تیتر یک امروز یکی از روزنامهها اعتراض به کسانی است که به زعم این روزنامه در حال «وطنفروشی» از طریق تحریک باشگاههای عربی برای شکایت از استقلال هستند.
چندی پیش که عیسی آلکثیر به دلیل نوع شادی پس از گلش از سوی AFC محروم شد بسیاری این موضوع را به گزارشهایی که از ایران برای این نهاد ارسال شد ارتباط دادند. در آن زمان هواداران پرسپولیس، برخی از هواداران رقیب و چهرههای مطرح و پرنفوذ وابسته را متهم به «وطنفروشی» کردند و دامنه بحثهای این چنینی هنوز هم در بین فوتبالیها داغ است.
سی سال پیش استقلال و پرسپولیس همزمان در رقابتهای جام باشگاههای آسیا و جام در جام آسیا حضور داشتند و هر دو هم در نهایت قهرمان هر دو جام شدند. در آن زمان اگرچه رسانهها همچون امروز در زندگی تکتک هواداران این تیمها حضور نداشتند اما جو عمومی به گونهای بود که اغلب هواداران این دو تیم به بازیهای رقیب به چشم بازیهای ملی نگاه میکردند. حتی شمایل مشابه پیراهنهای دو تیم در این رقابتها که بر روی آن فقط نام ایران حک شده بود نیز نشان از ملی بودن این بازیهای باشگاهی برای فوتبال ایران داشت. پنج سال بعد از آن نیز وقتی دو تیم، در این دو جام میزبان حریفان ازبکستانی بودند و به فاصله یک هفته برای جبران باختهای پرگل خود در بازی رفت باید حریفان ازبک خود را میبردند، مدیران هر دو باشگاه از هواداران خود خواستند تا به تشویق رقبای خود در مقابل حریفان ازبکستانی بروند و نتیجه هم در نهایت دو کامبک تاریخی برای این دو تیم در مصاف با حریفانشان شد.
اما سه سال بعد یعنی در سال ۷۸ که استقلال میزبان نیمهنهایی و فینال جام باشگاههای آسیا بود دیگر خبری از آن اجماع ملی به آن شدتی که در سال ۷۵ شکل گرفته بود نبود. کمکم هواداران متوجه شدند که موفقیت رقیب در آسیا، به معنای ضعف آنها در کریخواندن است. چه بسا اگر آن زمان اینستاگرامی وجود داشت میشد شادی هواداران پرسپولیس از باخت استقلال در فینال را به وضوح دید. هر چند همان زمان شادی از باخت رقیب در آسیا از سوی عده زیادی به وطنفروشی تعبیر میشد.
اما آنچه در سالهای اخیر پیش آمده، روی دیگر رقابت هواداری در فوتبال ایران است. یک روی افراطی که از هر مستمسکی برای زدن رقیب در بیرون از زمین فوتبال استفاده میکند. اینکه توقع داشته باشیم هوادار استقلال آرزوی باخت پرسپولیس را در آسیا نکند توقع بیجایی است و یا اینکه هوادار پرسپولیس برای بردن استقلال دعا کند. کما اینکه در فصل قبل لیگ قهرمانان به یمن توئیتر و اینستاگرام متوجه شدیم که هواداران عربستانی الهلال آرزوی باخت النصر مقابل پرسپولیس را داشتند. چند سال پیش همین هواداران النصر در ورزشگاه خانگی خود هنگام گلزنی پرسپولیس به الهلال خوشحالی کردند. پس در فوتبال امروز آسیا دیگر کمتر از قبل به بازیهای باشگاهی به چشم بازی ملی نگاه میشود و در اروپا که این موضوع اصلا محلی از اعراب ندارد.
اما آیا این حجم از دشمنی و گزارش دادنهای اینستاگرامی و توییتری بر علیه رقبا در فوتبال ایران هم طبیعی است؟ آیا در شرایطی که خوب میدانیم فوتبال ایران پایگاه سیاسی قوی و مستحکمی در AFC ندارد، گزارش دادنهای این چنینی در کل به سود منافع ملی ایران است یا خیر؟
خوب میدانیم که آنجا که افسار هر کاری به دست تودهی بی شکل مردم بیفتد و خردمندی از امور حذف شود، دیگر آیندهنگری محلی از اعراب ندارد اما در شرایطی که نخبگان(در اینجا مدیران، اصحاب رسانه و …)هم وارد این بازیهای بی سر و ته شوند دیگر باید کمی نگران شد. آنچه هواداران فوتبالی را وارد این بازیها میکند و به خود کامنت گذاشتن با زبان الکن انگلیسی خود را در صفحات مجازی AFC و تیمهای عربی را میدهد، جدا از کریهای فوتبالی، شاید نبودن مرجع عدالت محور در فوتبال ایران برای پاسخگویی به شبهاتی باشد که هواداران هر تیمی را مجاب به بیعدالتی بر علیه تیمش میکند. اگر قانونگریزی و مصلحتها در نهادهای قانونی همین مملکت توبیخ میشد و اگر بر خطاها سرپوش گذاشته نمیشد هوادار فوتبال هم شاید راه را در بردن شکایت به نهادی بالاتر نمیدید. بیعدالتیهایی که اغلب به خاطر مصلحت سنجیهای ایرانیپسند هر بار به نفع تیمی رخ میدهد و از آنجا که معمولا در توزیع این مصلحت سنجیها عدالت رعایت میشود و سودش هر بار به تیمی میرسد تبدیل به رویه شده است.
اگر این حجم از زیرآبزنی که از سوی ایرانیها پای صفحات اینستاگرامی AFC و فیفا و … را از طرف هواداران مثلا عربستانی یا کرهای نمیبینیم شاید یکی از دلایلش همین باشد که آنجا این حجم از آشفتگی در اعمال قوانین فوتبالی دیده نمیشود و یا اینکه شاید رقابت فوتبال باشگاهی برای آنها تا این حد مسئله حیثیتی نشده که به خاطرش اوقات خود را پای صفحات اینستاگرامی AFC و فیفا تلف کنند تا شاید کامنتشان از سوی مقامی مسئول دیده شود. یا شاید این حجم از عصبیت، تندخویی و بیرحمی خود معلول اتفاقاتی باشد که در بطن جامعه رخ داده و حالا بخشی از خود را در فوتبال نشان میدهد.
تغییر رفتار هواداری فوتبال در ایران از سال ۱۳۷۰ که رقابت بینالمللی باشگاهی را ملی میدید تا سال ۱۴۰۰ که دیگر حس ملی بودن در بازیهای باشگاهی وجود ندارد نشان از تغییر در مناسبات جامعه، فرهنگ عمومی و ارزشها هم دارد. نسل پس از جنگی که هنوز میدان فوتبال را میدان جنگ میدید، هنوز حاضر بود برای آرمانی بجنگد، هنوز تا این حد حریص به هر چیز بزک کردهای نبود و سهلگیرتر و مسالمتپذیرتر در جامعه حاضر بود به نسلی رقابت پذیر، طماع و حریص و در عین حال بدبین تبدیل شده که دیگر حتی نمیخواهد در کریخوانی فوتبالیاش به کسی باج دهد.
بدون هیچ ارزش گذاری اخلاقی باید پذیرفت که این تغییر رخ داده و دلیلی بر بهتر دانستن آن شرایط سی سال پیش به الان هم در دست نیست و نمیتوان پای این تغییر، قضاوت اخلاقی کرد. اما این تغییر رخ داده و باید آن را پذیرفت. در چنین شرایطی دیگر انگ اخلاقی زدن به این رفتارهای جمعی هم کک کسی را نمیگزاند و وطن فروش خطاب کردن کسانی که سعی در خراب کردن رقبای فوتبالی خود در بیرون از ایران را دارند هم منجر به خاتمه یافتن این روند نمیکند. چرا که دیگر«وطنفروش» هم در این فوتبال فحش محسوب نمیشود و هواداران فوتبالی خیلی وقت است که راه خود را از گزارشگران تلویزیون و آنهایی که اصرار بر ملی بودن رقابتهای باشگاهی دارند جدا کردهاند.