در سالهای اخیر زندگی شخصی برخی سلبریتیهای ایرانی در کانون توجه افکار عمومی قرار گرفته است. اما در این میان برخی سلبریتیها که از کانون توجه عموم خارج شده بودند با مرگ خود دوباره در این کانون توجه قرار گرفته اند.
عبارت «سلبریتیهای تنها» با پارادوکس معنایی خود، شکافهای عمیق فرهنگ سلبریتی ایران را به ما یادآور میشود. با وجود گذار جامعه ایران از «جامعه ضد سلبریتی» به یک «جامعه سلبریتی» در طول نیم قرن اخیر، هنوز در رسیدن به تلقی «انسان محورانه» از سلبریتیها فاصله عمیقی دارد. تلقی انسان محورانه به این معنا است که سلبریتیها نیز فارغ از ویژگیهای خاص خود در جذب مخاطب، توانمندی شهرت آفرینی و ثروت زایی، «انسان» هستند. انسانی که مانند دیگر انسان ها، نیازهای مختلف عاطفی و جسمی دارد. انسانی که ممکن است در زندگی فردی و اجتماعی خود مرتکب خطا و اشتباه بشود. اما در جامعه پساانقلابی ایران، نگاه «آرمانگرایانه» و «گزینش محورانه» به سلبریتیها همچنان استیلا دارد؛ به این معنا که آنها با کوچکترین خطا (آنهم از منظر و تعریف خاص) ، از گردونه شهرت رسانهای کنار گذاشته شده و از آنتنهای رسانهای برای همیشه محو یا کمرنگ میشوند.
پدیده تنهایی سلبریتیهای ایرانی را در آستانه قرن ۱۵ شمسی در اینچنین فضای «آرمانگرایانه» و «گزینش محورانه» میتوان تحلیل نمود. تنهایی سلبریتیها از آنجا منشا میگیرد که شهرت آنها بدون حضور واسطه گرهای سازمان یافته، شکل نمیگیرد و آنها بدون کمک واسطههای فرهنگی به شهرت دست نمییابند. واسطه گرها عموما” رسانههای جمعی، شبکههای اجتماعی، موسسات تبلیغاتی و انتشاراتی، بازاریابها، موسسههای تجاری، عکاسیها، باشگاههای بدنسازی، صنعت مد و مدیر برنامهها هستندکه وظیفه اصلی شان مدیریت حضور سلبریتیها در عرصه عمومی است. اگر به هر دلیلی این واسطه گرها، سلبریتیها را از حضور رسانهای محروم کنند، آنها دیگر توانایی جذب مخاطب و هوادار را نخواهند داشت و نفوذ، قدرت و حتی بخشی از درآمدزایی مالی خود را از دست خواهند داد. در این حالت، شهرت سلبریتیها که به شدت وابسته به تصدیق یا بازشناسی از سوی مخاطبان یا هواداران است از کف خواهد رفت. به عبارت دیگر با مخدوش شدن تعامل سلبریتی در تعامل با مخاطب او جایگاه و سرمایه خویش را از دست خواهد داد.
واکنش سلبریتیها به محرومیت یا مقهور شدن توسط واسطه گرهای رسانهای متفاوت است. برخی این توانایی را دارند که با از دست رفتن یک واسطه گر به واسطه گر دیگر روی بیاورند. اما برخی نخواهند توانست از جابجایی شهرت خود برای ورود به دیگر عرصهها بهره بگیرند و به انزوایی ناخواسته فرو خواهند رفت.
بخش مهمی از تنهایی و انزوای سلبریتیهای ایرانی از نابرابریهای رسانهای و رقابت ناپذیری در عرصه واسطه گرهای رسانهای ناشی میشود. یکی از مهمترین واسطه گرهای فرهنگ سلبریتی در ایران صدا و سیما است. گستره وسیع مخاطبان صدا و سیما در ایران آن را به عاملی مهم در قدرت سلبریتیها تبدیل کرده است. با وجود ظهور دیگر واسطه گرهای فرهنگ سلبریتی در ایران هنوز این رسانه قدرت مطلق را دارد و دیگر واسطه گرهای داخلی قدرت رقابت با آن را ندارد. حتی اگر سلبریتیها در دیگر واسطه گرهای رسانهای داخلی ظهور پیدا کنند این صدا و سیما است که به آنها دامنه وسیعی از شهرت و اعتبار میبخشد.
بررسی دلایل این رقابتناپذیری از مجال این نوشتار خارج است، اما استیلای قدرت رسانهای صدا و سیما بر فرهنگ سلبریتیها به ویژه در دهه ۹۰ آشکار است. مقهوریت و محرومیت در صدا و سیما برای برخی سلبریتیها که توان جابجایی شهرت خود را به حوزههای جایگزین ندارند بسیار گران تمام میشود. در نتیجه حتی اگر سلبریتی، قدرت جابجایی را از حوزه صدا و سیما به دیگر حوزهها داشته باشد یا با افت شدید محبوبیت و هوادار مواجه خواهد شد یا باید هزینهای سنگینی را برای این جابجایی بپردازد.
پیوستن برخی سلبریتیها به شبکههای ماهوارهای خارج از کشور نمونهای بارز برای جابجایی هایی است که هزینههای سنگینی را هم بر خود سلبریتیها و هم خانواده آنها و هم فرهنگ سلبریتی در ایران وارد نموده است. مهاجرت قهرآمیز سلبریتیها احتمال دو قطبی شدن فرهنگی جامعه را افزایش میدهد. از منظری متفاوت، متاسفانه برخی از جابجاییهای شهرت در سلبریتیهای مقهور و منزوی به سمت تولید و تشدید آسیبهای اجتماعی است. پیوند «قمار، ابتذال موسیقی و پورنوگرافی» از دام هایی است که در مسیر این جابجایی شهرت، سلبریتیها را تهدید میکند.
در این میان سلبریتیهایی که به علتهای مختلف، توان جابجایی شهرت از حوزههای طرد شده به دیگر حوزهها را ندارند با فشارهای روحی و روانی و برچسبهای اجتماعی ممکن است در آستانه ورود به شرایط سخت زندگی باشند. خلاء روانی این افراد کمتر قابل جبران است. آنها به تدریج با رفتارهای خشونت آمیز و انتقال خشم به خود، افسردگی مزمنی را تجربه میکنند. در این حالت هرچند مرگ، آنها را دوباره به صدر توجه عمومی میرساند اما بازتاب روانی آن در جامعه افزایش غلظت نمادهای افسردگی و خاطرات تلخی است که کام عمومی را تلخ میکند. افزایش و تکرار این نمادها و خاطرات غم انگیز که در قالب مرگ و خودکشی سلبریتیها شکل میگیرد آثار بدی بر جامعه میگذارد که پاک کردن آن خود هزینههای سنگینی بر جامعه دارد.
تجدیدنظر در سیاستهای فرهنگی رسانههای قدرتمند داخل کشور در برخورد با سلبریتیها و نگاه انسانمحورانه به آنها و دور شدن از نگاه گزینشی و آرمانگرایانه میتواند مانع از تنهایی و انزوای سلبریتیها و کشیده شدن آنها به مسیرهایی شود که نتیجه آن تولد آسیبهای اجتماعی به ویژه تلاقی شهرت و قمار و وقوع خودکشیهای ناگوار است.