به مناسب روز جهانی مرد در توییتر موضوعی از سوی کاربران با این عنوان مطرح شد؛ به نظر شما مردها به چیزی نیاز دادن که در روز جهانی مرد باید بهش پرداخته شود. یک کاربر به نام «Saeedynz»در رشته توئیتی در این باره نوشت: یه بخشی از مرد بودن که من دوست دارم در موردش بیشتر حرف زده بشه «نخواسته شدن مطلق جنسی» در دورههای مختلف زندگی هست. مثلا شما یک مرد باشی بسیار بسیار عادیه که ماهها و سالها بگذره و کسی حتی باهات ارتباط داشته باشه. انگار که نخواستنی هستی و همه هم توافق دارن.
و این همراه میشه با طردهای جدی و صریح و بزرگ و تلخ و در تعداد محسوسی از اوقات توهینآمیز.یعنی تلاش های مختلف میکنی، ولی طردهای زیاد میشی. و بخشی هم نه تنها طرد میکنند، تو رو تحقیر میکنند. میخندن بهت. توصیف و تشریح میکنند و با جزئیات میگن که چقدر نخواستنی هستی.
حالا شاید شما بگی که «نباید بهشون اجازه بدی». در یک دنیای پرفکت آره، ولی خب بعد ۱۰ تا طرد مختلف طی ماهها تلاش، دیگه اعتماد به نفس و عزت نفسی شاید نباشه که جلوی کسی که تحقیر میکنه وایسی. فکر میکنی نکنه راست میگه. فکر میکنی نکنه ارزش ندارم واقعا. اگر داشتم که بالاخره یکی…
شما مثلا خود من رو ببین. جزو آدمهای عادی هستم. بارها به خود من بی احترامی کردن. یکی که بعد پیشنهاد اصرار داشت عکس دوست قدیمی رو نشون میده میگفت ببین اون سیکس پک داره، ببین اون قایق داره. تو هیچی نداری.یکی دیگه میگفت تو همخونه داری و کی آخه میاد با کسی که همخونه داره دوست بشه. یکی دیگه لهجه رو مسخره کرده. تو که ماشین نداری. راه رفتن پنگوئنی من رو. فلان و بهمان و ایکس و ایگریگ.
برای بقیه هم اینه و من احساس میکنم چون ترند دنیا اینه که داره به زنان ظلم میشه (و البته که بسیار زیاد میشه و حتی بخش کوچیکی هم گفته نشده) از این جور نوشتهها و حمایتها از مردان نیست. مخصوصا که انگار در دنیای توسعه یافته حل شده. مثلا من تا همین ۲۶ سالگی تقریبا مدام طرد شدم.
در حالیکه انگار این خارجکیهای اروپایی و آمریکای شمالی از نوجوانی دوست دارن.خب شما یه انسان رو بزاری تا ۲۶ سالگی تقریبا تمام آدمهای که بهش علاقه دارن طردش کنند، حالا نهایتا با یک یا دو نفر استثنا. در تمام این سالها (مثلا از ۱۵ سالگی) خب چی میمونه ازش؟
و البته تقصیر فکر کنم از مکانیزمهای بازار دیتینگ ایرانه.شبیه اون نردبانهایی هست که برای بعضی چوبهایش خیلی نزدیک هست، برای بعضی نه.من غیرتهرانی (و غیر شاید شیرازی و اصفهانی و چند شهر بزرگ) در فرهنگی بزرگ شدم که ارتباط با جنس مخالف از آن چیزهای عجیب بود. نه بلد بودم ارتباط داشته باشم، نه حتی چیزهای اولیه را میدانستم. شاید شما باور نکنی، به قدری از نظر ذهنی درهم برهم شده بودم یه دورهای برایم جالب بود فقط ببینم نمازخانهی دختران چه شکلی هست.یک سری مزخرفات در ذهن که فقط باید یکی را انتخاب کنی تا آخر عمرت خوشبختش کنی و اینها هم بود زمانی.
و حالا با این ذهنیت که فقط باید یکی را انتخاب کنی، شما ببین طردهای مختلف چقدر سنگین بود در دورهای از زندگی. و چه سرمایهگذاریهایی امثال من میکردند و میکنند که نظر زنی را جلب کنند و طرد نشوند. ترسیدهایم خب. ماهها و شاید چند سال فالو و لایک و پیگیری. انواع روشها.
من به شخصه یک بار فقط ۲۴ ساعت در اتوبوس و ماشینهای بین شهری در رفت و برگشت بودم که بروم دختری را ببینم و سورپرایز کنم و توجهی جلب کنم. آخرش ۴ دقیقه وقت گذاشت برایم و همانجا هم اعتراض کرد که چرا آمدهای و فلان.
دوستان من هم داستانهای مشابه دارند. حالا نه این که بروم منبر شخصی، میخوام بگم توجه گرفتن از جنس مورد توجه (برای من و اغلب اطرافیانم زنان) چنان پروژه بزرگ و پر از ماجرا و طرد و تلخیای هست که همهگی دورههایی از گریه از رو بیچارگی داشتهایم.
خودافشایی سختی است، ولی من حتی دورهای از زنان متنفر بودم.انقدر که طرد شده بودم و کسی توجه نکرده بود وخسته بودم، هر زنی میدیدم پیشفرضم این بود که مرا طرد میکند و تحقیر میکند و پیشفرض بدم میآمد.این خودافشایی را پیش چند پسر که قبلا کردم هیچکدام تعجب نکردند. بعضی همدلی کردند.
و چیزی که بدترش میکند این فرهنگ یا هر چیز عجیب غریب و شاید بیمار است.مثلا شما داستانهای این دوستپسرهاو آدمهایی که روابط متعدد داشتند را بخوان.به تعداد محسوس میبینی نوعی از تحقیر طرف مقابل و دروغ و عدم صداقت باید باشد که بتوانی برای زنان اطرافت جذاب باشی.
البته که بیمارگونه است. ولی خب بدترش میکند.پیش خودت فکر میکنی من به حریم شخصی و آزادی و فلان و بهمان احترام میگذارم، بعد می بینی نمیشود که نمیشود.آن مردان اطرافت که روابط متعدد و هیجان انگیز دارند و مورد توجه هستند را میبینی، به طور محسوسی آدمهایی که دروغ و تحقیر و طرد جزو کارشان است.
یک آزمایشی یک رفیق عزیزی کرده بود. رفته بود با عکس و مشخصات واقعی در یکی از این اپهای دیتینگ. سوسک محلش نگذاشته بود. بعد رفته بود یک عکس از این پیجهای ریچکیدز برداشته بود و مشخصات دروغی در همان ساعت اول یکی چنان مجذوبش شده بود که ساعاتی بعد زیر باران چند ساعت منتظرش مانده بود و این هم که با توهین حرف زده بود طرف مجذوبتر شده بود! یکی دیگر از همین روش استفاده میکرد و وقتی به دیدار میرسید به طریقی مساله را حل می کرد.
حالا شما فکر نکن این تجربههای یک سری مرد بیمار زشت فقیر با لهجه است ها. نه. بروی آن کتاب های دیتیتگ آمریکا را هم بخوانی میبینی روی آلفا میل و اهمیت نده و بیمحلی کن و حتی شده یک عیب کوچک ظاهری ولی بامزه ازش را بگو هم هست.
شما فکر کن من مثلا میخواهم آدم به قول معروف درست طور باشم و با احترام برخورد کنم و توجه کنم و نادیده نگیرم و تحقیر نکنم و تنوع زیباییها و بدنها و خواستهها و امیال را به رسمیت بشناسم. خیلی سختتر کار جلو میرود. البته که الآن چهار نفر در ذهن خودشان میگویند اشتباه میکنم.
ولی خب تجربهی شخصی من این بوده. تجربهی چند نفر اطرافم هم. آن چند متن پرفروش آمازون در این مورد هم رگههایی از این موضوع دارد.حالا شما تجربهی دیگر داشتی، خوش به حالت.من حتی فارسی حرف زدنم هم کلی باگ دارد. به من بی احترامی شده سر این لهجه. خوش به حال شمایی که چنین مشکلاتی نداری.
حالا اینها تازه قبل از توجه هست. شما که نمیدانی چه رنج و خودتحقیری بود در خوابگاهها و اطرافیان من و خودم. حرف که میزدی و تشویق میکردی برو تلاش کن، میگفتند پول قرار هم نداریم. وضعیت اقتصاد هم که میبینی. اینجا بالاشهر هم که نیست، مرد پول باید جیبش باشد.
یعنی تو اگر مرد باشی، برای این که بتوانی جلب توجه کنی، جدا از آن همه بدبختی اولش، باید مقدار خوبی توانایی مالی داشته باشی که برای یک مرد جوان در این اقتصاد و تورم و این اوضاع چیز آسانی نیست. و خب میدانیم که از هر چند آشنایی یکی به سرانجام میرسد.
یعنی وقتی پول نداری، در این اقتصاد، به سختی میتوانی تعداد مناسبی از قرار بروی که آخرش بشود یکی رابطه.من مرد را عادی عادی که راه میروم و ماستم را میخورم بعضی زنان میآیند طرد و تحقیرم میکنند.حالا نیایید بگویید که زنان هم مشکل دارند و بی رابطه و اینها. اولا که در حال غر زدن هستم. دوما هم این که تفاوت جدی بین دسترسی به رابطه بین مرد و زن است.
یک زن حداقل حداقلش تعداد محسوسی پیشنهاد زشت و توهین آمیز دارد. مثل یک غذای متعفن که آدمی دوست دارد بمیرد ولی دست نزند.اما برای یک مرد ابدا چنین نیست. همین پیشنهاد زشت و توهین آمیز نیست. همین غذا هم نیست.و گرچه شاید هر دو بی غذ بمانند، اما یکی «ترجیح» داده، یکی «هیچ».
بله بله. برای زنان ظلمهای زیادی میشود. بله بله. زنان هزار مشکل دارند و مردان میلیونها امتیاز.این رشته توییت سر روز مرد است و غرهای یک مرد جوان.خواستید حمله کنید که ضد زن هستم و فلان یک نگاه به نوشتهها و توییتها بکنید.
و انگار نمی توانم هنوز توصیف کنم و تاکید کنم که این شدت نخواستنی بودن مدام که توی صورتت زده میشود، حتی توسط دورترین آدمها چقدر ممکن است فشار زیاد داشته باشد.از آن ور میبینی که آن کسی که از جهات مختلف شاخصهای ضعیفتری از تو دارد، دسترسی بسیار راحتتری به رابطه دارد.
داخل ایران این سختتر میشود. چون رانت و پارتی نقش مهمی در رسیدن به پول دارد.خودت را میبینی فلان سال زحمت کشیدهای و فلان تلاشها، هنوز امکان یک خانه تنها گرفتن نداری، ماشین نمیتوانی بخری، بعد آن یکی آقازاده و فلان آشنای فلان کس پول پارتیاش به راه است.
اصلا یک تفاوتی بین زندگیهای «بالاشهر تهران» و بقیه شهر تهران و حتی کشور است که عجیب غریب.و خب با آنها هم مقایسه میشوی. شما فکر کن بخشی از تهران است به اسم باستی هیلز که انگار مرا هم راه نمیدهند. حتی نمیدانم کجاست.
در خود رابطه هم چنین است ها. یک هو تصویر ذهنی ساختهای که میخواهم دوستی داشته باشم که چنان لباسهایی بپوشد و با هم دست به دست فلان مسیر را برویم یا هر چیز دیگر. اگر بالاشهر تهرانی نباشی چنین چیزهایی بسیار نادر و بخش زیادی قفل هستند.
فرض کن یک زن معمولی و یک مرد معمولی را انتخاب میکنیم. میگذاریم در ۲ اتاق. هزار نفر زن و مرد هم به اینها نگاه کنند و نظر بدهند. در ذهن من راحت ۲۰۰ ۳۰۰ نفر میگویند از زن خوششان آمده. اغلب هم به خاطر بدن و چهرهش و شاید آرایش و اینها.
نهایت ۲۰ ۳۰ نفر بگویند، آنهم شاید، که از آن مرد خوششان آمده. چون یک مرد جذاب که یک بازویی، سیکسپکی، بدن ورزشکاریای، کت شلوار درست حسابیای، چشم فلان رنگیای، قد بلندی چیزی دارد. همه چیزهایی که در یک مرد معمولی نیست. اما یک زن معمولی قیافه زنانه و اینها دارد.
هنوز فکر میکنم نتوانستم این حس «آشغال بیارزش دورریختنی»ای که در دورههایی ممکن است مردانی چون من تجربه کنند را بنویسم و توصیف کنم.شما نمیدانی که به شخصه چه چیزها تجربه کردم و رفتم خواندم و پیشنهاد دادم و توصیف گرفتم و فلان که توجهی به من بشود.
این طور هم نیست که اینها را تجربه کنی و سالم و استوار چون کوه بروی دنبال تنهایی.اینجایش را دیگر تعمیم نمیدهم. خودم را میگویم. من در دورههایی چنان سرمایهگذاریهایی از توجه میکردم روی زنانی که خرده نان توجهی به من کرده بودند که کمی بیشتر توجه بگیرم.
برای جرعهای از توجه که گفتم ۲۴ ساعت در اتوبوس بودم. برای جرعهای توجه و اهمیت داشتن از نگرانی درب خانه میرفتم و در به رویم باز نمیشد.برای فقط دو پیام و جوان پیام در هفته دهها پیام متنوع و این ور آن ور و تکنیک فلان و بهمان.میدانم بیمارگونه است. ولی آن طرفها هم با احترام برخور نمیکردند.
ولی برای رسیدن به حداقل […] من چنان مسیر تلخ و پر از ناکامی وطرد و هزینه و روش و تکنیک و تلاش رفتهام و تراپیستها عوض کردهام و فلانو بهمان که هنوز در مقابل ناکامیهای دوستان اطرافم پشیز نیست.یعنی من جزو امتیازدارها بودهام. دورهای توانستم پول مناسبی در بیاورم و دوستانی اعتماد کردند و اینها.
و اصلا یکی از وجوه مهاجرت که گفته نمیشه به نظر من همینه.من قشنگ مطمئنم برم خارج و مهاجرت کنم و اگر تنها برم، تا مدت زیادی باز طرد میشم. چون بلد که نیستم فرهنگ اونجا رو. تا مدت محسوسی هم طول میکشه پول درآوردن و ثبات و بتونم انرژی بزارم و این مسیر پر نشیب باتلاقی رو شروع کنم.
البته تاکید کنم این غرها مختص نسل من است. نسل بعدی و جوانترها انگار مشکلات دیگر دارند و دسترسی راحتتر شده.و این طور هم نیست که بعد یه مدت بگی «خب دیگه نشد دیگه. کسی منو نمیخواد. برم رو سایر وجوه زندگی». خیر. روزانه و مدام رو صورتت کوبیده میشه که «آهای. تو بدبختی. چطور نمیتونی یه دوست داشته باشی؟ یعنی یه زن هم بهت توجه نمیکنه بدبخت زشت بیارزش؟ یکی حتی؟ خاک برسرت»
و این به شدت روی عملکرد وبهرهوری تاثیر میزاره. آدم وقتی تو رابطه است خیلی راحتتر میشه کار کرد و درس خوند وتمرکز کرد.وقتی مجردی، از آخرین طردت چند وقت بیشتر نگذشته، آن دو سه تایی که شاید بخوایی ارتباط داشته باشی باهاشون یکهو جوابت را نمیدهند.
من یک دوستی داشتم، کمی از بقیه جامعه قدش کوتاهتر بود. در روستا کار میکرد و پوستش آفتاب سوختهتر.چنان تحقیری میشد از تلاش برای ارتباط با زنان که فکرش هم هنوز اذیتم میکند.همین چند ماه پیش، چون دندانهایش خراب شده و هزینه تعمیر نداشت و دندان مصنوعی گذاشته بود، ردش کرد.چنان دلم سوخت. کاری هم نمیشد کرد. پیگیر این بود ببیند بقیه مصاحبهها هم بابت دندان رد میکنند؟
یعنی یک مرد نه تنها «پیش فرض» ارتباطیاش طرد است، نه تنها همیشه او هست که باید تلاش کند، باید پول داشته باشد و تیپ و بدن و فلان، بارها تحقیر مستقیم و غیر مستقیم میشود توسط ناشناخته و مسالهای به اسم «نحوه ارتباط و حرف زدن با زنان» یعنی چه اصلا؟ کجا یاد بگیریم؟ اشکال کارمون چیه؟
طولانی شد، ولی اینم بگم:این مساله دسترسی محدود باعث میشه در ارتباط هم درست نتونی احساسات و خشمت رو ابراز کنی. مثلا بعد مدتها یکی توجه کرده، یه رفتار تحقیرآمیز داشت که نمیشه سریع خشمگین شد و از حریمت دفاع کنی. میپره. باز برمیگردی به قعر چاه سیاه متفعن پی رابطه یا اصلا در یک جمع دوستانه که بحث رابطه عاطفی هم نیست. یا یک جمع همکار. آدم همش میترسه برن بهم بگن و یک رفتار اشتباه کلی از فرصتها رو نابود کنه.