اولین نگرشی که به سیدجلال حسینی پیدا میکنید، تحسین او است و کلاً چگونه میتوان از مردی تمجید نکرد که در ۴۰ سالگیاش هم چندان ضعیفتر از ۲۰ و اندی سال پیش بازی نمیکند و دو دهه پیش تاریخی بود که او برای نخستینبار در ملوان انزلی به چشم خورد.
علی پروین که شیفته بازیکنان قدرتی بود، در همان سالها کوشید وی را به پرسپولیس بیاورد و داستان اشتباه همکاران او که بهجای حسینی کممو اما جوان، حسینی ذوبآهنی را فراخواندند و صدای اعتراض و تعجب «سلطان» ابدی فوتبال ایران را موجب شدند، به افسانههای فوتبال ایران پیوسته است.
در پرسپولیسی شدن سیدجلال بیش از یک دهه فاصله افتاد زیرا او ابتدا یک مرتبه با سایپا و سپس سهبار با سپاهان طعم قهرمانی را در لیگ برتر فوتبال کشور چشید و وقتی بالاخره با اقدام اکبر طاهری پیراهن سرخهای تهرانی را پوشید، پنج قهرمانی متوالی در لیگ در معیت این تیم را هم تجربه کرد تا با نهمین قهرمانی لیگ به جایگاهی برسد که درخشانترین اعضای نسلهای بعدی نیز برای نیل به آن مشکلات عدیدهای خواهند داشت.
خنثی کردن تحمیلها
قصه سیدجلال و پرسپولیس در این فصل داستان متفاوتی است اما یک قسمت قصههای او مثل معمول محفوظ مانده و وی همچنان نقش همیشگیاش را ایفا میکند که رل یک منجی است و طول ایفای آن به حدی رسیده که انگار این وظیفه او ابدی است.
کوچ تدریجی شجاع خلیلزاده، حسین کنعانیزادگان و پیش از آنها محمد نادری و صادق محرمی به تیمهای خارجی و قطع همکاری سرخها با مردانی چون خانزاده، ربیعخواه و رضاییان طی پنج، شش سال گذشته سبب شده از جمع مدافعان مطرح و شاخص سرخپوشان فقط یک سیدجلال باقی بماند و دو همکار و همبازی وی در بدو به قدرت رسیدن برانکو ایوانکوویچ نیز که همانا محسن بنگر و علیرضا نورمحمدی بودند، یا کفشها را آویخته و یا در افق خاطرات محو شدهاند.
با این اوصاف هنر بزرگ و اصلی سیدجلال را باید قدرت ماندگاری او دانست. او مردی است که راز بقا را میشناسد و خوب میداند چه بکند که با گذشت هر سال آنقدر بهلحاظ کیفی نزول نکند که کنارش بگذراند و این امر را به وی تحمیل کنند. میزان این هنر به حدی است که حسینی در قانع کردن یحیی گلمحمدی هم موفق بوده است؛ مردی که مربی خوبی است اما ید طولایی در راندن برخی شایستهها و تحمیل بازنشستگی به آنها دارد و سرآمد قربانیان او مهدی مهدویکیا بوده که اینک سرمربی «امید»های فوتبال ایران است.
خوب اما نه به حد کفایت
شاید یحیی برای فصل جاری هم اندیشه مشابهی را در سر داشت و بدش نمیآمد حسینی را همانجا بفرستد که «کیا» را فرستاده بود، اما خالی شدن خط دفاع از عناصر موسوم به پرسپولیسیهای اصیل و ارکان اصلی تیم وی را واداشت که باز نگاهی خریدارانه و از سر منتکشی به ستون سیمانی قدیمی اما همچنان مستحکم تیمش بیندازد و او را در ترکیب فیکس قرار بدهد. شاید گفته شود پرسپولیس از این بابت در سه بازی رسمی خود در فصل تازه که یکی از آنها آسیایی بود و دوتای دیگر مربوط به لیگ داخلی، مجموعاً پنج گل خورده اما از همین نکته میتوانید دریابید اگر حسینی در میدان نبود و قرمزها بر تجربه و مدیریت وی تکیه نمیکردند، اوضاعشان چقدر تیرهتر میشد و چه گلهای بیشتری را درون دروازه خویش میدیدند.
قدر مسلم اینکه با نظایر فرشاد فرجی، علی نعمتی و علیرضا ابراهیمی که البته بازیکنان خوب و زحمتکشی هستند اما تجربه لازم را برای جواب دادن در جمع قرمزها ندارند، نمیتوان بازیها را بهاصطلاح «درآورد» و حتماً به نیروهای پختهتری در این ارتباط نیاز است و این اصل برای تمامی خطوط هر تیمی صدق میکند. بر همین منوال اگر در خط میانی سرخها همه چیزها را به محمد شریفی، رضا اسدی و حتی میلاد سرلک بسپارید که مدتی است به تیم ملی هم دعوت میشود، کارتان گره خواهد خورد و تا از کمال کامیابینیا استفاده نکنید، وزن و حجم و اعتبار «ملی» خط هافبکتان به حد کفایت نمیرسد و این معادله شامل احمد نوراللهی هم میشود که «وزن» مورد نظر را دارد اما پنج ماهی است که به لیگ امارات رفته و تیم یحیی از او بینصیب مانده است.
به طریق اولی این نگرش به خط حمله هم اشاعه مییابد اما در این منطقه عیسی آلکثیر بدون ملیپوش شدن کلاس لازم را دارد و مهدی عبدی هم بد نیست اما اگر قرار بود کارها را حامد پاکدل و رضا دهقانی از آب درآورند، پرسپولیس قطعاً به مشکل میخورد، زیرا این بازیکنان که یقیناً خوب و پرتلاشند، برای پرسپولیس به حد کفایت «خوب» نیستند.
چیزی بالاتر از تجربه صرف
حسینی از امروز تا روزی که کفشها را سرانجام بیاویزد، سختترین مسئولیتها را برعهده خواهد داشت زیرا هم باید کیفیت خود را حفظ کند که برای بازیکنی با سن و سال او کاری بس دشوار است و هم طوری سایرین و یاران کناریاش را تغذیه و حمایت کند که آنها بتوانند در سطح لازم برای این تیم بازی کنند و به بیلانی برسند که اگر از آن دور بمانند، دلیلی برای ابقایشان در جمع قرمزها وجود نخواهد داشت.
با وجود همه سختیهای این کار اگر قرار است یک نفر از عهده این کار برآید، آن شخص سیدجلال است. تاریخ و اتفاقات و نتایج دو دهه اخیر تیم ملی، پرسپولیس و حتی سایر تیمهای باشگاهی حسینی حاکی از وجود قدرت و کارآیی فوق در وی و توانایی او در راهاندازی کارهای تیم خود در شرایطی است که برخی نفراتش به دلایلی غایباند و یا بار سفر بستهاند. دلیل چنین دستاورد و توفیقی فقط داشتن تجربه کافی نیست و باید اضافه بر این عنصر به اندازه کافی مدیر، مدبر، بازیخوان، دوراندیش و صاحب مهارتهای لازم برای گرداندن کارها باشید.
بالاترین دستاورد
سیدجلال از چنان قماشی است و از این بابت از نفرات نادر فوتبال ایران طی دو دهه اخیر بهشمار میآید. میزان و شدت و وسعت این کارآیی در وجود حسینی به حدی میرسد که حتی گلمحمدی «متخصص در ندیدن پرتجربهها» و «استاد در تاراندن مسنها به سوی بازنشستگی» نیز آن را دیده و پاس داشته است و این شاید بالاترین دستاورد سیدجلال و بالاتر از تمامی فتوحات او بوده باشد.