امان از روزی که مهدی ترابی تصمیم به بازی در لیگ قطر گرفت! دیگر حرفی از او نیست! حتی اسمش را هم نمیآورند! دامنه این موج بلند از یاد رفتگی، حتی به تیم ملی هم کشیده شد! گویا منتظر بودند مهدی ترابی برود تا برانندش! تا گرد فراموشی بر نامش بپاشند.
یکم- از دل برود هر آن که از دیده برفت! آری یا نه؟ شما با این باور که گاه سخت میشود و جزمی، چگونه کنار میآیید؟
اگر جواب این سؤال را از من بخواهند، این خواهد بود:… لابد یک چیزی هست که مردم هم چیزهایی میگویند! لابد مردم روی پوست و گوشت خود تجربهای دارند در این باره که فلسفه «تو چشم بودن» را شاخ و برگ هم دادهاند و به مقبولیتش کمک کردهاند! آخرین نمونه از این دست که طرف تا از چشمها دور شد از دلها هم فاصله پیدا کرد، مربوط میشود به مهدی ترابی! بازیکنی که وقتی در لیگ برتر ایران بود، هر حرکتش شیرین بود و خواستن بود و نشانه قدرت تسلی جوان که دارد میبالد و حتماً هم خواهد بالید! ولی امان از روزی که ترابی تصمیم به بازی در لیگ قطر گرفت!
دیگر حرفی از او نیست! حتی اسمش را هم نمیآورند! دامنه این موج بلند از یاد رفتگی، حتی به تیم ملی هم کشیده شد! گویا منتظر بودند مهدی ترابی برود تا برانندش! تا گرد فراموشی بر نامش بپاشند! بازیکنی که ویژگیهای رفتاری و مهارتهای تکنیکیاش «تک» بود، امروز کجاست و در چه کاری؟ چرا اینهمه با تیم ملی فاصله پیدا کرده است؟ ترسمان این است که خط خوردن عجولانه ترابی، کار حضرات ایجنتها باشد! گمان خوب این است: از وقتی که ترابی به قطر رفته، بازیاش به تیم ملی نمیخورد!
خلاصه کلام: یواش یواش داریم باور میکنیم که باشگاه عوض کردن، آمد نیامد دارد!
از جلیل گلچشمه تا سردار آزمون
دوم- سردار آزمون را که خوب میشناسید؟ پسر «آقاخلیل آزمون» که بزرگ بزرگان والیبال ایران در گنبدکاووس و ترکمنصحرا بود! سردار از همان روزی که در تیم جوانان ایران، در بندرعباس مقابل عربستان بازی کرد، نشان داد که جنس فوتبالش چیز دیگری است! در همان بازیها بود که معلوم شد یک بزرگ در حال پدید شدن است! بزرگی از خطهای که فوتبالخیز نبود! هرچه بود، با فوتبال میانهای نداشت! قبل از سردار، فیروز محمودی و عبدالجلیل گلچشمه از آن دیار صاحب اسمی شدند!
حالا باید پرسید پس سردار چگونه به اینجا رسید؟ میدانیم که حضور در مدرسه و آکادمی فوتبال «کازان روسیه» و ادامه برنامهای که برای جهش او تنظیم کرده بودند، کار را به اینجا رساند! و الا همان فیروز محمودی و به ویژه جلیل گلچشمه هم میتوانستند دو هافبک گردنکلفت باشند که بازیشان به درد امروز هم میخورد!
چرا سردار برای تبدیل شدن به «آس» فوتبال ایران باید در کلاسهای بازیکنسازی روسیه سختکوشی کند؟ چرا در هر استان سرزمین ما، مدرسه فوتبال واقعی ایجاد و مشغول کار نشود؟
مجیدی کجاست؟
درس مربیگری در کلاس فرهاد
سوم- برخلاف عقیده همه کسانی که به تجربه و علم تجربی و آموختههای مدرسهای فرهاد مجیدی برای مربیگری در استقلال باور نداشتند، فرهاد به یک دلیل دیگر موفق نشد! فرهاد را مقاوم نبودنش، مبارز نبودنش و اینکه نمیخواست بپذیرد باید پیکارهای بیرون زمین را برد تا به پیروزی در جنگهای درون زمین نائل شوی، از کاری که هم سوادش را داشت و هم عشقش را، دور کرد و البته با خشونت زیاد هم!
فرهاد، اگر دوبارهای در کارش نباشد که هیچ، رفته است و رفته است! ولی اگر سرش به سنگ خورده و دانسته باشد که مربیگری یعنی رزم بیامان و دعوای بیپایان، آنگاه باید قواعد «این کار» را که در ورزش از همه کارها سختتر و طاقتسوزتر است، رعایت کند! نمیشود مربی بود و به آب نزد و خلاف جهت شنا نکرد! نمیشود حین مبارزه، هوای پشت سر را نداشت و مواظب نارفیقی و نارفیقان نبود!
همه مربیان جوان باید این «چند اصل» را بشناسند و رعایت کنند!
۸ آذر، روزی خاص در فوتبال ایران
اشتباهات قبلی را جبران کنیم
چهارم- هشتم آذر، روز مهمی است که میتواند یک روز مهم دیگر هم باشد! قرار است روز هشتم آذر، به تمام حرف و حدیثهای پیرامون انتخابات فدراسیون فوتبال که کارش به فیفا هم کشیده شده بود، پایان بدهد! قرار است مجمع فدراسیون فوتبال، با شیوه عقلپسندتری برگزار شود و در این نشست، مقررات مربوطه که بازنویسی شده است، به تصویب مجمع عمومی که تعدادشان بیشتر و حضورشان آسانتر خواهد بود برسد، اما…
اما مسئله مهم این است که فوتبال را چگونه مدیریت خواهیم کرد و مجمع عمومی چه کسانی را به مأموریت ریاست و حضور در هیئترئیسه موظف خواهد کرد؟ تا امروز، از شیوه انتخابی به گونهای استفاده شده است که هر دوره، دریغ و افسوس خوردهایم نسبت به دورههای پیشین!
در یک کلام، باید مجال اشتباه کردن را به روی خود ببندیم! فوتبال را باید به دست اهلش سپرد و از خردجمعی به نحو شایسته سود برد! فوتبال ایران، به اندازه بیش از کافی، یعنی به اندازه ۱۰ و یا ۱۵ فدراسیون، اشخاص شناخته شده و دارای مقبولیت اجتماعی دارد که امتحان پس دادهاند که فوتبال ما، وضع و حال خوبی ندارد! آخرین نمونه از ندانمکاری در مورد انتخاب او معرفی داوران بینالمللی فوتبال بود که صدای همه را درآورد و واکنش عموم کارشناسان و پیشکسوتان را باعث شد تا آب رفته، به جوی باز آید!
و حرف ما و دیگران این است:… چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی! فوتبال باید تصمیم عاقلانهای اتخاذ کند و خطاهای پیشین را مرتکب نشود! فوتبال بزرگ مردان بزرگ میطلبد!
عادت بد تراکتور
پنجم- تراکتور بدجوری عادتمان داده به اینکه هر روز یک خبر داغ یا نیمه داغ به آسمان پرحاشیه فوتبال ایران بفرستد! خبر آخری که تا نوشتن این مطلب همه را حیرتزده کرد این بود که: مدیرعامل باشگاه دیگر نیست! حالا یا خودش پیشدستی کرده و رفته است و یا به خودش حکم کردهاند که برو!
صلاح مملکت خویش
ششم- استقلال هم انگار تا خودش، خودش را و البته بقیه را تعجبزده نکند، راحت نمیشود! باز هم آخرین خبر اینجوری استقلال عبارت است از گله و شکایت سجاد آقایی که اگر شفر در استقلال میماند، الان یک فوروارد تند و تیز شده بود!
اول باور نکردیم که مخاطب سخنان آقایی، آقای احمد مددی باشد، ولی چه کارش میتوان کرد؟ گل بیخار جهان مردم نیکوسیرتند! و مددی هم اینجوری حیطه کاری خود را مدیریت میکند! جوانترها، درجه دوم به بعد قرار دارند!