در کودکی تفریحی نداشت و در بزرگسالی هم، زندگی از همان سالهای آغازین، روی سختش را به او نشان داد. برای گذران زندگی ناچار بود در صحافی داییاش کار کند تا کمک خرج مادرش باشد که به تنهایی سه بچه دیگر را باید از آب و گل در میآورد و در بزرگسالی هم همچنان دغدغه مادرش را داشت که نود سالگی را گذرانده بود و به دلیل مراقبت از او نمیتوانست در خارج از تهران کاری بپذیرد. پرویز پورحسینی چنین بازیگری بود؛ متعهد و مسئولیتپذیر در برابر نقش و در مقابل خانواده.
امروز، ۲۰ شهریور ماه سالروز تولد پرویز پورحسینی است، بازیگری که کارگردانها از کار کردن با او لذت میبردند، بازیگران مقابلش، همبازی بودن با او را دلچسب مییافتند، عوامل پشت صحنه شیفته اخلاق خوش و مهربانیاش بودند. تماشاگران، مبهوت قدرت بازیگریاش میشدند و خانوادهاش میدانستند که با وجود او تکیهگاهی مطمئن دارند.
پرویز پورحسینی جزو معدود بازیگرانی است که تجربه کار با همه کارگردانان بزرگ همعصر خود را دارد؛ از حمید سمندریان و علی رفیعی تا آربی اونسیان و بیژن مفید، از بهرام بیضایی و هوشنگ حسامی تا پری صابری و رکنالدین خسروی و البته پیتر بروک کارگردان سرشناس جهان.
او با وجود همه فعالیتهایش در تئاتر، بازیگری گزیدهکار بود و میگفت تنها ادعایش این است که در تئاتر همواره با سختگیری، پیشنهادها را پذیرفته و هرگز از متر و معیارهایش کوتاه نیامده است و به همین دلیل با هر کارگردانی کار نکرده است.
پورحسینی برغم این سختگیری، خود را گزیدهکار نمیدانست و در این باره گفته بود: «نمیخواهم بگویم گزیده کار هستم ولی نمیخواهم بیکار بمانم زیرا معتقدم بیکار ماندن باعث میشود آدم از کار افتاده شود. ذهنش تنبل میشود و در نهایت نابود میشود. من این تنبلی و نابودی را نمیخواهم.»
او در کتاب گفتگوی خود با منصور خلج از ضرورت حفظ خلوت برای خود گفته بود: «شاید فراموش شدن برای من خیلی مهم نباشد زیرا من جزو آن دسته از بازیگران نیستم که خیلی دوست داشته باشم مردم مرا بشناسند . به خلوت خودم خیلی اهمیت میدهم زیرا معتقدم اگر ظرفیت نداشته باشیم، بعضی وقتها پذیرش جامعه، استقبالها و تمجیدها واقعا به ما لطمه میزند . اگر زیادی به ما توجه کنند، ناخودآگاه دیگر برای خودمان خلوت نداریم. وقت نداریم کتاب بخوانیم یا فیلم ببینیم. مدام باید پاسخگوی دیگران باشیم و به خیلی از کارها نمیرسیم. در صورتی که یک بازیگر باید وقت بگذارد فیلمهای خوب دنیا را ببیند و تا میتواند کتاب بخواند. شهرت زیاد، اینها را از آدم میگیرد. به اضافه اینکه خود شهرت در جامعه به افراد صدمه میزند. مثلا باعث میشود فرد، مورد حسادت قرار بگیرد و یا از او انتظار خیلی چیزها را داشته باشند و اگر نتواند آنها را انجام بدهد با او دشمنی میکنند.اینکه فرد مدام زیر ذرهبین باشد، خوب نیست اصلا در جامعهای مثل جامعه ما شهرت به نظر من مزاحم است.»
در کودکی مانند بقیه بچهها در محله بازی نمیکرد، زندگی او زودتر از همسن و سالانش جدی شد. دیگر فرصتی برای فوتبال یا هفت سنگ و گرگم به هوا نبود. باید کار میکرد تا نانآور خانه باشد و از همین روی به مدرسه شبانه میرفت.
در سالهای واپسین هم همچون دوران کودکی به آن صورت تفریحی نداشت و خودش در این باره گفته بود: «هفتهای یک روز نوههایم به دیدنم میآیند و از دیدن آنها لذت میبرم. من دو نوه دارم یکی سپهر و دیگری ستاره که هر دو بالای ده سال سن دارند.»
در آخرین ماههای زندگیاش هم همچنان دلواپس مادر بود. مادری که بیش از نود سال سن داشت و نگران بود که درگیر کرونا شود. هرچند که همین ویروس نفرتانگیز، ناغافل گریبانش را گرفت و بر اثر همین بیماری بود که دست از دنیا شست. روز هفتم آذر سال ۹۹ که برای همیشه چشمانش را بر دنیا و همه آنچه در آن بود، بست، دوستدارانش خوب میدانستند چه دُردانهای را از دست دادهاند.
تفاوتی نداشت که در نمایشهایی مانند «مرغ دریایی»، «شش شخصیت در جستجوی نویسنده»،«لئو کادیا» ،«آندورا»، «حکومت زمان خان»، «جان نثار»، «ادیپ»، «نظاره مرگ»، «باغ آلبالو»، «کالیگولا»، «جنایت و مکافات»، «خاطرات و کابوسهای یک جامهدار از زندگی و مرگ میراز تقی خان فراهانی»، «شیون و استغاثه پای دیوار بزرگ شهر»، یا در فیلمهایی مانند «چشمه،«سلندر»، «طلسم»، «دوران عاشقی»، «جاده قدیم»، «قاتل اهلی»، «خفگی» یا در مجموعههای «مختارنامه»، «روزی روزگاری»،«یک مشت پر عقاب»، «سرزمین کهن»، «شیدایی»، «طلسم شدگان»، «اولین شب آرامش»، «بیگناهان»، «بچه مهندس» و … بازی کند، او در هر حال بازیگری تماشایی و خاطرهساز بود.
منبع: کتاب «پرویز پور حسینی» در مجموعه ماندگاران صحنه، گفتگو با منصور خلج، انتشارات نمایش.