که در یکسال گذشته نسبت به حداقل یک نفر در شغلشون حسادت ورزیدن. با وجودی که ممکنه حسادت برای برخیها عامل تحرک و پیشرفت باشه، برای خیلیهای دیگه میتونه عامل نرسیدن به موفقیت و شکست باشه! در ادامه میخواهم به چند استراتژی و روش رو برای متوقف کردن و تبدیل حس حسادت و قیاس بیجا به احساس غبطه و قیاس بهجا، اشاره کنم که میتونه بهتون کمک کنه تا از اون حسادت همیشه منفی، استفاده درستی بکنید.
به حسادت اجازه بده، اما جلوی خجالت و شرم را بگیر!
خجالت و شرم پس از حسادت، از خود حسادت خطرناکتر است!
تقریبا خیلی سخت و غیر ممکنه که خودتون رو از احساس درونی حسادت دور کنید. ولی میتونید خجالت و شرمی که حسادت با خودش به همراه میاره رو کنترل کنید تا از تشدید احساسات و ناراحتیتون جلوگیری کنید. برای حل این مشکل و جلوگیری از تبدیل حس حسادت به یک ناراحتی و حس عقب ماندگی، اون رو بجای سرکوب بپذیرید و از خجالت کشیدن و شرم درباره چیزی که در قیاس آن با دیگری، دیگری بر شما برتری داشت، دوری کنید.
تحقیقات اخیر نشون داده که حس حسادت نسبت به یک اتفاق همیشه قبل از رخ دادن اون، بیشتر از بعد از رخ دادن اونه. برای مثال، شما میشنوید که شغلی که همیشه آرزوش رو داشتید قراره به همکارتون یا دوستتون برسه، حس حسادت بیشتری در شما ایجاد میشه تا اینکه شما بعد از ارتقای شغلی دوست یا همکارتون اون خبر رو بشنوید. اگر حسادت شروع به گسترش و رشد کند، کم کم احساس بدی بهتون دست میده، احساسی طبیعی و انسانی که سبب میشه احساس کنید این حس حسادت داره عذابتون میده یا آزردتون میکنه و از این بابت احساس شرم میکنید.
قطعا نمیتونید حسادت را به تنهایی مدیریت کنید، اما قطعا میتوانید به یاد بیاورید که میتوانید حس شرم بعد از آن و حس ناراحتی درونی از خودتون رو کنترل کنید. وقتی که کمی صبر میکنید و هنگام بررسی و قیاس حوصله به خرج میدید، اجازه میدید که حس حسادت بیاد و عبور کنه و از ماندگاری و تبدیل شدن اون به خشم یا شرم جلوگیری میکنید.
از قیاس، به کنجکاوی تغییر جهت بده!
فضولی این مواقع بهجاست، توصیه میشه
برای اینکه از تبدیل شدن “قیاس خود با دیگران” به یک حس “دفاع کردن از خودتون” و پنهان کردن عیوبتون جلوگیری کنید، بیشتر از اونکه موفقیت اونها رو عامل عقب ماندگی خودتون بدونید یا خودتون رو سرزنش کنید، کنجکاو بشید که چطور اون اتفاق خوب میتونه برای شما بیوفته یا چطور میتونید اون مهارت یا ویژگی که به طرف مقابلتون برتری میده برسید. این مسئله و مد نظر قراردادنش وقتی در یک تیم حضور دارید اهمیت دوچندان پیدا میکنه.
وقتی که دانشجوی سالهای اولیه تحصیل در دانشگاه بودم (اندک ترم بودم)، حدود ۲۹ سال پیش، در طبقهای از خوابگاه زندگی میکردم که همکلاسی هام هر کدوم جایگاهی که الان دارن رو هیچکدوممون، حتی خودشون متصور نبودن بهش برسن. یکی از اونها مجری شبکه ملی خبر شده، یکیشون از سفیران آمریکا در خاورمیانه هست، یکی دیگه هم الان یکی از بزرگترین شرکتهای خصوصی دنیا رو رهبری میکنه. افراد موفقی که وقتی جوان بودیم میشناختمشون، قبل از اینکه هر کدوم جایگاههای مذکور رو کسب کنند!
با وجودی که من مثل اونها تخصصی که دنبالش رفتن رو پیگیر نشدم و زمینه شغلی مورد نظرم ربطی به زمینه شغلی هیچکدوم از اونها نداشت، اما در اون زمان در تله قیاس بیجا باهاشون افتاده بودم. قیاس در معیارهای مختلفی مثل شهرت، ثروت و رضایت کلی، معیارهایی که وسیله سنجش و قیاس من بود تا این حس حسادت کم کم در من بروز پیدا کند.
میدونم که احتمالا خواباندن حس شرمندگی یا عقب ماندگی با دیدن موفقیت دیگران سخت هست، اما من همونطور که به مدیران ارشدی که بهم مراجعه میکنن و نصیحتشون میکنم، عمل کردم و خواهم کرد، من حس قیاس خود با دیگران و تحلیل و ریزبینی مقایسهای در برابر ویژگیها و موفقیتهای دیگران رو به حس کنجکاوی برای پیشرفت و رسیدن به موفقیت تبدیل کردم.
با توجه به کنجکاویای که درباره موفقیتهای اونها نشون میدادم، فهمیدم که علت جایگاه یا موفقیتهای اونها در چی بوده و چه تجاربی رو کسب کردن تا به اینجا رسیدن. فهمیدم که علت این برتری، بخاطر داستانهای متفاوت زندگی هرکدوم بوده، ارزش ها، آرزوها و آرمانها ایده آلهایی که در ذهنشون بوده.
این شد که من مسیر خودم رو انتخاب کردم، مربی گری و هدایت و راهنمایی مدیران اجرایی، و چیزی که از اونها یاد گرفتم نحوه برخورد با مسائل و البته این بود که استعداد من در کشف زوایای مختلف مسائل اجرایی جزو برتریهای من هست. این شد که من بعد از کلی تفکر و البته حوصله به خرج دادن فهمیدم بجای حسادت به شغل و جایگاهی که این افراد کسب کرده بودن (و البته نه به علایق و نه به تخصص من ربطی داشت) میتونم این حسادت رو به کنجکاویای تبدیل کنم که نتیجهی آن این شد که تصمیم گرفتم مشاور و مربی اینگونه افراد (هم کلاسی هایم) در زمینههای مدیریتی در رسانه، دیپلماسی، سرمایه گذاری و… شوم.
خیلی زود فهمیدم که عاشق این آینده هستم و چقدر میتونم در اون موفق باشم و تا چه حد من مناسب این آینده هستم و اصلا برای اون ساخته شدم. این انتخاب و این تفکر باعث شد تا عواملی که سبب میشد من خودم رو با همکلاسی هایم قیاس کنم، کم کم کمرنگ شده و تقریبا دیگه برام اهمیت نداشت. اون موقع بود که فهمیدم همگی ما، در راههایی که هیچوقت تصورش رو نمیکنیم موفق میشیم، بسته به شخصیت و تلاش هامون، علاقهها و تفکراتمون، ثبات قدم و انعطاف پذیری هامون، حتی شانس، به ما کمک میکنه که اکثر اوقات در مسیری که هیچگاه تصورش رو نمیکنیم موفق بشیم.
شمایی که احساس حسادت میکنی، به سمتش حرکت کن، ازش فرار نکن!
فرار نکن، وایسا بجنگ!
خوشحال شدن از موفقیت رقیبتون یا همکارتون یا دوستتون که ممکنه بهش حسادت کنید، سخته قبول دارم (ثابت شده، اینجا بخونید) چرا که حس میکنید نسبت به شما برتر هستن. در اینجور مواقعه که بجای انتخاب راه درست، ازش فرار میکنیم. باید نسبت به موفقیت اون فرد حساس باشید، حساس و نه حسود! ما در اینجور مواقع هرچقدر به اون فرد نزدیکتر باشیو کارمون و مسیرمون نزدیکتر باشه، با ایجاد حس حسادت، بیشتر دوری میکنیم و از اون فرد فراری میشیم، اما واقعا چرا یادمون میره که میتونیم از رابطمون با اون فرد استفاده کنیم و ما هم رشد کنیم؟
یکی از مدیرانی که مربی کسب و کار اون هستم، قائم مقام شرکت Fortune ۵۰۰ company، کسیه که بعد از اینکه همکارش که یک رده سازمانی از اون پایینتر بوده و تازه استخدام شده بوده، به عنوان مدیر بالادستیش انتخاب میشه، اتفاقی که باعث شده اون همیشه خودش رو قیاس کنه و همیشه از مدیرش دوری کنه یا پشت سر این تصمیم یا فرد مدیر حرف بزنه، حتی در فکر استعفا هم بود!
بعد از کلی بررسی و گفتگو، ما فهمیدیم که اون واقعا علاقهای به جایگاه مدیر عاملی نداره و اینکه جایگاهی که الان داره برای شرکت خیلی حساستر از مدیرعاملی هست و اصلا دلیل اینکه هیئت مدیره این فرد رو حفظ کرده بود در جایگاه قبلیش هم همین بوده. چیزی که حسادت اون رو برانگیخته بود این بود که باور داشت که همکارش که حالا مدیرش شده بود، اون رو پایینتر از خودش ممکنه ببینه و از اون حساب نبره.
بعد از یک گفت و گوی طولانی اون تصمیم گرفت تا از مدیر جدیدش حمایت کنه و البته در کنارش اهداف شرکت رو پیش ببره. حقیقت این بود که مدیرعامل جدید به کمک قائم مقام خودش بسیار نیاز داشت و اگر قائم مقام شرکت به این زودیها نمیفهمید که حمایتش از مدیرعامل در مسیر شرکت و همکاری دیگر کارمندان با مدیر تاثیر داره، شاید نه تنها مدیر عامل و قائم مقام شغلشون رو از دست میدادن بلکه شرکت هم ضرر میکرد.
با این دید، اون خودش رو مدیرعامل نزدیک کرد، بجای اینکه از اون فرار کنه یا خصومت به خرج بده، اکنون هر دو به خوبی تونستن به وظیفه خودشون به عنوان مدیران ارشد عمل کنند و همه کارمندان تقریبا از وضع کنونی شرکت نسبت به قبل از مدیریت عاملی این مدیر رضایت بیشتری دارند.
اتفاقی که افتاده اینه که هر دو طرف نیاز کاری و شغلیشون به هم رو درک کردن، در واقع به درک درستی از جایگاه و اهمیت خود در سازمان رسیدن. همه این وقایع و تفکرات دست به دست هم داده تا به جایی که همه کارمندان و هیئت مدیره شهادت میدن که همکاری این دو و تکمیل شدن خلاهای هر یک با دیگری، همینطور سیستم ایده آل مدیریتی که اکنون در شرکت هست، در تاریخ شرکت سابقه نداشته.
دیدن کسانی که بهشون حسادت میورزید به چشم متحدان و دوستانتون، نه به چشم خطری برای رسیدن به اهدافتون، ممکنه در ابتدا سخت و غیر ممکن به نظر بیاد، اما در دراز مدت و در آینده قطعا به هر دوی شما سود میرسونه و مفید خواهد بود. اگر همیشه از کسانی که باعث ایجاد حسادت یا قیاس در شما میشن دوری کنید، ممکنه فرصتهای کسب تجربه، یادگیری و همکاری و رشد همراه با اونها رو از دست بدید.
به شغلت به دید یک سرمایه گذاری دراز مدت نگاه کن نه فقط یک شغل!
فرشته خودت باش!
اگر که ارزش و جایگاه معنوی خودتون رو با شغلتون میسنجید، همیشه خودتون رو برای ناامیدی آماده کنید، چرا که بالاخره افرادی هستن که رده شغلی و شغلی با مزایای بهتر از شما دارن. اما اگر به شغلتون به این دید نگاه کنید که در حین انجامش دارید به جامعه یا مردم خدمت میکنید، دنیا رو جای بهتری برای زندگی میکنید و نه اصلا بگذارید خودمانی و غیر آرمانی بگم، با صرف زمان و انرژی در اون شغل، دارید روی مهارت ها، تجربه و استعداد هاتون سرمایه گذاری میکنید، قطعا میتونید شرایط دردناک و ناراحت کنندهای که خودتون در هنگام قیاس عقبتر میبینید رو پشت سر بگذارید و در زمینهها و فرصتهایی که “شما” میتونید رهبری کنید و باعث قبطه دیگران بشید، جلو بیوفتید.
بگذارید مثالی رو با پیتر، مدیر منابع انسانی Fortune ۵۰۰ company براتون بزنم. کسی که عاشق شغلش و شرکتش هست، اما همیشه درباره آینده شغلیش نگرانه. در میان بقیه مدیران شرکت تقریبا فعالترین و البته بهینهترین فعالیت کاری رو داره، اما هیچوقت به مقام بالاتری مثل مدیر ارشد یا قائم مقام ارتقا شغلی پیدا نکرده. حالا یا به دلیل تعداد کم جایگاههای شغلی ارشد در شرکت و یا سیاستهای کلی شرکت، به هر دلیلی.
اگر پیتر کم حوصله باشه و کم صبری کنه، خودش رو همیشه با دیگرانی که در شرکتهای دیگه با همین سمت فعالیت دارن مقایسه میکنه و میبینه که اونا پیشرفت شغلی دارن، اما اون در جایگاهش درجا میزنه، در عین حال هم شرکتش رو دوست داره و نمیخواد ترکش کنه.
اما پیتر به شغلش به دید یک سرمایه گذاری شغلی و یک سکو نگاه میکنه تا یک شغل، همین باعث شد تا مفصلا مهارت هاش رو بازبینی بکنه. شروع کرد در زمانهای آزادش به پست گذاشتن درباره مشکلاتی که در زمینه تخصصی منابع انسانی باهاشون مواجه بود. چند ماه بعد، یک فرد فرهیخته و متخصص منابع انسانی پیتر رو پیدا کرد و با هم تصمیم گرفتن یک پادکست راه بندازن.
مدیر پیتر که این اتفاقات رو دید فهمید که پیتر از این کار لذت میبره و البته روی اینکار ثبات قدم هست، برای همین تصمیم گرفت که از پیتر حمایت کنه و گاهی اوقات نوشته هاش رو به اشتراک میگذاشت و با مدیران دیگه سازمان هم مطرحشون میکرد تا باعث بالا رفتن وجهه و جایگاه شخصیتی اون بشه.
پیتر که از این اتفاقات بسیار خرسند بود و از واکنشهای مثبتی که نسبت به فعالیتش دریافت میکرد، تصمیم گرفت تا شغلش رو به عنوان یک محل سرمایه گذاری معنوی و سکویی برای رشد خودش بکنه، رشدی که شاید جایگاه شغلی نباشه، اما ارزشمند شدن و رشد شخصیت و برند شخصیش باشه، فعالیتهایی که اون رو فارغ از جایگاه شغلی یا اجتماعیش آدم ارزشمند و “با سواد” و البته مهمی میکرد و این امر دیگر وابسته به شغلش یا شرکتش نبود و این امر باعث میشد که حتی اگر روزی هم از این شرکت یا جایگاه فاصله گرفت، مسیر رشد و کسب ارزش رو ترک نکنه.
ما بالاخره برامون پیش میاد که شغلمون و جایگاهمون رو با دیگران مقایسه کنیم. فقط کافیه از استراتژیهای ساده، ولی با اهمیت بالا پیروی کنیم تا از حس ناراحتی، حسادت یا رقابت و قیاس بیجای خودمون جلوگیری کنیم یا اونها رو کنترل کنیم و به جای سقوز در مسیری که از نظر روحی آزردمون میکنه، در مسیری قدم بگذاریم که باعث رشد خودمون، رضایت قلبیمون و حتی گاهی همکاری با دیگران و یادگیری از اونها بشه.