شاید کمتر کسی پیش بینی میکرد داریوش شجاعیان به واسطه ماهها ناآمادگی و مصدومیتهای طولانی حتی یک دقیقه هم شانس بازی مقابل فولاد را به دست آورد اما درکمال ناباوری این بازیکن به یکی از تعویضیهای استقلال در این بازی حساس بدل شد تا دقایقی حضور در فینال را هم تجربه کند. با این حال تصور میشد این بازیکن به دلیل ناآمادگی فنی و روحی که حاصل ماهها بیرون نشینی است جزو گزینههای آخر نواختن ضربات پنالتی باشد اما شگفتا که این بازیکن زودتر از آنچه تصور میشد برای نواختن ضربه پنالتی اقدام کرد.
شاید داریوش در این فکر بود که با گل کردن پنالتیاش میتواند کفه ترازو را به سود تیمش سنگین کند و راه را برای بازگشت باز کند اما ضربه ناامید کننده این بازیکن را محسن فروزان دفع کرد تا تمام آرزوهای استقلال از بین برود و آبیها جام حذفی را هم از دست بدهند. بعد از نواختن این پنالتی شجاعیان سراپا غم و اندوه بود و با چشمانی اشکبار میدان بازی را ترک کرد. او شاید میدانست که از این پس دیگر با پیراهن استقلال در میادین دیده نخواهد شد که آنگونه اشک میریخت. گریههایی که بوی خداحافظی با استقلال هم میداد.
شجاعیان همان لحظه که پنالتی را از دست داد خوب میدانست که آخرین فرصت را برای تداوم حضور در استقلال از کف داده است. حال شاید اگر او مقدمات بازگشت استقلال به رقابت فینال را با گل کردن ضربهاش فراهم میکرد سرنوشت طور دیگری رقم میخورد و میشد یک فصل دیگر حضورش در استقلال را برتابید اما ماجرای او و استقلال به تلخترین شکل ممکن به پایان رسید.
به واقع شجاعیان در همه این سالها هرگز از فرصتهایی که نصیبش شد بهره کافی نبرد. او در اغلب روزهایی که پیراهن استقلال را به تن داشت با مصدومیتهای شدید مواجه بود و هرگاه نیز به آمادگی نسبی رسید و توانست در ترکیب تیمش بازی کند، هرگز بازیکن قابل توجهی نبود. در حقیقت اگر بخواهیم پرونده شجاعیان را به خوبی مورد ارزیابی قرار دهیم او بیآنکه ضربه پنالتیاش ملاک قرار گیرد، شایسته تداوم حضور در استقلال نبود و در همه این سالها آنقدر موقعیتهای پدید آمده پیش روی خودش را هدر داد که در نهایت به نقطه کنونی رسید.