شاید گروه «بازیگران شهر» تصور نمیکردند ، مکانی که با نمایش «باغ آلبالو»ی آنان افتتاح میشود، روزگاری به نماد تئاتر ایران تبدیل خواهد شد اما سرنوشت برای کافه شهرداری سابق چنین تقدیری رقم زده بود.
پرویز پورحسینی، سوسن تسلیمی، داریوش فرهنگ، مهدی هاشمی، فریده سپاه منصور، فهیمه راستکار، شکوه نجمآبادی، محمدباقر غفاری، سعید اویسی و …گرد هم آمده بودند و بعد از ماهها تمرین، نمایش «باغ آلبالو» را برای اجرا آماده کرده بودند. ما درست نمیدانیم آنها این نمایش را برای افتتاحیه تئاتر شهر تمرین کردند یا اینکه بعدا تصمیم گرفته شد «باغ آلبالو»، آغازگر اجراهای این مکان تازه باشد.
به هر حال ۷ بهمن ماه سال ۱۳۵۱ تئاتر شهر تهران با نمایش «باغ آلبالو» نوشته چخوف و کار آربی اوانسیان افتتاح شد.
مهوش افشارپناه هم یکی از همان بازیگرانی است که در افتتاحیه این تئاتر روی صحنه رفت و ما نیز در چهل و هشتمین سالروز تاسیس این مکان با او همکلام شدهایم.
او در گفتگو با ما از روزهای آغازین فعالیت تئاتر شهر گفت ولی در ادامه، دریغ و حسرت خود را از وضعیت نازیبایی که بر فضای بیرونی این مجموعه حاکم شده، بیان کرد.
افشارپناه در آغاز این گفتگوی نه چندان طولانی، ما را به دورهای دور برد؛ زمانی که اجرای یک اثر نمایشی نیازمند تمرینهای طولانی مدت بود.
این بازیگر یادآوری کرد: آن زمان این گونه نبود که گروهها یک ماه تمرین کنند و بعد روی صحنه بروند. ما برای اجرای هر نمایشمان مدت زیادی تمرین میکردیم؛ تمرینهایی متمرکز و بسیار جدی که گاه با حضور تماشاگران انجام میشد. برای آماده کردن نمایش «باغ آلبالو» هم همین پروسه را طی کردیم.
افشارپناه که دانشآموخته تئاتر است، در پاسخ به این پرسش که ایا آن زمان فکر میکردید تئاترشهری که با نمایش شما افتتاح شده، روزی به نماد تئاتر کشور تبدیل شود، توضیح داد: چنین تصوری نداشتیم. شاید چون در آن مقطع همه چیز در حال رشد و پیشرفت بود و اگر آن روند ادامه پیدا میکرد، الان شرایط تئاتر ما بسیار بهتر از این بود. در آن دوره سالنهایی مانند تالار ۲۵ شهریور یا همان تماشاخانه سنگلج امروز، تالار رودکی که حالا تالار وحدت نامیده میشود یا تالار مولوی هر یک تعاریف خاص خود را داشتند و همه فعال بودند و این گونه نبود که یکی از آنها به نماد تئاتر تبدیل شود. اما بعدتر چون آن پروسه قطع شد و از سوی دیگر مکان مهمتری هم برای اجرای تئاتر ساخته نشد، به تدریج تئاتر شهر به نماد تئاتر تهران و ایران تبدیل شد.
آربی اونسیان در تمرین نمایش باغ آلبالو
این هنرمند که در نمایش «باغ آلبالو» نقش «دونیاشا» را بازی کرده است، یادآوری کرد: در آغاز تئاتر شهر فقط تالار اصلی را داشت و بعدا تالار چهارسو اضافه شد. این تئاتر همه ویژگیهای یک تئاتر حرفهای را داشت، خانمها و آقایان اتاقهای جداگانهای برای استراحت داشتند، حمامهایی برای دوش گرفتن اختصاص داده شده بود. ما در گروه بازیگران شهر، همزمان با اجرای یک نمایش، تمرین نمایش بعدی را انجام میدادیم. به همین دلیل همیشه مشغول تمرین و اجرا بودیم و در فاصله بین تمرین و اجرا، در اتاقهای مخصوص استراحت میکردیم تا برای اجرای نمایشمان آماده شویم.
او که تجربه حضور در گروه بازیگران شهر به سرپرستی داریوش فرهنگ و مهدی هاشمی و همین طور کارگاه نمایش را داشته است، البته اضافه کرد: این را هم بگویم که آن دوره در هر مقطع فقط یک گروه اجرا داشت و این گونه نبود که بعد از اجرای یک گروه، گروه بعدی با عجله و شتاب روی صحنه برود.
تصویری از نمایش «باغ آلبالو»
افشارپناه که در کارنامه هنریاش بازی در نمایشهایی مانند «باغ وحش شیشهای»،«یک قطعه برای گفتن» و «سووشون» را دارد، خاطرنشان کرد: تئاتر شهر آن زمان برای خودش حرمتی داشت، کارهای خوبی در آن اجرا میشد و تکلیف تماشاگر با این سالن معلوم بود. البته این فقط ویژه تئاتر شهر نبود بلکه دیگر سالنها نیز چنین بودند و هر یک تعریف و هویتی داشتند ولی حالا سیستم تئاتر ما آن چنان به هم ریخته که تئاتر از حالت حرفهای خود دور شده است.
این بازیگر باسابقه در ادامه از سالنهایی گفت که بعدها ساخته شدند و در این زمینه ابراز تاسف کرد: بسیاری از سالنهایی که در این سالها برای تئاتر ساخته شد، ویژگیهای یک تئاتر حرفهای را ندارند. برخی از آنها حتی یک سالن انتظار مناسب ندارند . اینها مانند مدرسههای غیرانتفاعی هستند که از هر فضایی بهره میبرند ولی برای ما که در آن دوره مدرسه رفتهایم، کار کردن در این مدرسهها، عجیب است!
آربی اونسیان
افشارپناه نیز مانند بسیاری از هنرمندان باسابقه تئاتر از بازسازی تئاتر شهر و مشکلاتی که در پی آن ایجاد شد، گله دارد.
او در این زمینه گفت: در این بازسازی، سیستم تئاتر شهر رابه هم ریختند بدون اینکه کارهای اساسی لازم را انجام بدهند. متاسفانه این مجموعه هویت خود را از دست داده است. فضای بیرونی آن برای یک تئاتر حرفهای که به قول شما به نماد تئاتر کشور تبدیل شده، واقعا فاجعه بزرگی است. برای هر کشوری بسیار ناپسند است که اطراف یکی از مهمترین مراکز فرهنگیاش فضایی این چنین زشت و کثیف و ناامن داشته باشد، فضایی که کوچکترین تناسبی با تئاتر ندارد و شبیه همه چیز هست جز تئاتر، اما پیش از این چند مجسمه زیبا که آثار هنرمندان بزرگ ما بود، در این فضا به چشم میخورد، حوضش آب و فوارهای داشت و آدمی در فضای اطراف تئاتر شهر احساس امنیت میکرد ولی اینها چه شد؟ نگهداریشان این اندازه سخت بود؟ درون مجموعه هم که دیگر آن اصالت وجود ندارد.
این بازیگر تاسف خود را از مشکلات دیگر هم بیان کرد: تئاتر شهر دیگر تئاتر حرفهای کشور نیست. مقصودم این نیست که جوانان نباید در آن کار کنند. اتفاقا معتقدم دانشجویان هم در کنار هنرمندان نسلهای گوناگون باید در این مجموعه کار کنند ولی به شرط اینکه نمایشهایشان در خور تئاتر شهر و در سطح تئاتر حرفهای کشور باشد. بنابراین مدیران و تصمیم گیرندگان، اگر تئاتر شهر را به عنوان نماد تئاتر کشور قبول دارند ، باید هویت آن را هم در نظر بگیرند و برای نمایشهای آن متر و معیاری تعریف کنند.
افشارپناه که چند همکاری با کارگاه نمایش داشته است، در پاسخ به کنجکاوی ما گوشهای از شیوه فعالیت این گروه را هم یادآوری کرد: اجراهای ما رپرتواری بود. اگر در نمایشی بازی نمیکردیم، مسئولیت دیگری در گروه داشتیم؛ مسئول نور، صدا، منشی صحنه، بلیت یا مسئول سالن میشدیم. یعنی در تمام حرفههای مربوط به تئاتر، تجربه به دست میآوردیم.
او با اشاره به شعار کارگاه نمایش ادامه داد: کارهای ما تجربی بود و شعارمان دستیابی به شیوههای تازه اجرا و ارتباط با تماشاگر. ضمن اینکه ما با دنیا در ارتباط بودیم و از تجربه دیگر کشورها بهره میبردیم.
مهوش افشارپناه نیز مانند بسیاری از هنرمندان حرفهای تئاتر از ضرورت وجود گروه گفت و سخنان خود را این چنین به پایان برد: وقتی فعالان تئاتر از نظر مالی در تنگنا باشند، به ناچار برای گذران زندگی، در چندین پروژه حضور خواهند داشت بنابراین دیگر در کارشان آن انسجام و تمرکز وجود نخواهد داشت و نتیجه آن هم چنین وضعیتی است.