پذیرفتن حساسیت میتواند دلهره آور باشد و احتمالاً احساس آسیب پذیری خواهید کرد، اما اگر آن را بپذیرید مطمئنا مزایای شگفت انگیز آن بیشتر از ناراحتی اولیه است.
قبل از اینکه بفهمم یک آدم بسیار حساس هستم، گویی اکثر مردم روی یک تسمه نقاله بودند و من روی دیگری و در جهت مخالف هم حرکت میکردیم. دوست دارم فکر کنم نسبت به خودم آگاه هستم، اما سالیان سال نشانههای حساس بودن را در خودم نادیده میگرفتم تا اینکه متوجه شدم من نه تنها حساس بلکه «بسیار حساس» هستم.
قبل از اینکه بفهمم از اغلب آدمها حساسترم، احساس میکردم دنیا متعادل نیست و من با دیگران هیچ وجه اشتراکی ندارم. سعی کردم با آنها همگام باشم و کارها را مثل آنها انجام دهم، اما فقط خسته و ناراضی میماندم.
برایم اعتراف به حساسیتم چالش بزرگی بود. احساس میکردم مفاهیم منفی بسیاری در در رابطه با آدم بسیار حساس وجود دارد، بنابراین سالها آن را کتمان کردم.
من در خانوادهای از افراد حساس بزرگ شدم که به نظر میرسید حساسیت آنها انواع مشکلات را به همراه دارد. همه چیز روی آنها تأثیر منفی میگذاشت. با این اوصاف چرا من بخواهم یکی از آنها باشم؟
به همین ترتیب، فرهنگ غربی ما این پیام را ترغیب میکند که مطمئن بودن، اعتماد به نفس داشتن و جسارت، برنده رقابت است. در اعماق وجودم احساس میکردم حساس بودن چیزی خلاف این ویژگیهای طلاییست و معنای آن شکنندگی، آسیب پذیری و حتی ناتوانی است.
اما اشتباه میکردم. وقتی اعتراف کردم که یک آدم بسیارحساس هستم، همه چیز معنا پیدا کرد و فهمیدم تمام حساسیتهایم میتواند چه موهبتهایی برای زندگی من و جهان اطرافم به ارمغان بیاورد.
حالا که از دریچه بسیارحساس بودن به چالشها و موفقیتهای شغلیم در گذشته نگاه میکنم، میفهمم که چرا با برخی از مشاغل پیوسته درگیر و در برخی دیگر سرآمد بودم. به عنوان مثال، من فکر میکردم ضعیف هستم که نمیتوانم در یک دفتر کار با فضای باز و همهمه مداوم افراد و حرف زدنشان با هم، صدای پیوسته زنگ تلفن کار کنم. اما ضعیف نبودم. فقط این عوامل بیرونی من بسیار حساس را بیش از حد تحریک میکرد؛ و در مقیاس بزرگتر، حالا میفهمم که چرا چیزها که برایم با ارزشتر از بقیه است، چرا بعضی از محیطها را نامتناسب میدانم و در نهایت، چرا اینطور هستم.
این خصوصیات حساس همان چیزی است که تعامل من با جهان را بسیار سخت میکند و باعث میشود اکنون خصلت HSP خود را بپذیرم.
بله، پذیرفتن حساسیت میتواند دلهره آور باشد و احتمالاً احساس آسیب پذیری خواهید کرد، اما اگر آن را بپذیرید مطمئنا مزایای شگفت انگیز آن بیشتر از ناراحتی اولیه است.
زندگیتان چطور با پذیرش بسیار حساس بودن بهتر میشود
۱. سرانجام با پذیرش نیازهای آدم بسیار حساس، به تعادل خواهید رسید.
دستیابی به تعادل برای آدم بسیار حساس دشوار است. مثل من، شما هم ممکن است بخواهید تا آنجایی که میشود یاد بگیرید، هر کتابی را بخوانید، سفر کنید، ورزش کنید، دوستان خود را ببینید و لیست ادامه دارد.
من بالاخره فهمیدم که طبیعت حساس من به این معنی است که اگر تعهدهای زیادی برای خودم ایجاد کنم (هرچقدر هم سرگرم کننده باشند) میتوانند باعث خستگی و کلافگیم شود و از این که نمیتوانم پا به پای دیگران پیش بروم آزرده خاطر شوم. آدمهای بسیارحساس از نظر روحی و روانی مورد هجوم هیجانات قرار میگیرند، به همین دلیل مهم است که انتظارات خود را مدیریت کنند.
کسانی که شخصیت حساس دارند معمولاً فشار زمان را بیشتر از سایرین احساس میکنند و از کارهای عجلهایی متنفرند. قرار ملاقات بعد از ظهر ممکن است به این معنی باشد که شما از صبح تمرکز کمتری روی کارهای روزتان داشته باشید و حتی ناآرام شوید.
اما ما عاشق روتین روزانه خود هستیم. در یک روز شلوغ و پر از جلسات، نیم ساعت برای پیاده روی (یا چیزی که مرا از افکارم بیرون میکشد وبه لحظه حال آگاه میکند) به این معنی است که در پایان روز احساس خستگی کمتری میکنم.
۲. با یادگیری بهتر مدیریت خصوصیت بسیار حساس بودن، سطح انرژی شما افزایش مییابد.
عمل به روشی در زندگی که با روح شما هماهنگ نباشد باعث تحلیل رفتن روح و روان و همینطور کم شدن انرژیتان میشود. مخصوصا در آدم بسیار حساس؛ و چیزی که من یاد گرفتهام، این است که ما باید از انرژی خود محافظت کنیم، هیچگاه عجله نکنیم و «نه گفتن» به بعضی چیزها را بیاموزیم.
پذیرش طبیعت حساس ما به معنای افزایش انرژی ماست. مانند احساس سبکی که هنگامی که کت سنگین زمستانیمان را موقع ورود به اتاقی گرم و راحت در میآوریم. با این انرژی اضافی، احتمالاً از نظر عاطفی نیز احساس بهتری خواهید کرد.
۳. سرانجام «گروه خود» را پیدا خواهید کرد، کسانی که احساس عمیقی مانند شما دارند.
دوستان بسیارحساس، آیا شما اغلب احساس کردهاید که واقعاً در جای درست نیستید؟ و اینکه با دیگران فرق دارید؟
من با احساس متفاوت بودن بزرگ شدم، احساسات دیگران را جذب میکردم و در گروههای دوستانه متوجه کوچکترین تنشها میشدم.
همچنین نسبت به پچپچهای سطحی که همه در اوایل ۲۰ سالگی با دوستانشان دارند بیعلاقه بودم و به جای آن گفتگوهای عمیقتر و قابل تأمل را ترجیح میدآدم.
سالها طول کشید تا دوستانی پیدا کردم که آنها هم مثل من از دیدن رفتارهای ظالمانه افراد با حیوانات در شبکههای اجتماعی به گریه میافتادند و مانند من به عمق چیزهای اطراف آگاه بودند و نسبت به دیگران حساسیت بیشتری داشتند. اما وقتی آنها را پیدا کردم، بلافاصله یک پیوند احساسی غیرقابل وصف بینمان برقرار شد.
۴. ترغیب خواهید شد که درباره خودتان بیشتر بدانید.
حالا که میدانم ماجراجویی در دنیای آدمهای بسیار حساس به چه معناست، اهمیت به رفتن به اماکن، سفر به ناشناختهها و یادگیری چیزهای جدید را بهتر میفهمم، درک میکنم که اینها برای زندگی خوب مهم است. دانستن آنچه که چه چیزی به ما انرژی میدهد و یا باعث تخلیه آن میشود، برای داشتن یک زندگی هماهنگ حیاتی است.
به تجربیات گذشته خود نگاه کنید: چه زمانی احساس خوشبختی و راحتی داشتید؟ چه چیزی جواب نداد و چه چیزی باعث شد شما حس ناخوشایند داشته باشید؟
به محیط اطرافتان، دوستان، سرگرمیها، شغل خود فکر کنید و از این اطلاعات به نفع خود فعلی و آینده خود استفاده کنید. اگر موارد خاصی روح حساس شما را تحت فشار قرار میدهد، به جای آن به فکر تمرکز روی چیزهایی باشید که باعث آرامش شما میشوند.
۵. مثل یک ابرقدرت از داشتن ویژگیهای بسیار حساس خود احساس غرور خواهید کرد.
پذیرفتن ویژگیهای حساس ما برای رضایت خاطر در این دنیای همیشه در حال تغییر بسیار مهم است. مطمئناً، این که ما آدمهای بسیارحساس خیلی عمیق احساس میکنیم، گاهی اوقات میتواند یک چالش باشد، اما من ترجیح میدهم به آن به عنوان یک ابرنیرو نگاه کنم. مثلا، فکر میکردم همه موسیقی را همانطور که من تجربه میکنم تجربه میکنند. برای من موسیقی یک واکنش کامل بدنی است؛ و من از آن زمان متوجه شدم که آدمهای بسیار حساس هنر را متفاوت از غیرحساسها تجربه میکنند. ما از جزییات ظریف موسیقی و هنر لذت میببریم که دیگران ممکن است حتی متوجه آنها نشوند.
من همچنین از حسهای فوق العاده مخصوصا وقتی به آغوش طبیعت میروم ممنونم. من آرامش را در فضاهای ساکت، مانند جنگلها پیدا میکنم، جایی که میتوان حواس حساس من را تنها گذاشت و حیوانات را با خود برابر دید.
در طبیعت بودن انرژیمان را بالا میبرد و برایمان خوب است؛ باعث ترشح اندورفین که از هورمونهای تقویت کننده سیستم ایمنی است میشود و ارتباط ما با جهان بیرون و دنیای درونمان را عمیق میکند.
۶. نیازهای خود را بهتر میشناسید و این ارتباط شما را با عزیزانتان عمیق میکند.
حرف زدن درباره بسیار حساس بودن با عزیزان میتواند کار دشواری باشد. وقتی شهامت انجام این کار را پیدا کردید، دیده میشوید و سرانجام میتوانید برنیازهای خود را پافشاری کنید.
اینکه برنامه ریزی کنید نیازهای خود چطور توضیح دهید به شما کمک میکند منظور خود را واضح بیان کنید. این در مورد رد کردن روش انجام کارها توسط شریک زندگی یا خانواده نیست، بلکه اجازه دادن به آنها برای دیدن تفاوتهای شما است.
مثلا، میتوانید به آنها بگویید که چه چیزی باعث خوشحالی شما میشود؛ اینکه چگونه تماشای فیلمهای ترسناک ممکن است برای شما مناسب نباشد و یا اینکه پس از یک روز طولانی به زمان بیشتری برای خود نیاز دارید.
با شناخت نیازهای خود به عنوان یک آدم بسیار حساس، نه تنها خود را بهتر میشناسید، بلکه عزیزانتان نیز بیشتر با شما آشنا میشوند و این در درازمدت به نفع همه خواهد بود.
۷. باکیفیت بهتری زندگی کنید.
کلمه «حقیقی» را دست کم نگیرید شاید معنیاش را وقتی درست بفهمیم که در هماهنگی با خود عمیقمان زندگی کنیم. وقتی که به صدای درونتان گوش بدهید و به آن احترام بگذارید همه چیز کمی آسانتر جریان مییابد.
درابتدا متوجه تغییرات کوچک میشوید. شروع به دوری کردن یا به حداقل رساندن مواردی میکنید که برای شما مناسب نیستند، موقعیتهایی که با حساسیت بالای شما مطابقت ندارند. به عنوان مثال، قبلاً ممکن بود خود را تحت فشار قرار بدهید و پس از یک هفته کاری سخت به جایی شلوغ برای معاشرت بروید. حالا اما، انقدر قوی هستید که این موضوع را رها کنید و به جای آن یک بار در ماه قرار بگذارید. خلاصه تشخیص میدهید برای اینکه در جهت ارزشهای حقیقیتان زندگی کنید چه چیزهایی ضروری است.