بین لئوناردو پادوانی و هرویه میلیچ تفاوتهای عظیمی وجود دارد. اولی قریب به چهار سال است که فلج شده و فقط روی صندلی چرخدار قادر به حرکت است و دومی کاملاً سالم است و با کمک پاهایش میتواند به هر سمت و مقصدی برود اما شباهتها بین آنها بیش از آنی است که تصور میکنید.
هر دوی این مدافعان خارجی از سوی باشگاه استقلال بیمهرهای غریبی دیدهاند. پادوانی که برزیلی و بلندبالا است، بر اثر سقوطی سخت طی مسابقهای بین استقلال و رقیب خوزستانیاش در اهواز از ناحیه اعصاب کمر و نخاع چنان آسیب دید که هرگز نتوانسته است پس از آن روی پای خود بایستد و پس از دو سال معالجات بیثمر در ایران، به کشورش بازگشته و دو سال است که در آنجا هم با بنبست بازگشت به شرایطی طبیعی مواجه شده است. توقع او طبعاً این نبوده که آبیها در مورد وی معجزه کنند و کمر شکسته و نخاع قطع شدهاش را درمان و او را قادر به راهپیمایی مجدد کنند و اصولاً علم پزشکی قادر به این کار نیست، زیرا شدت آسیب وارده به مدافع اسبق نفت تهران چنین درمانی را موجب نمیشود.
ولی پادوانی حق داشته و هنوز هم دارد که از استقلال بخواهد حق و حقوق معوقه وی را بدهند و در روند درمانی او اگرچه هرگز وی را به همان آدم توانای سابق تبدیل نخواهد کرد، مشارکت ورزند. جواب استقلال به این خواسته بدیهی و تقاضای منصفانه چه بوده است؟ آبیپوشان پایتخت نه تنها در دادن مبالغ باقیمانده قرارداد پادوانی بیشترین تأخیر را داشتهاند و او و خانوادهاش را جان به لب کردند، بلکه در یکی دو سال اخیر که پادوانی در موطنش خون گریه میکند و احتیاج به مشارکت و دلسوزی از سوی تیمی را دارد که طی یکی از مسابقات آن جوانی و سلامتیاش را بر باد داد، او را فراموش کرده و مشغول جنگهای زرگری با یکدیگر هستند، طی این مدت این مدیرعامل رفته و آن یکی مدیرعامل آمده و سرمربی تیم با همه آنها درافتاده و اعضای هیأت مدیره هنوز نیامده، رفتهاند، زیرا اهلیت این کار را نداشته و برخی اصولاً برای اهداف ورزشی نیامدهاند و فقط عضو باشگاه آبیها شدهاند تا سری بین سرها درآورند و در ماهها و سالهای بعدی مثلاً عضو شورای شهر شوند و از رانت عضویت در دو باشگاه پرطرفدار پایتخت به انحای مختلف برخوردار گردند.
پاسکاری میلیچ مثل توپ فوتبال
پادوانی اواخر هفته پیش در مصاحبهای با شبکه تلویزیونی «ورزش» ایران از کملطفیهای فراوان استقلالیها به خود گفت و به اینکه وی را با این حال نزار رها کردهاند و انگار نه انگار که او حین خدمت به تیم فوتبال استقلال به این سرنوشت شوم دچار شده است. حرفهای او سند محکومیت سران استقلال و منصوبکنندگان آنها بوده که یک آدم سالم و قوی و برنا را تحویل گرفته و پس از معلول شدن وی، طوری رهایش کردهاند که انگار هیچ سهم و مسئولیتی در این قضیه ندارند. پادوانی در این مصاحبه گفت رنج او بیشتر از آنروست که هیچیک از مدیران آبی سراغ او را نمیگیرند و باشگاه طوری او را به فراموشی سپرده که انگار هرگز عضویت آبیها را نداشته است.
هرویه میلیچ طبعاً مورد دیگر و یک مسأله کاملاً متفاوت است. او فلج و علیل نشده اما طی دو سال و نیمی که از عضویت او در جمع آبیها میگذرد، او را طوری مثل توپ فوتبال بین خود پاسکاری کرده و هر هفته و هر ماه وعدههای متفاوت و متضادی به او دادهاند که انگار یک عنصر مضر است که فقط باید دست به سرش کرد و او را از استقلال و تهران راند. میلیچ بابت هر یک از قراردادهایش با آبیها هنوز مبالغی را از آنها طلب دارد و هرگاه که به میهنش بازمیگردد تا شاید برای همیشه با آنها وداع گوید، با وعده تازهای برای حضور در استقلال مواجه میشود.
هر بار و در مواجهه با این وعدههای بیپایه میلیچ به استقلال تصریح میکند که خواسته طبیعی و برحقاش دریافت مطالبات قبلی خود و گرفتن پول قرارداد جدید طبق یک روال استاندارد و معمولی است اما نه با او هرگز یک تسویه حساب کامل شده و نه روند دریافتهای کنونیاش شکلی را داشته که بتوان آن را اصولی و قابل فهم و برابر با استانداردهای رایج دانست، درست است که سایر آبیپوشان و شمار دیگری از بازیکنان این فصل استقلال هم دریافتهای استاندارد و معقولی نداشتهاند، اما نحوه برخورد با میلیچ و بهواقع بازی دادن او طی سالهای اخیر طوری بوده که قابل قیاس با نفرات خودی و وطنی نیست و او را طوری «سنگقلاب» کردهاند که آدمی تصور میکند شاید وی هم از بلندی سقوط کرده و مثل پادوانی فلج شده و اگر این فلج «جسمانی» نبوده باشد، قطعاً «روحی و روانی» بوده است.
رجحان با سایرین است
میلیچ که سابقه بازی در چند تیم بالنسبه خوب اروپایی را هم دارد و به قول قدیمیها آدم «ندید بدیدی» نیست، بارها به این نتیجه رسیده که عطای ادامه حضور در استقلال را به لقای آن ببخشد و برود و به پشت سرش هم نگاه نکند اما همان وعدههای بیپایه او را گول زده و در تهران ماندگار کرده است. این در حالی است که استقلال به سبب برخوردهایی از همین دست با اکثر نفرات خارجی قبلیاش هر ماه با قضیه شکایت یکی از آنها که به فیفا رجوع کرده مواجه است و چون باید غرامت تعیین شده توسط نهاد حاکم بر فوتبال جهان را بهطور ضربالاجل بپردازد، رسیدگی به وضعیت میلیچ و تأمین خواستههای منصفانه او و دادن پولهای عقبافتاده وی هرگز از اولویتهای استقلال تلقی نشده و آنها اجباراً ترجیح دادهاند پول معوقه کسانی را بدهند که اگر به پروندهشان توجه عاجل نشود، به حکم فیفا شش امتیاز از تیمشان در جدول ردهبندی لیگ کسر خواهد شد.
پس از این همه شکایت و کش و قوس و پرداختهای اجباری و دقیقه نودی و آن هم با ابراز لطف و کمکهای وسیع وزارت ورزش که حاضر نیست بدنامیهای برخاسته از نقض قول سرخابیهای پایتخت با خارجیهایشان بیش از این اسباب شرمندگی کلی ورزش کشور شود، باید پرسید استقلال سرانجام چه زمانی خیال متنبه شدن و انجام کارها به شکل اصولی آن را دارد و آیا زمان آن نرسیده است که در یک بررسی و حسابرسی درست و براساس توانایی واقعی مالیشان اقدام به جذب نفرات موردنظر خود بکنند و فقط کسانی را بیاورند که مطمئناند توان پرداخت حقالزحمه و دیونشان را دارند. حتی آندرهآ استراماچونی مربی ایتالیایی و تأثیرگذار استقلالیها فقط از طریق گریز از تهران و شکایت به فیفا توانست مبالغ معوقه خود را به گونهای بگیرد که در متن قراردادش آمده بود و این پروسه هم با تأخیری تقریباً یک سال و نیمه و پس از عاصی شدن مربی ایتالیایی و دهها پیام و «پست» و پیغام گذاشتن و اصرار از سوی استراماچونی و انکارهای بیهوده توسط استقلال همراه بوده است.
آنها چه فکر میکنند؟
آیا استقلال گمان میکند حق دارد با خارجیهایش هر برخورد خارج از اصولی را انجام بدهد و آنها هم دم نزنند و پولی نگیرند و بروند و اگر مثل پادوانی فلج هم شدند، از دوران خوش (!) خود در استقلال بگویند.
پرسپولیس هم در زمینه اینگونه برخوردها و جذب نیروها چندان بهتر از استقلال نیست و فقط در این مورد از رقیب قدیمیاش پیش است که هیچیک از خارجیهایش را فلج و علیل نکرده و نعمت بزرگ سلامت جسمانیاش را سلب نکرده اما از یکسو وقت زیاد دارد که به این کار بزرگ (!) هم دست بزند و پروندهاش را در این زمینه هم پربار کند و از جانب دیگر در جذب و سپس «دفع بدون پرداخت حقوق» خارجیهایش چنان با استقلال رقابت نزدیکی دارد که تو گویی نمیخواهد در هیچ موردی و حتی در بیانصافی هم از آنها عقب بماند. این چرخهای است که فقط از آن کملطفیها و البته کوتاه فکریهای عظیم میبارد و اسباب تأسف عمیق میشود.