مشروح این گفتگو را میتوانید در ادامه بخوانید:
شما سالهاست که بهطور تخصصی در زمینه تئاتر فیزیکال کار میکنید؛ این رشته از تئاتر را در ایران از نظر کمیت گروههای فعال و کیفیت کاریشان چطور ارزیابی میکنید؟
شاید بتوان گفت فیزیکال تئاتر طی دو دهه اخیر سمت و سوی خود را در این مسیر تثبیت کرده و گروههای مشخص و ویژهای دارد که هر کدام به راه و رسم خاص خودشان کار میکنند که هرچند به نوعی همخانواده و همریشهاند اما شاید بتوان گفت متفاوت از هم عمل میکنند. موقعیت جغرافیایی، شرایط تحصیلی، کار، زندگی و روند رشدشان در زندگی شخصی، روی کاری که میکنند، بسیار تاثیر داشته است. حتی اینکه در کدام مسیر آموزشی و کسب تجربه حرکت کردهاند و چه جایگاهی دارند و بازتاب مخاطبان و پیگیری آنها هم خیلی میتواند در بررسی فعالیت گروههای مختلف تاثیر داشته باشد. تئاتر فیزیکال نیاز به زحمت و ممارست و تمرین بینهایت زیاد و شاید زجرآوری دارد و برای همین کمتر کسی پا در این عرصه میگذارد؛ چون با یک چرخ و دوری در این عرصه زدن، بعد از مدتی کوتاه آنهایی که مالِ این میدان نباشند خیلی راحت آن را پس میزنند. زجرآورست اما در عین حال بسیار جذاب و خاص و پر عشق است که اگر غرق و محوش شوی به هیچ عنوان نمیتوانی از آن خارج شوی.
از نظر مخاطب چطور؟
در ایران مردم بیشتر عادت به شنیدن کردهاند و همیشه دنبال اخبار و فیلم و تئاتری و کتاب و آهنگی هستند که بشنوند؛ اما اینکه آیا واقعا میشنوند یا این گوششان در و آن یکی دروازه است یا نه، بحثی است که جای تامل دارد. اما ایران جامعهای با مردم بسیار خسته و پر دردی است که ذهنشان آزاد نیست تا بخواهند جسمشان را هم درگیر هر کاری بکنند. ما اگر این کار را انجام میدهیم برای این است که خیلی دیوانهایم! ما از مرز دیوانگی رد شدیم که این کار را میکنیم و در آن غرق شدیم. من به عنوان کسی که از کودکی در تئاتر فیزیکال کار میکنم، شاید یکی از دلایلی که هنوز سر پا نگهم داشته این است که در زندگی شخصیام و با کار در طبیعت و زمین کشاورزی یاد گرفتم که سختکوشتر نسبت به هر چیز دیگری باشم و همچنان به خودم سخت بگیرم و کم نیاورم و بینهایت روی خودم کار کنم و با کسانی که با من کار میکنند هم بینهایت سختگیر باشم و با آنها هم همانطور که میخواهم، با تمام وجود کار کنم چون دوست ندارم آدمهایی که در تئاتر فیزیکال هستند فقط ادای آن را دربیاورند مثل خیلی از رشتههای دیگری که در هنر تئاتر و سینما متاسفانه میبینیم.
مهم این است که مدیران و مسئولان ما و کسانی که به نوعی صاحب این خانه و کرسی و جریان و شرایط هستند، خیلی دلشان نمیخواهد که این رشته قوت بگیرد و برای خودش جایگاه و گوشهای داشته باشد که مانند نهالی آرام آرام رشد کند و به آن برسند، تا به درختی تنومند تبدیل شود. برای همین پول و سرمایه و بودجه سراغ کارهای آسان و راحتی میرود که اسمش را گذاشتهام: «تئاتر نشسته»؛ هنر نشسته و اجراها و تئاترها و اثرهایی مملو از صندلی و میز و تخت و مبلمان و ماشین؛ چیزهایی که در لحظه اول سکون و خوابآلودگی و راحتطلبی و رخوت و کرختی و بیحالی را همراه میآورند. آثاری که در جایگاه مخاطب، فقط باید بنشینی و گوش دهی، چشمانت را ببندی و حتی نگاه نکنی و فقط بشنوی تا انواع و اقسام حرفهایی در مغزت فرو برود که نمیدانم ذهن آدمی چقدر از آن را میتواند ثبت کند. چون پول و بودجه و بیزینس برای اینهاست و هر کسی به خودش اجازه میدهد پای در راهی که عادیتر و آسانتر است بگذارد، برای همین شرایط و بازار سیاه اینجور کارها معمولا همیشه گرمتر است و خیلی راحت پیش میروند. البته امیدوارم اتفاق خوب و ویژهای برای کارهای تئاتر فیزیکال و اساسا هنر حرکت معاصر بیشتر جا بیفتد و بیشتر حمایت شود و مردممان با تمام وجود نسبت به آن گرایش بیشتری پیدا کنند. تا جامعهمان کمی انرژیکتر و سرحالتر و با انگیزهتر بتواند پیش برود.
با وجود این سختیها و ممارستی که گفتید، تئاتر فیزیکال حمایت هم میشود؟
حمایت از این تئاتر بیشتر به یک شوخی شبیه است؛ همه میدانیم و یاد گرفتیم که هیچوقت، دیگر چیزی را از کسی نخواهیم و همیشه سعی کردهایم خودمان راهمان را پیدا کنیم. هیچ ایرادی هم ندارد و اتفاقا امتیازی است که بتوانیم بیواسطه و بدون اتکا کارمان را پیش ببریم. برای گروههای تئاتری دیگر با نوع کاری که به شکل روتین در این مملکت جا افتاده، در هر سوراخ و سنبه شهر، سالن و پلاتویی هست که کار کنند و بخور و نمیر زندگی بگذرانند؛ اما تئاتر فیزیکال میتواند خیلی آزادانه در هر نقطهی از این جهان اتفاق بیفتد. نه فقط در سالنهای تئاتر، که در هر گوشهای از جغرافیای این جهان، در ایران و خود تهران، هزاران نقطه داریم که کسی برای اجرای تئاتر به ذهنش نرسیده یا جرات نکرده سراغش برود. همه شهرستانها و روستاهای ایران با هر فرهنگ و آداب و رسومی سرشار از نقاطی هستند که میتوان رویش دست گذاشت و به سمتش رفت. همه اینها گاهی تنها نیازمند یک حمایت کوچک است؛ یک دست گرفتن ساده یا هل دادن کوچک، تا به آدمهایی که میدوند، بگویند هر کجایی که بخواهید با حفظ مقررات و شرایط، در اختیارتان هست. ما در این مملکت بزرگ شدیم و همه زیر و بم و «آره» و «نه»هایش را بلدیم و این را نباید توی سرمان بکوبند. اینها آزار دهنده است اما باز هم مشکلی نیست چون ما یاد گرفتهایم هر چقدر دیوار مقابلمان را بالاتر بکشند، باز هم از آن دیوار بالاتر برویم.
شرایط کرونایی اجراگران این شیوه تئاتری را هم زمینگیر کرد؟
دوران کرونا مانند همه فضاهای تئاتر و شرایط هنری، به این بخش هم آسیب وارد کرده، اما به نظر من از طرفی این مدت، میتوانست فرصت بازپروری و سکوت و یکجورهایی به خود رسیدن و تخریب و از نو ساختن پیکره بدنه اصلی گروههای فیزیکال هم باشد. یعنی اجراگر و هنرمندی که دغدغه این رشته را دارد در این مدت میتوانست خیلی ویژه و تخصصی روی خودش کار کند و دوران ویژه آموزشی برای کشف و شهود بیشتر روی خودش و آمادگی برای اتفاق خاصتر و جدیدتری فراهم کند.
جشنواره تئاتر فجر میتواند محلی برای پا گرفتن این شکل از تئاتر بین مخاطبان وسیعتر و همچنین فرصتی برای حمایت از اجراگران آن باشد؟
جشنواره تئاتر فجر بعد از سی و نه دوره، امسال اولین باری بود که میتوانست گامی خیلی ویژه و موثر در این جهت بردارد؛ با هزار تلاش و دوندگی و به هر دری زدن بالاخره بعد از سالها از طرف تمام کسانی که خاک این صحنه را میخورند و دوست دارند دریچهای برایش باز شود و سر و سامانی بگیرد، امسال بخش ویژه هنر بدن و حرکت یا همان تئاتر فیزیکال -که حتی از بردن اسمش لرزه به اندام خیلیها میافتد- به جشنواره آمد و فراخوانش پخش شد و کلی جوان و نوجوان با انگیزه و خلاق و پر تلاش از سراسر ایران، از گوشههای شهرستانهای دور افتاده با هزار زحمت در آن شرکت کردند؛ چه آنها که حداقل امکاناتی داشتهاند و سالن تئاتر و تمرین و جایگاهی دارند که بتوانند در آن کار کنند و کارشان را برای رساندن به جشنواره آماده کنند و چه کسانی مثل ما که در نهایت بیچیزی و بیامکاناتی و همچنین بیمسئولیتی خیلی از کسانی که کارهای کوچکی را که میتوانستند برایمان بکنند از ما دریغ کردند… امسال میتوانست اتفاق ویژه و خوبی بیفتد و حرکت درخشانی در کارنامه سی، چهل ساله این شکل از هنر و نقطه امیدی در دوران سختی که در آن هستیم، باشد اما به راحتی و بی هیچ دلیل و برهان و هیچ توضیح یا عذرخواهی کوچکی از این خانواده بزرگ که هر گوشهاش یک حال و رنگی است، در دقیقه ۹۰ و حتی در ثانیههای اضافه، جلویش را گرفتند.
اما فکر میکنم هنوز با وجود وعدههایی که همیشه داده شده اما در عمل اجرا نمیشود، دریچههایی برای این نوع از تئاتر در ایران هست و من به عنوان کسی که سالها برای این رشته جنگیده و دوست داشتم امسال اتفاق خوبی برایش بیفتد پای آن ایستادهام و از خیلیها کمک گرفتهام. قولها و برنامههایی هم برایش هست و امیدوارم هر چه زودتر این اتفاق بیفتد. با اینکه فکر میکنم نباید خیلی به جشنوارهای که شاید چهارچوب و قواعد و موازینخاصی دارد تکیه کرد؛ سیستمی که به شکلی روتین بودجهای در آن میآید و باید کارهایی انجام شود و بیدردسر و آسان بیاید و برود. اما میتوان گاهی پای چیزهایی ایستاد و حرکتی کرد تا دل خیلی از آدمهای محروم واقع شده را شاد کرد و دستشان را گرفت. کسانی که میتوانند انرژی و خون و روح تازهای در کالبد هنر تئاتر این کشور جاری کنند. حیف است که آنقدر راحت این همه امید در سراسر این کشور سرکوب شود.