«روحیهای برای اهالی تئاتر نمانده است و هیچکس حتی به خودِ تئاتر اهمیت نمیدهد، چه رسد به بچههای تئاتر»، «بلاتکلیفی احساس ترسناکیست که نه فقط اهالی تئاتر که همه انسانها را آزار میدهد»، «یکیکمان به بازیگران سناریوی «میخواهیم زنده بمانیم» تبدیل شدهایم»، این تنها روایت بخش کوچکی از زخمهای اهالی تئاتر است.
نرگس کیانی: قرار بر این شد که اهالی جان بهدربُرده تئاتر از ویروسی که از یک سال و چند ماه پیش زندگیمان را زیرورو کرده است، از ۸ فروردین ۱۴۰۰ شاهد بازگشایی سالنها باشند. بازگشاییای که وضعیت نارنجی شهر تهران و بودن تئاتر در گروه شغلی ۳، اجازه نداد به روز دوم برسد.
کمتر از یک هفته بعد، شنبه ۱۴ فروردین، خبر آمد که با انتقال تئاتر از گروه شغلی ۳ به گروه شغلی ۲ موافقت شده است و نمایشها میتوانند از سهشنبه ۱۷ فروردین روی صحنه بروند اما چه سود از این جابهجایی میان گروههای شغلی که دوشنبه ۱۶ فروردین تیترهایی چون «پایتخت هم قرمز شد»، «با یکی از سهمگینترین امواج کرونا مواجهایم» و «نتیجه موج در بهشت زهرا»، چراغ سالنها را خاموش و درهایشان را قفل کرد.
وضعیت پیش رو تشکیلشده از بازشدنها و بستهشدنهای مکرر سالنهای تئاتر از اسفند ۹۸ تا فروردین ۱۴۰۰، چنان موجب فرسایش جسموجان تئاتریها شده است که وادارمان میکند تلخاندیشانه از خود بپرسیم آیا پایان تلخِ تعطیلی قطعی سالنها بهتر از تلخیِ بیپایانِ تعطیلیها و بازگشاییهای مُدام نبود؟!
و از سوی دیگر، در غیاب اجرای زنده در برابر دیدگان مخاطب، آنچه «تلویزیون تئاتر ایران» نامیده و بهمن ۹۹ خبر راهاندازی فاز نخستش به عنوان بخشی از «پروژه حمایت از تولید آثار برای عرضه در فضای مجازی» منتشر شد، فارغ از تمجید متولیانش که از آن با عناوینی چون «پلتفرمی ویژه بهمنظور اشتراک اسناد تصویری رویدادهای نمایشی در فضای مجازی»، به کجا انجامید؟!
سوالاتی که (بهترتیب حروف الفبا) محمدرضا آزادفر، نویسنده و کارگردان «بیستتومنی» که قرار بود در سالن صنوبر پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه برود، رضا بهرامی، کارگردان «سگک» به نویسندگی کهبد تاراج که قرار بود در سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر اجرا شود و میثم یوسفی نویسنده و کارگردان «جنگوصلح» که قرار بود در سالن چهارسوی مجموعه تئاتر شهر میزبان مخاطبان باشد، به آن پاسخ دادهاند.
از قرارگرفتن اشتباه در گروه شغلی ۳ تا چرایی نبودِ بیمه بیکاری
محمدرضا آزادفر با بیان این که «روحیهای برای اهالی تئاتر نمانده است و هیچکس حتی به خودِ تئاتر اهمیت نمیدهد، چه رسد به بچههای تئاتر»، از تماشاگران سردگمی گفت که علیرغم تهیه بلیت، تا لحظه آخر نمیدانند به تماشای نمایشی که برای دیدنش هزینه کردهاند خواهند نشست یا نه!
نویسنده و کارگردان نمایش «بیستتومنی» در این مورد، گفت: «نمیدانم باورتان میشود یا نه، اما در دو مرتبهای که در سال ۱۴۰۰ اجازه رفتن روی صحنه را پیدا کردیم و این اجازه هنوز داده نشده، پس گرفته شد بالای ۱۰۰ دایرکت ناسزا دریافت کردم. چرا که بخشی از تماشاگران نمیدانستند ماجرا از چه قرار است و گمان میکردند ما مقصر این بیبرنامگی هستیم.»
محمرضا آزادفر: روحیهای برای اهالی تئاتر نمانده است و هیچکس حتی به خودِ تئاتر اهمیت نمیدهد، چه رسد به بچههای تئاتر
آزادفر ضمن توضیح این موقعیت دشوار، افزود: «بار اول، بلیت اجرای سه روز نخستمان پیشفروش شد، یک اجرا رفتیم، تعطیل شدیم و مبلغی را که تماشاگران برای خرید بلیت دو اجرای بعدی پرداخت کرده بودند، به آنها برگرداندیم. مجددا که اجازه اجرا پیدا کردیم، پنج روز نخستمان پیشفروش شد، باز هم یک اجرا رفتیم و تعطیل شدیم و هزینهای را که تماشاگران برای دیدن چهار اجرای بعدی پرداخت کرده بودند به آنها پس دادیم. همین پروسه، تماشاگران بسیاری را ناراحت و عصبانی کرد که بهشکل ناسزا سوی ما روانه شد و آنجا اوج گرفت که بهعلت عدم اطلاعرسانی صحیح از سوی مسئولینی که اجازه اجرارفتن یا دستور تعطیلکردن را در دست دارند، تماشاگرانمان جلوی در سالن بودند و ما کمی پیش از اجرا متوجه شدیم که نباید روی صحنه برویم.»
بازیگر نمایش «شیرهای خانباباسلطنه» به نویسندگی و کارگردانی افشین هاشمی با بیان این که «ما خسته شدهایم»، افزود: «دلمان خوش بود که بعد از یک سال، روی صحنه خواهیم رفت و نه تنها نشد که تهیهکننده نیز، جدا از ضرر مالی، کرونا هم گرفت.»
او ادامه داد: «هیچکس از ما نمیپرسد «خرتان به چند؟»، همهچیز نامعلوم است، هیچ سازوکاری وجود ندارد و وضعمان، کلافی سردرگم است که اگر بخواهیم به دلش بزنیم، گرههای کور است که یکی پس از دیگری گرفتارمان میکند.»
نویسنده و کارگردان نمایش «قحطالرجال» با اشاره به آنچه صندوق اعتباری هنر تحت عنوان «هنرکارت» راهاندازی کرده است، پرسید: «طبق آمار خود مدیران، ۱۰ هزار تئاتری داریم که ۷ هزار نفرشان فعالند. این ۷ هزار نفر، نان شبشان را از کجا بیاورند؟! آیا گمان میکنیم همین که «هنرکارت» را راه انداختیم و یک میلیون و پانصد هزار تومان به عنوان عیدی ریختیم، به وظیفه خود عمل کردهایم؟! و آیا مدیرانمان از هم پاشیدهشدن زندگی اهالی تئاتر را که هر روز خبری در موردش میشنویم، نمیبینند؟!»
رضا بهرامی صحبت در این خصوص را با جمله «بلاتکلیفی احساسی عجیب و ترسناک است که نه تنها اهالی تئاتر که همه انسانها را آزار میدهد» آغاز کرد و ادامه داد: «ما نمیدانیم سالنها ۱۰ روز دیگر باز میشوند؟ یک ماه دیگر یا سه ماه دیگر؟ این بلاتکلیفی و انتظار از سوی دیگری هم برای شخصِ من نگرانکننده است به این دلیل که بازیگرانم و از جمله نقشهای اصلی، تینو صالحی و پریسا مقتدی پیشنهادات دیگری در حوزه تصویر دارند و من نمیتوانم در این شرایط دشوار اقتصادی از آنها بخواهم پای «سگک» بنشینند و منتظر بمانند تا ببینیم سالنها چه زمانی باز میشوند.»
او با بیان این که «هر چقدر زمان بازگشایی سالنها عقب میافتد، بیشتر احساس میکند که ناگزیر از تغییر بازیگرانش خواهد شد»، افزود: «ترجیحم این است که آنچه را میخواهم بسازم، با آنچه هست بسازم به جای این که بهسرعت تصمیم به تغییر بگیرم و همین نگرانترم میکند که اگر بخواهم به آنچه ترجیح میدهم پایبند بمانم، آیا در نهایت اجرا خواهم رفت یا خیر؟!»
رضا بهرامی: بلاتکلیفی احساسی عجیب و ترسناک است که نه تنها اهالی تئاتر که همه انسانها را آزار میدهد
کارگردان نمایش «سگک» با بیان این که «آن که از روز اول تئاتر را در گروه شغلی ۳ قرار داد از بیدانشی رنج میبرد» افزود: «جزءبهجزء شیوهنامههای بهداشتی در سالنهای تئاتر رعایت میشد. تماشاگران پیش از ورود به سالن تبسنجی میشدند، از لحظه ورود تا هنگام خروج اجازه برداشتن ماسکشان را نداشتند و با استفاده از تنها ۵۰ درصد ظرفیت سالن، فاصله اجتماعی را هم رعایت میکردیم. با وجود این، نمیدانم دلیل این که از ابتدا در گروه شغلی ۲ قرار نگرفتیم تا شاهد این حجم از باز و بستهشدنهای مدام نباشیم چه بود؟! جز این که بپذیریم تصمیمگیرندگان، از روز نخست تصمیم اشتباهی گرفتند و تئاتر را به غلط در گروه شغلی ۳ قرار دادند.»
میثم یوسفی با طرح این پرسش که « آیا برادریمان را به رسمیت میشناسند که حالا بخواهیم ادعای ارثومیراث کنیم؟!» توضیح داد: «پیش از پاسخدادن به سوالتان، میخواهم سوالی را مطرح کنم که باید در قدم اول پاسخی مییافت و همچنان نیافته است و آن این که آیا در جامعه ما تئاتر و تئاتریبودن به عنوان یک شغل شناخته و پذیرفته شده است؟! آیا آنچه ما شغل خود میدانیمش حائز ارکان تعریفشده شغل در قانون کار هست؟! آیا برادریمان را به رسمیت میشناسند که حالا بخواهیم ادعای ارثومیراث کنیم؟! و به بیان دقیقتر آیا لزوم حضورمان احساس میشود یا چنان تکتکمان را پنجه در پنجه غمِ نان افکندهاند که جانی برای فکرکردن به کار سترگی که با هنر و با تئاتر میتوان کرد در تن مردممان باقی نمانده است و یکیکمان به بازیگران سناریوی «میخواهیم زنده بمانیم» تبدیل شدهایم؟!»
نویسنده و کارگردان نمایش «جنگوصلح» با بیان شرطی که در صورت محققشدن، تعطیلی کامل سالنها را به باز و بستهشدن مکرر آنها، ترجیح میداد، افزود: «اگر وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی خود را موظف به حمایت از ما و پرداخت بیمه بیکاری میدانست چرا که نه؟ در این صورت میشد تا زمان رسیدن به ثبات منتظر ماند و در چرخه چرخان بلاتکلیفی آن قدر نچرخید تا از نفس افتاد.»
میثم یوسفی: یکیک اهالی تئاتر به بازیگران سناریوی «میخواهیم زنده بمانیم» تبدیل شدهاند
کارگردان نمایش «هدیه اسرارآمیز» به نویسندگی آتُسا شاملو با تاکید بر این که در نبود چنین نگاهی و یکبام و دوهوایی موظفدانستن هنرمندان به پرداخت مالیات و صعود رقم حقبیمه هنرمندان براساس پایه حقوق وزارت کار در بهار ۱۴۰۰ در حالی که اساسا آنچه انجام میدهند به عنوان شغل شناخته نمیشود، ادامه داد: «از مدیران فرهنگیمان، از صدر تا ذیل، خواهش میکنم تنها برای مدت سه ماه کار کنند اما حقوق نگیرند و اتفاقی را تجربه کنند که که جزو امور عادی زندگی اهالی تئاتر شده است و شک نکنید یک نفر از این مدیران حاضر به تحمل چنین وضعیتی حتی برای یک روز در ماه چهارم نخواهد بود در حالی که شرایط ما دقیقا اینگونه است.»
تلویزیون تئاتر ایران؛ راهی برای مصرف بودجه انجمن یا پروژهای حمایتی
سوال بعدی از این سه هنرمند این بود که پروژه راهاندازی تلویزیون تئاتر ایران چگونه ارزیابی میکنند؟
محمدرضا آزادفر در پاسخ به این سوال با اشاره به تجربه شخصیاش در راهاندازی «گپتئاتر (تئاترآنلاین)» و اذعان صادقانه به شکستخوردن آن، گفت: «عید سال گذشته، پروژهای به نام «گپتئاتر» را شروع کردیم و صادقانه میگویم که شکست خورد. چون اساسا تئاتر برای مدیومی که قصد پخشش را از آن داشتیم، ساخته نشده است و در نتیجه استقبالی هم از آن نشد. تلویزیون تئاتر ایران هم به همین صورت بود و حاصلش را در جشنواره تئاتر فجر و جشنواره نمایش عروسکی تهران- مبارک دیدیم که در هیچ کدام، اتفاق درستی رخ نداد. برای من جالب است که مدیران ما نمیگویند شکست خوردیم و مصرانه بر انجام آنچه تنها خود گمان میکنند درست است، پا میفشارند.»
این فعال حوزه نمایشهای آیینیوسنتی با ابراز تعجب از این که ظاهرا تلویزیون تئاتر ایران قصد رقابت با شبکه نمایش خانگی را داشته است، افزود: «تا زمانی که نتوانیم ضرورت تئاتر را برای مدیرانمان و برای مردممان جا بیاندازیم و به هنرمندانمان بها ندهیم اوضاع به همین منوال است و حاصلش میشود این که ادارهکل هنرهای نمایشی تصمیم میگیرد راهاندازی رسانهای ناشناخته به اسم تلویزیون تئاتر ایران را حتی اگر از عدم همخوانی ظرفومظروف و کوتاهی و کمکاری در خصوص تبلیغات آن بگذریم، به عنوان رقیب شبکه نمایش خانگی کلید بزند. شبکهای که از سالها پیش وجود داشته است و با سریال «شهرزاد» بیش از پیش گل میکند و بین مردم جامیافتد. یعنی چندین سال خاک میخورد تا به بهرهبرداری و درآمدزایی برسد. تلویزیون تئاتر ایران مصداق آزموده را آزمودن خطاست بود و راهاندازی آن علیالظاهر به قصد گرفتن چند عکس خبری و ارائه گزارشِ کار، بیتوجه به خروجیای که صفر است.»
رضا بهرامی با بیان این که «ما ملت شعاریم و چاله این شعارزدگی را مدیران و مسئولینمان برایمان کنده و شعاردادن را به ما هم آموختهاند»، افزود: «این سوال من هم هست که تلویزیون تئاتر ایران چیست؟ چه آثاری را انتخاب و کجا پخش میکند؟ سازماندهی و برنامهریزیاش به چه صورت است؟ خروجیاش در جشنواره تئاتر فجر و جشنواره تهران- مبارک چه بوده است؟ و مگر این همه تئاتر قرار نبود روی صحنه بروند و نشد، چرا این تلویزیون زمینه اجرای آنلاین هیچ کدامشان را فراهم نمیکند؟»
بازیگر نمایش «غلامرضا لبخندی» به نویسندگی و کارگردانی کهبد تاراج ضمن اشاره به این که «ما فقط افتتاح میکنیم و حرف میزنیم اما در عمل هیچ اتفاقی نمیافتد»، ادامه داد: «همه اینها در نهایت باعث طرح این سوال میشود که آیا مدیرانمان فقط میخواهند بگویند کاری انجام دادهاند و تمام؟! سوالی که اگر پاسخش مثبت باشد عمیقا موجب تاسف است.»
میثم یوسفی در خصوص تلویزیون تئاتر ایران با بیان این که «من جز ساختهشدن راهی برای هزینهکردن بودجهای که در اختیار انجمن هنرهای نمایشی ایران بود، ثمر دیگری ندیدم»، ادامه داد: «سوال من این است که معیشت چند نفر از هنرمندانِ تئاتر که گویا دغدغه مدیران فرهنگی هم هست، از این طریق تامین شد؟! شاید دیگران چیزی دیده باشند ولی من جز در ایام برگزاری جشنواره و آن هم به حالتی نمایشی، چیز دیگری ندیدم.»
کارگردان و بازیگر نمایش «ما کجا؟! اینجا کجا؟!» در پایان با بیان پیشنهادی خطاب به مدیران فرهنگیوهنری گفت: «حمایت از تولید یا تئاترهای تولیدشده با پخش آنها از شبکههای تلویزیونی و پخش آثار در تلویزیونهای شهری پارکها و بوستانها با تخصیص بودجهای منطقی و مشخص برای ایجاد حرکتی مشترک میان چند وزارتخانه، سازمان و نهاد در صورتی که گوش شنوا و ذهن دغدغهمندی وجود داشته باشد ممکن است بتواند بخشی از خسارات مادیومعنوی واردشده به هنرمندان و گروههای تئاتری را جبران کند.»