«نجلا» را میتوان در ذیل سریالهایی قرار داد که به «عاشقانه تاریخی» معروف شدهاند.
«نجلا» را میتوان در ذیل سریالهایی قرار داد که به «عاشقانه تاریخی» معروف شدهاند. سریالهایی که قصه عاشقانه خود را در بستر تاریخ روایت میکنند و دو سویه رمانتیک و دراماتیک ماجرا را به یک برهه یا واقعه تاریخی پیوند میزنند. از این حیث میتوان سریالهایی مثل «شب دهم»، «کیمیا» و «کیف انگلیسی» را فارغ از کم و کیف اثر و تفاوتهای قصه و شخصیتها در یک مجموعه قرار داد.
«نجلا» به سراغ یک برهه و رخدادی تاریخی رفته و درام خود را در بستر آن بنا نهاده که نو و تازه است. از این حیث که تاکنون کسی به آن نپرداخته و اغلب مخاطبان نسبت به آن شناخت ندارند. رخدادی مربوط به سالهای ۵۵ تا ۵۸ و به نام «اربعین سرخ» که رژیم بعث برای جلوگیری از جلسات مذهبی شیعیان در یکی از همین اربعینها کلی از زائران را قتل عام میکند که آن سال به اربعین سرخ معروف شد.
قصه هم با ارجاع به این رخداد به عنوان زیرمتن درام، داستانش را بسط داده و روایت میکند. قصهای که عشق را به اعتقاد و عقیده پیوند زده و در یک دیالکتیک دراماتیک صورت بندی میکند. به این شکل که نجلا (سارا رسولزاده) با کمک عبد (حسام منظور) از مرز عبور کرده و به فرزند گمشدهاش در عراق میرسد. چیزی شبیه به درخواست فخرالزمان برای پاسخ مثبت به عشق حیدر خوشمرام برای برپایی مراسم تعزیه در «شب دهم».
قصه «نجلا» از یک سو به سویههای تاریخی خود متکی است که آن را در دو لایه میتوان ردیابی کرد. یکی رخداد اربعین سرخ و دیگری تاریخ معاصر در اواخر دهه ۵۰ و اوایل انقلاب. بر همین مبنا نوع پوشش و حتی لهجه جنوبی شخصیتها هم متأثر از این ویژگی تاریخی است و شاید با لهجه اکنون آبادان و خرمشهر کمی متفاوت باشد. ضمن اینکه قرار هم نیست بازیگر نعل به نعل عین زبان و لهجه بومی یک منطقه حرف بزند.
در واقع او لهجه را بازی میکند نه اجرا و همین مقدار مبتنی بر منطق دراماتیک بوده و کافیست. ضمن اینکه «نجلا» بیشتر یک قصه موقعیت محور است تا کلام محور و تجربههای درونی و اعتقادی کاراکترها در اینجا مهمتر از نوع و لحن زبان و بیانشان است.
«نجلا» ظرفیت و ظرافت دراماتیک لازم برای تعلیق آفرینی معنادار برای مخاطب را داشته و میتواند در یک همراهی همدلانه، تماشاگر را با قصه پر فراز و نشیب خود همراه کند. روایتی که ساختاری سیر و سلوکی از جنس تجربههای عارفانه دارد و در یک فضا و لوکیشن بومی و غیرآپارتمانی، قصهاش را تعریف میکند. قهرمان زن قصه میتواند برگ برنده آن باشد. اینکه «نجلا» مثل نرگس و کیمیا در ذهنها بماند. فارغ از نسبت سریال با مفاهیم عاشورایی و در واقع سویههای اعتقادی قصه، قطعا «نجلا» را میتوان یکی از سریالهای زن محوری دانست که در حافظه تصویری و تاریخی مخاطب میماند. خاصه اینکه در اینجا با زنی محکم و با اراده مواجه هستیک که در عین عطوفتهای زنانه اش، زنی ضعیف نیست. احساسات قدرتمندی دارد، اما احساساتی نیست.
جستجوگری و کنکاش برای پیدا کردن پسرش به او صلابت و جذبه قهرمان گونه میبخشد که میتواند در برابر جذبه مردانه عبد هماوردی کند. ضمن اینکه با زنی بومی، اما مدرن مواجه هستیم که فعالیت اجتماعی میکند و هویت شغلی دارد. پرستار بودن نجلا به تحکیم شخصیت او کمک زیادی کرده است؛ و چه ترکیب جدید و جذابی است زوج منظور و رسولزاده. هم از حیث ویژگیهای بازیگری و هم موقعیت نقش در ساختار درام. گرچه سارا رسولزاده در شبه نمایش خانگی و به واسطه سریال عاشقانه معرفی شد، اما قطعا با توجه به گستره مخاطبان تلویزیون و نقش و جایگاهی که این نقش در سریال دارد بعد از این باید شاهد حضور بیشتر او در سینما و تلویزیون باشیم. به ویژه اینکه نام سریال هم نقش خود اوست. از آن نقشهایی که موجب میشود بعد از این او را «نجلا» خطاب کنند.
سریال البته سریال پربازیگری است که از بازیگران بومی هم بهره برده و این یک الگوی خوب برای برای ساخت سریال در استانها و استفاده از هنرمندان بومی است که فرصت دیده شدن و بازی در کنار بازیگران ملی را داشته باشند. ضمن اینکه مخاطب با تصاویر تازهای از لوکیشن و بافت جغرافیایی قصه و به طبع آن با قابهای متفاوتی از لحاظ تصویری مواجه میشود. یکی از ویژگیهای خوب سریال «نجلا» زیبایی شناسی بصری آن است که با تکیه بر ظرفیت جغرافیایی جنوب صورت بندی شده است.
از سوی دیگر «نجلا» یک قصه جادهای و سفری هم هست که به فضای آپارتمانی و داخلی محدود نشده یا صرفا در چند لوکیشن معدود نمیگذرد. تنوع و تعدد لوکیشنها به ریتم و ضرب آهنگ بهتر قصه خود کمک کرده. ضمن اینکه سویه سفرنامهای بودن آن که به جستجوگریی پیوند خورده هم از یک سو سفر در آفاق را در خود دارد و فراز و نشیبهایی قصههای جادهای و جستجوگرانه و هم سفر انفسی که در آن شاهد تغییر و تحولات درونی و اعتقادی و اخلاقی شخصیتها هستیم و این ویژگی به همخوانی فرم ومحتوی دراین سریال کمک زیادی کرده است. کاش موسیقی متن و تیتراژ سریال از عناصر و مولفههای موسیقی جنوب یا موسیقی عربی بیشتر بهره میبرد تا در بازنمایی فضا و حس و حال جغرافیایی قصه، چند لایهتر میشد.
«نجلا» توانسته قصه عاشقانه خود را به دل مخاطب خوش بنشاند و آن قلاب عاطفی با درام را به درستی گیر انداخته است. مخاطب در پی این قصه عاشقانه با آنها همراه شده و در مسیر تحولات درونی شخصیتها قرار میگیرد. کارگردان توانسته با درک درست از مخاطب شناسی ایرانی، نقطه عطف و کانونی خود را در یک موقعیت جذاب و پرکشش صورت بندی کند و او را نگران سرنوشت نجلا و عبد کند. حالا مخاطب روی همین ریل درست طراحی شده قصه را دنبال میکند و قسمت به قسمت جلو میرود. جایی که پای عشق و عقیده در میان باشد حتما میتوان ردپای مخاطب را پیدا کرد.