روحالله زمانی بازیگر فیلم سینمایی «خورشید» از نحوه انتخابش برای ایفای نقش در این فیلم و تاثیر مجید مجیدی بر زندگیاش و برنامهاش برای آینده گفت.
از کودک کار بودن تا رسیدن به جایزه بهترین بازیگر جوان ونیز کمتر از دو سال برای روحالله زمانی فاصله داشت. کودک کاری که با نوع حرف زدن و تشکر از مادر و بغض در گلویش؛ ستاره جشنواره سی و هشتم فجر شد. او بینهایت بیغل و غش است و هنوز محو معروفیت و شهرت نشده است. او پس از جشنواره فجر و درخشش در این جشنواره توانست جایزه با ارزش جشنواره ونیز را از آن خود کند. هر چند کرونا مانع حضورش در ایتالیا شد و نتوانست جایزهاش را خودش دریافت کند. او خود را مدیون نگاه مجید مجیدی میداند، نگاهی که تاکنون کودکان و نوجوانان و یا حتی رضا ناجیِ میانسال را به جایزههای جهانی رسانده است. مجید مجیدی ثابت کرده که استعدادهای بازیگری را در هر سن و سالی میبیند و راه موفقیت را برای آنها هموار میکند. روحالله زمانی اکنون مشغول بازی در سریال «عاشورا» به کارگردانی هادی حجازیفر است و قطعا میتواند در این سریال هم بدرخشد و مخاطب را با خود همراه کند. او از سختی زندگی و امیدهایش گفته و آینده خوشی را برای خودش میبیند. با او گفتگویی داشتیم که میخوانید.

از فیلم «خورشید» بگو و چگونگی راه یافتن به این فیلم و شروع بازیگری.
فیلم خورشید آقای مجیدی دنبال همان بچهای میگشت که در فیلم باید باشد نه که چیزی به آن بچه اضافه کند. از آنجا که آقای مجیدی در انتخاب بازیگر خیلی سختگیر است، وقتی به مدرسه ما آمدند آقای مجید آذرنگ از تمام ۶۰۰ دانش آموز مدرسه تست گرفتند. همانطور که آقای مجیدی هم در نشست خبری جشنواره فیلم فجر گفتند من در ابتدا انتخاب نشدم اما میدانستم مرا انتخاب میکنند چون میدانستم آقای مجیدی دنبال چه بچهای میگردد، با اینکه هیچ کس باور نمیکرد و همه مرا به دلیل اینکه فکر میکردم در نهایت مرا انتخاب میکنند، مسخره میکردند اما مطمئن بودم و به همین دلیل به فرم موهایم دست نزدم.
وقتی برای دومین تست به فرهنگسرای بهمن رفتم تا آقای عسگری از ما تست بگیرد تعداد غیر قابل تصوری بچه برای تست آمده بودند. آن موقع من کمی مردد شدم و فکر کردم انتخاب نمیشوم. به مادرم گفتم بیا برگردیم من انتخاب نمیشوم اما مادرم گفت: پسرم تو نفس هم بکشی خدا میبیند، اصلا نگران نباش یک بسمالله بگو و برو داخل. حدود ۴۰ دقیقه از من تست گرفتند و گفتند ۱۰ روز دیگر خبر میدهیم. ۱۰ روز گذشت و خبری نشد، روز یازدهم تماس گرفتند و گفتند بیا. هنوز هم نمیدانستم که به طور قطع مرا انتخاب کردهاند یا نه اما خیلی خوشحال شدم.
فیلمهای «رنگ خدا» و «بچههای آسمان» را دیده بودم اما نمیدانستم کارگردان آن فیلمها آقای مجیدی است. در اینترنت جستجو کردم و عکسهای آقای مجیدی را دیدم. وقتی به دفتر فیلمسازی رفتم اولین کسی که دیدم آقای مجیدی بود، باورم نمیشد، رنگم پریده بود و قلبم تند میزد. مرا برای نقش رضا پسر فوتبالیست فیلم در نظر گرفته بودند، در آنجا دوباره تست گرفتند و مرا رد کردند. خیلی ناراحت شدم و از شدت ناراحتی صورتم اگزما شده بود. در همان حال ناراحتی خیلی معمولی به خدا گفتم خدایا چه میشد اگر مرا برای نقش اول خورشید انتخاب میکردند. فردای آن روز دوباره با من تماس گرفتند و گفتند به موهایم دست نزنم و سریع خودم را به دفتر برسانم.
بازی در فیلم «خورشید» چقدر در زندگیات تاثیر داشت؟
صادقانه بگویم سه سال پیش خیلی کارهای خلاف و نادرستی میکردم و دوستان نابابی داشتم، بعد از بازی در فیلم «خورشید» همه آن کارها را کنار گذاشتم. دارم خودم را با کمک آقای مجیدی از نو میسازم. اگر آن مسیر را ادامه میدادم معلوم نبود چه اتفاقاتی برایم بیفتد و چه سرانجامی داشته باشم. آن زمان میگفتم درس به چه دردم میخورد زیرا میدیدیم یک نفر در محلهمان هست که فوق لیسانس دارد اما در آژانس کار نظافت انجام میدهد. تمام بچههایی که در مدرسه ما هستند همین فکر را میکنند و معتقدند درس خواندن به دردشان نمیخورد. حتی به من میگویند تو دیگر بازیگر شدی لازم نیست نیست درس بخوانی. البته من درسم را میخوانم، اما چند نفر از دوستانم به تازگی ترک تحصیل کردهاند و میگویند درس خواندن به دردمان نمیخورد.
آیا تو به عنوان دوست آنها را راهنمایی نمیکنی و به آنها نمیگویی تو را الگوی خود قرار دهند، زیرا یک روزی یک جایی دری هم برای آنها باز خواهد شد؟
به نظر من رفیق آن کسی نیست که هر چه دوستش خواست درست یا نادرست برایش فراهم کند. رفیق به کسی میگویند که اگر دوستش ۱۰ سال دیگر زمین خورد دستش را بگیرد و او را بلند کند. ۱۰ سال دیگر بتواند کمکی در زندگی دوستش به او بکند که به دردش بخورد. چند نفر از دوستان من در محلهمان تمرین تئاتر میکنند، من هم تمام تلاشم را میکنم و تا جایی که از دستم بر میآید به آنها کمک میکنم. خیلی از دوستانم را هم بارها نصیحت کردم و به آنها گفتهام راهی که میروند اشتباه است اما قبول نکردند.
پس مجید مجیدی در زندگی تو تاثیر زیادی داشته است؟
صددرصد. متاسفانه مردم ما خیلی از حقایق را نمیدانند و فقط به حاشیهها توجه میکنند. آقای مجیدی خیلی مرد بزرگ و با معرفتی است، او دائم با من در تماس است و مرا راهنمایی میکند. حتی با اینکه «خورشید» هنوز اکران نشده و من نباید سر کار دیگری میرفتم، به من اجازه داد در سریال «عاشورا» بازی کنم.
تجربه بازی کردن در مقابل بازیگرانی مثل علی نصیریان، جواد عزتی، طناز طباطبایی و… ترس نداشتی؟
نه اصلا. برای خودم هم خیلی عجیب بود که چرا استرس ندارم. آقای مجیدی هم میگفت حالا که استرس نداری از استعدادت به خوبی استفاده کن. البته همه بازیگران هم با من خیلی مهربان بودند و همین موضوعات باعث شد بتوانم وارد این کار شوم.
شهرت و معروف شدن را دوست داری؟ آیا فکر نمیکنی این شهرت باعث آزار و اذیتت شود؟
دوست ندارم معروف شوم برای اینکه خودم را بگیرم، دوست دارم معروف شوم تا بتوانم اول به نیازمندان و بعد به پدر و مادرم کمک کنم. دوست دارم یک بازیگر مردمی باشم. خیلی از افراد به من میگویند مدل حرف زدنت را تغییر بده اما من میخواهم مثل خودم حرف بزنم تا خودم را برای کسی نگیرم. فکر میکنم رفتار و حرف زدن مثل مردم عادی به ارتباط بهتر من با مردم کمک میکند. مثلا اصلا دوست ندارم وقتی کسی میآید با من مصاحبه کند یا عکس بگیرد بگویم وقت ندارم و دو بادیگارد هم مرا از مردم جدا کنند و داخل آسانسور ببرند. مطمئنم ۱۰ فیلم دیگر هم بازی کنم همین طور باقی میمانم.
آیا الان با شرایطی که داری از محلهای که در آن زندگی میکنی ناراضی نیستی و از آنجا بدت نمیآید؟
نه اصلا از محلهام بدم نمیآید اما ار فضای آنجا که باعث خراب شدن بچهها میشود ناراضی هستم. اولین کسی که مرا حمایت میکند خداست، بعد از خدا آقای مجیدی و بعد مادرم. آیا دولت نباید از بچههایی که در محلههای پایین شهر زندگی میکنند و خیلی از آنها استعدادهای زیادی در زمینههای مختلف دارند، حمایت کند؟ آقای مجیدی مرا به کلاس تئاتر فرستاده و کتاب به من معرفی میکند تا بخوانم. مرتب با من در ارتباط است و همیشه مرا راهنمایی و نصیحت میکند.