اصغر نقیزاده، بازیگر سریال «زیر خاکی» میگوید دوست دارد بازیهایی متفاوت و جدید ارائه کند، ولی همیشه یک نقش به او پیشنهاد میشود که آن هم رزمنده دفاع مقدس است. با این حال پس از گذشت ۳۳ سال از پایان جنگ ایران و عراق، او در سریال «زیرخاکی»، نقشی متفاوت را برعهده گرفته است.
فصل دوم «زیرخاکی» با کارگردانی جلیل سامان، این روزها روی آنتن شبکه یک سیما میرود؛ سریالی که پژمان جمشیدی و ژاله صامتی از نقشهای اصلی آن هستند و داستانشان از دوران انقلاب تا جنگ ایران و عراق روایت میشود.
در فصل دوم «زیرخاکی»، اصغر نقیزاده که در فصل اول هم حضور داشت، تبدیل به یکی از مهمترین شخصیتهای داستان شده است تا برخلاف همیشه که او را در نقش یک رزمنده و بسیجی شوخطبع میدیدیم، او را در قالب یک مسئول جدی ببینیم که نقش همسر گیتی قاسمی را ایفا میکند و جدیت کمیک او، بیش از پیش، خنده را بر لب مخاطب میآورد.
به بهانه شروع فصل دوم سریال «زیرخاکی»، با اصغر نقیزاده به گفتوگو پرداختهایم، بازیگری که نخستین نقش سینماییاش در فیلم «مهاجرِ» حاتمیکیا (۱۳۶۷)، در لباس یک بسیجی بود.
فصل دوم سریال «زیر خاکی» در حال پخش است و اخیرا هم سریالهای زیادی کارشان به فصل دوم و سوم رسیده است. یک سریال خوب باید چه مشخصاتی داشته باشد که مورد استقبال مخاطبان قرار بگیرد و فصلهای بعدی آن ساخته شود؟
اولین خصوصیتش این است که مورد استقبال مردم قرار بگیرد. هر وقت ما سریالی ساختیم که به فرهنگ و آداب و رسوممان نزدیک بوده است و مردم با دیدن آن نزدیکی با شخصیتها را حس کردهاند، سریال توانسته مخاطب بیشتری داشته باشد؛ مثل سریال «زیر تیغ» و «شهرزاد». سریالی مانند «زیر خاکی» هم اینگونه است، به مسائل خانوادگی و فرهنگی میپردازد و نشان میدهد که مردم چهل سال پیش چگونه زندگی کردند و چه آداب و رسومی داشتند.
شما در جریان کل داستان هستید؟
خیر، ما هم مانند بینندگان در جریان داستان قرار میگیریم و از آنجایی که قیمت کاغذ هم گران شده است فیلمنامه هر فردی را به طور مجزا در یکی از شبکههای مجازی برایش میفرستادند.
در حال حاضر کاغذ یکی از دغدغههای بزرگ جامعه است، ارسال فیلمنامه به صورت مجازی هم یکی از راههای کنترل مصرف کاغذ است. در حال حاضر چه باید کرد تا مصرف کاغذ کاهش پیدا کند؟
خدا را شکر در سینما و تلویزیون این مشکل حل شده است، چون دیگر فیلمنامهها را به صورت مکتوب به افراد نمیدهند. اما به طور کلی نمیتوان استفاده از کاغذ را از ادارات یا دیگر مکانها حذف کرد، برخی از موارد اساسا حذف نشدنی است، به طور مثال ما هیچگاه نمیتوانیم رادیو را حذف کنیم.
شما در دوران انقلاب و جنگ حضور داشتید و زیست کردید، آقای سامان برای نزدیکی بیشتر به حقایق از شما کمک میگرفتند؟
بله، خودشان هم بسیار روی این موارد دقت داشتند و صحنه را با موقعیتهای قدیمی آن تطبیق میدادند.
رویدادهایی اجتماعی و فرهنگی که در سریال به نمایش گذاشته میشوند، تا چه اندازه به واقعیت نزدیک هستند؟
همیشه آدمهای منفی، بوده، هستند و خواهند بود. این افرادی که نشان داده میشوند به واقعیت شباهت دارند. یکسری از موارد هم هیچوقت تغییر نمیکند، به طور مثال از سال چهل و شش تا کنون رانندگی افراد هیچ تغییری نکرده است، بخاطر جریمهها مواردی را رعایت میکنند اما همچنان آن روند ادامه دارد. آن وسایلی هم که ما در سریال میبینیم بهطور کامل نوستالژی است و حس بازگشت به فرهنگ قدیم و احساس گذشته را در مخاطب ایجاد میکند.
استفاده از موضوعات نوستالژی در سریال را میتوانیم به پای شیطنت کارگردان بگذاریم که قصد داشته تا مخاطب بیشتری جذب کند؟
نه، به هیچ عنوان جلیل سامان چنین خصوصیت اخلاقی ندارد که بخواهد با کَلَک مخاطب جذب کند. اگر دنبال این بود که مخاطب بیشتری جذب کند، میگفت حالا فصل انتخابات است و ممکن است سریال دیده نشود، اما اینکار را نکرد چون مطمئن بود که کیفیت کار بالاست و باور داشت، اگر مردم کار را بپسندند در هر زمان آن را میبینند.
تلویزیون سریال طنز کمتر میسازد، چون در حال حاضر با هرگروهی که شوخی کند، فردا صبح میروند از او شکایت میکنند، چون در جامعه هنوز ظرفیت انتقاد طنزی، بین مردم وجود ندارد
در یک بازه زمانی تلویزیون سریالهای طنز زیادی تولید میکرد و مخاطبان هم از آن استقبال میکردند، اما در حال حاضر تعداد سریالهای طنز بسیار کمتر شده، فکر میکنید چرا این اتفاق افتاده است؟
تلویزیون سریال طنز کمتر میسازد چون در حال حاضر فیلم سازد، به هرگروهی که اشاره کند، فردا صبح میروند از او شکایت میکنند چون در جامعه هنوز ظرفیت انتقاد طنزی، بین مردم وجود ندارد. نکته دوم اینکه در کشور ما سیاستهای کلان فرهنگی از شورای عالی انقلاب خارج میشوند و همه موظفند که از آن پیروی کنند یعنی سیاستهای مدونی وجود ندارد و این قوانین تغییر میکند. به طور مثال سریال «زیرخاکی» کمدی موقعیت است و شبیه کمدیهای دهه ۷۰ میلادی است.
در واقع معتقدید که کاهش ظرفیت جامعه نسبت به طنز عامل اصلی این اتفاق است؟
بله، کاهش ظرفیت جامعه نسبت به طنز انتقادی و سیاستهای کلانی که ابلاغ میشود، عامل اصلی کاهش سریالهای طنز است.
با احتساب این موارد، «زیرخاکی» چگونه ساخته شده که توانسته مخاطب را پای خود بنشاند و هیچ قشری هم ناراحت نشود؟
دلیل اصلی اینکه این سریال مورد استقبال مردم قرار گرفته، دقت کارگردان به موضوع و حساسیت بالای کارگردان به جزئیات و صحنه است. من در این سریال دیگر آن اصغر نقیزاده که سی سال نقش آدم جبههای طناز را بازی میکرد نیستم و کاراکترم کاملا جدی است چون جلیل سامان تلاش کرد آن روحیه جدیت را برگرداند. نکته دیگر اینکه آقای جلیل سامان به شدت آدم مهربانی است و حتی پشت صحنه هم سعی میکند این مهربانی و صمیمیت را حفظ کند تا اثراتش جلوی دوربین نمایان شود.
کاهش ظرفیت جامعه نسبت به طنز انتقادی و سیاستهای کلانی که ابلاغ میشود، عامل اصلی کاهش سریالهای طنز است
سریالهای طنز، اساسا بازخوردشان بهتری است، چون مردم جامعه به آن نیاز بیشتری دارند، جلیل سامان با اتکا به چه موارد توانسته یک متن طنزی را بنویسد که مبتذل نباشد و جذاب باشد.
فکر میکنم مهمترین دلیل این اتفاق تحقیق است ایشان بسیار تحقیق میکرد و متن را میسنجید درواقع ایشان موقع ساخت کار، فقط کارگردانی نمیکرد بلکه هم نویسنده بود و هم به عنوان یک مخاطب عام موقعیتها را میسنجید.
چرا همیشه نقش انسانهای رزمنده یا جبههای را ایفا میکنید؟
من انتخاب شوندهام نه انتخاب کننده انتخاب میکنند و من هم نمیتوانم قبول نکنم، اگر قبول نکنم چه اتفاقی میفتد؟ البته این موضوع در سراسر دنیا اتفاق میفتد، حدود سیوپنج سال فقط نقش جنگی به جان وین پیشنهاد میشد. عدهای هم معتقدند چون من همیشه نقش جبهه و جنگ را بازی کردهام، هیچ کس حاضر نیست نقش دیگری را از من بپذیرد. من حتی در سریال «سلام» نقش یک استوار را ایفا کردم تا مخاطب مرا به گونه دیگری ببیند، اما مخاطب، بازهم مرا پس زد. نکتهای که وجود دارد این است که من کارمند آموزش و پرورشم، اما بازهم من را با نقشهای جبههای که ایفا کردم به خاطر میآورند. من یک مثال دیگر میزنم پنجاه سال پیش پیکان آمد، از رده هم خارج شد، اما هنوز هم نتوانستند پیکان را از مردم بگیرند(با خنده) اگر حالا هم پیکان را تولید کنند، بازهم مردم میخرند، دلیلش هم این است این ماشین را پذیرفتهاند من را هم همانگونه پذیرفتند. من دوست دارم نقشهای متعدد را به من بدهند و همیشه نقش تکراری بازی نکنم اما به من پیشنهاد نمیدهند و همه افراد نیز من را با جبهه میشناسند درست مانند جان وین که همه او را با نقشهای جنگیاش میشناسند.
نکتهای که وجود دارد، این است که من بعد از سی و هشت سال کارکردن در ذهن همه افراد با نقش رزمنده نقش بستهام و همه من را اینگونه باور دارند. این موضوع را هم از جایی متوجه شدم که در یک برنامهای خسرو معتضد من را دید و گفت: «تو! تو خود جبهه هستی. من تو را باور کردم به عنوان کسی که در جبهه حضور دارد.» این آدم محقق است و شنیدن همین کلام مهر تاییدی بر این بود که همه من را اینگونه پذیرفتهاند.
من دوست دارم نقشهای متنوع را به من بدهند و همیشه نقش تکراری بازی نکنم اما نمیدهند و همه هم من را با جبهه میشناسند، درست مانند جان وین که همه او را با نقشهایش در سینمای وسترن میشناسند
دیدگاهها نسبت به بازیگران تغییر نمیکند، شما همیشه نقش رزمنده میگیرید یک همبازی هم دارید با نام پژمان جمشیدی، با اینکه بیش از ده سال از حضور ایشان در عرصه سینما و تلویزیون گذشته است، اما هنوز هم به بازی ایشان در این عرصه انتقاداتی وجود دارد که ایشان از فوتبال وارد شدند و جایگاهی در هنر ندارند، واقعا کسی که از یک عرصه دیگر وارد میشود، جایگاهی در هنر ندارد؟
فکر میکنید چرا آقای جمشیدی پاسخ این افراد را نمیدهد؟ چون پژمان جمشیدی سعی میکند با بازی و پشتکار خودش پاسخ این افراد را بدهد و سعی میکند بازی و مهارتش را برای کارگردانان به نمایش بگذارد. طبیعتا هم کارش خوب است که مخاطب دارد اگر کارش خوب نبود که کارگردانها او را انتخاب نمیکردند. ماجرا این است که کارها و زندگی ما بازیگران مانند ملانصرالدین، پسرش و خرش است، هر کاری که انجام دهیم، باز هم عدهای مخالف هستند.
گیتی قاسمی که نقش همسر شما را ایفا میکند، با لهجه صحبت میکند، اخیرا سریالهای زیادی ساخته شده است که بازیگرانش با لهجه صحبت میکنند. فکر میکنید دلیل گرایش کارگردانان به استفاده از لهجه در سریالها چیست؟ و آیا اساسا تاثیری در جذب مخاطب دارد؟
قطعا تاثیر دارد، آیا جنوبیها فقط با جنوبیها ازدواج کردند؟ نه اینگونه نیست اتفاقا در این سریال این به نمایش گذاشته شده است که ما لهجههای متفاوتی داریم. ایران که فقط تهرانی ندارد، کلی شهر و لهجه و فرهنگ دیگر هم داریم که باید به آنها پرداخته شود.
هفته گذشته، سی و هشتمین جشنواره جهانی فیلم فجر برگزار شد، در طول این سالها چرا در هیچ جشنوارهای به عنوان مهمان حضور نداشتید؟
آخرین سالی که من به عنوان مهمان در جشنوارهها حضور داشتم، سال ۸۵ بود، چون من عضو خانه سینما نیستم، بعد از آن بلیتی به من داده نشد و من را هم به مراسم دعوت نکردند دلیلش را هم نمیدانم اما شاید چون عضو خانه سینما نیستم این اتفاق افتاده است.
چرا عضو خانه سینما نیستید؟
چون کارمند آموزش و پرورش بودم و بیمه داشتم.