ناگفتههایی از سعدی سینمای ایران
علی حاتمی کارگردان، فیلمنامهنویس و تهیهکنندهٔ ایرانی بود که در روز پنجشنبه ۱۴ آذرماه ۱۳۷۵ بر اثر سرطان پانکراس در سن ۵۲ سالگی درگذشت.
دوستی سعید امیرسلیمانی یار غار و رفیق صمیمی و قدیمی زنده یاد علی حاتمی ملقب به سعدی ایران، نه تنها جلوی دوربین، بلکه از همان ابتدای جوانی به خانهها و همبازی شدن دختران شان کمند و لیلا هم کشیده شد. به بهانه سالروز درگذشت زنده یاد علی حاتمی، با سعید امیرسلیمانی هم کلام شدیم.
چگونه با زنده یاد «علی حاتمی» آشنا شدید؟
از زمان مجموعه «داستانهای مولانا» رفاقت مان شکل گرفت. من، جمشید مشایخی، بهروز به نژاد، آقای غفوریان و علی دور هم جمع شده بودیم تا این مجموعه را بسازیم. آخرهای این مجموعه از شمال برمی گشتیم که من، مشایخی و علی تصمیم گرفتیم «ناصرالدین شاه و کریم شیره ای» را بسازیم که محقق نشد، بنابراین «سلطان صاحبقران» را ساختیم و از همان مقطع، رفاقت مان ادامه داشت.
علاوه بر رفاقت کاری، به صورت خانوادگی هم رفت و آمد داشتید؟
بله. به قول خانمم، ما بیشتر از لحاظ خانوادگی با علی رفت و آمد داشتیم، یعنی سه یا چهار شب خانه یکدیگر بودیم، لیلا و کمند همبازی بودند.
چرا علی حاتمی با وجود گذشت سالها از درگذشت اش، هنوز محبوب است و حتی مورد توجه نسل جدید قرار گرفته که او را ندیده اند، ولی آثارش را مشاهده میکنند و از او به نیکی یادمی شود؟
یک دلیل دارد و آن هم این است که علی حاتمی از کسی تقلید نکرد و الگویی نداشت و کار خودش را میکرد. او با تمام وجودش کار میکرد، قلم توانا و تخیل خوبی هم داشت و فکر میکرد و تخیلات ذهنی اش را مینوشت، حتی بعضی از چیزها با واقعیت تضاد داشت، ولی مینوشت. مثلاً در «سلطان صاحبقران» ناصرالدین شاه و ملیجک در شمال گم میشدند، آنها به پیرمردی برمی خوردند که نقش پیرمرد را من بازی کردم. این قسمت که تعریف کردم، در واقعیت وجود نداشت. علی، چون دلی مینوشت و میساخت، مخاطب با او ارتباط نزدیکی برقرار میکند و دوستش دارد.
کدام اثر زنده یاد «علی حاتمی» در ذهنتان جا خوش کرده است؟
«سوته دلان» را نسبت به دیگر آثارش بیشتر دوست داشتم. او برای ساخت این فیلم خیلی زحمت کشید و، چون من همیشه در کنارش بودم به سختیهای این کار واقفم.
جایی خواندم که علی حاتمی هیچگاه با فیلم نامه کامل سر صحنه نمیرفت و فیلم نامههایش را سر صحنه مینوشت؛ صحت دارد؟
درست است که فیلم نامه کامل نداشت، اما تمام فیلم نامه را در ذهن اش داشت و معتقد بود آخرین چیزی که به ذهن اش میرسد، درستترین است مثلاً در «هزار دستان» نصفه شب به من زنگ میزد و مونولوگ طولانی میگفت تا بنویسم و حفظ کنم و فردا جلوی دوربین بروم، در «سوته دلان» هم همین طور. علی معتقد بود اگر بنویسد، برایش کهنه میشود و همیشه دنبال نو بود، برای همین میگویند سناریوی کاملی نداشت.
سریال «هزاردستان» لقب بزرگترین پروژه علی حاتمی را به دوش میکشد و او برای ساخت این سریال شهرک سینمایی غزالی را ساخت. در باره آن چیزی به یاد دارید؟
بله. من و علی قرار شد این شهرک را بسازیم. سپس دو طراح از ایتالیا آوردیم و قرار بود این شهرک در پایین باشگاه انقلاب ساخته شود که با انقلاب مصادف شد و تلویزیون پیشنهاد داد شهرک را در زمینی که دارد، بسازیم. وقتی طراحان ایتالیایی رفتند، علی حاتمی طراحی شهرک را به آقای خاکدان سپرد که یکی از بزرگترین دکوراتورهای آن مقطع بود. من تمام عکسهای لاله زار را از اسناد ملی درآوردم و در اختیار طراح قرار دادیم و شهرک سینمایی ساخته شد. چون مالک زمین تلویزیون بود، شهرک بعدها در اختیار آثار مختلف قرار گرفت.
به یاد دارید که در چند اثر او بازی کردید؟
چون با علی رفیق بودم در همه کارها در کنارش بودم، نقش من را میگذاشت آخر بگیرد و وقتی فیلم طولانی میشد میگفت سعید ولش کن یا در اثری میگفت سعید بیا این نقش را بازی کن تا نقش خودت برسد، بعد میرفتم و بازی میکردم. در «هزار دستان» نقش پدر زری خوشکام را به من سپرد تا نقش ام برسد، اما سریال طولانی شد و نقشام از بین رفت. در «کمال الملک» میخواستم نقش سفیر ایران در عراق را بازی کنم و حتی دکورش هم زده شد، ولی چون سریال طولانی شد و بودجه کم آمد و علی زورش به من میرسید، نقش ام را حذف کرد.
بارزترین ویژگی علی حاتمی چه بود؟
بدترین خصوصیت اش این بود که بسیار حسود بود! او معتقد بود هنرمند باید حسود باشد و من مخالفت میکردم و بارزترین ویژگی علی مهربانی اش بود.
وقتی زنده یاد حاتمی بیمار شد چه حسرتی در دل داشت؟
یک سال و نیم قبل از فوتش که علی بیمار شد، بینمان کدورتی پیش آمد که قطع رابطه کردم تا این که یک روز صبح ساعت ۷:۳۰ خبر فوتش را به من دادند که خیلی ناراحت شدم و به خانه اش رفتم. آقای شایسته آن جا بود و گفت دیشب علی به من گفت که از سعید حلالیت بطلب. آن جا به آقای شایسته گفتم وقتی خبر فوتش را شنیدم، حلالش کردم.
آخرین سکانس از دیدارتان با زنده یاد علی حاتمی در بهشت زهرا چگونه گذشت؟
این را بگویم که اصلاً اشک نمیریزم، ولی وقتی در بهشت زهرا علی را دیدم، بغض ام ترکید و آن چنان گریه میکردم که زری خانم همسرش میخواست مرا آرام کند و نمیتوانست. الان هم ناگهان آن لحظه در ذهنم تداعی شد.
علی حاتمی از نگاه خسرو خسروشاهی
خسرو خسروشاهی گوینده و دوبلور پیش کسوت که صدای جاودانهاش در آثار ایرانی و خارجی، در حافظه شنیداری مردم ماندگار شده، تجربه چند همکاری با زندهیاد علی حاتمی را داشته است. او در آثار شاخص این کارگردان مانند فیلم «مادر» و سریال «هزاردستان» به عنوان دوبلور و در فیلم «جعفرخان از فرنگ برگشته» نیز در مقام مدیر دوبلاژ حضور داشته است. به مناسبت سالروز درگذشت علی حاتمی، درباره تجربه خاص همکاری با این کارگردان و ویژگیهای او، با خسرو خسروشاهی گفتگو کردهایم.
به نظرتان علت ماندگاری آثار زندهیاد علی حاتمی چیست؟
علتش ذهن بسیار بسیار بیدار ایشان بود که پر از ایده، فکر و سواد بود و علاقه عجیبی که به تاریخ گذشته ایران داشتند. من این توفیق را داشتم که در «هزار دستان» و «مادر» با ایشان کار کنم. ایشان بسیار پویا و پرحرکت بودند و ذهن شان پر از ایدههای جذاب و جالب بود. معمولا در فیلمهای فارسی، بعضی از کارگردانها فکر میکنند که مثلا تماشاچی در سینما مینشیند لب بازیگر را میشمارد تا ببیند آیا این جمله را گفته؟ اما آقای حاتمی اگر جمله قشنگتری یادشان میافتاد و میدید آن جمله در سکانس اثرش بیشتر است، عذرخواهی میکرد، خودکار دستش میگرفت و تغییر میداد. این اتفاق بارها برای من در فیلم «مادر» افتاد. این تکنیکی است که گویندهها میتوانند استفاده و دیالوگ را به شکلی که کارگردان میخواهد، اجرا کنند. آقای حاتمی در کارشان بسیار زنده و پرجوشوخروش بودند و وقتی با ایشان وارد کار میشدی، مثل خودشان علاقهمند میشدی که کار هر لحظه بهتر و بهتر شود. «هزاردستان» ماهها طول کشید و فیلم «مادر» هم طولانی بود.
فکر میکنید کیفیت آثار ایشان و شخصیتها چقدر در دوبله خوب و ارتباط برقرار کردن مردم با صدای گویندگان تاثیرگذار بود؟
خیلی تاثیر داشت. یکی از کارگردانهایی که اصلا با صدای سر صحنه میانه خوبی نداشتند، آقای حاتمی بودند. ایشان میگفتند فیلم من دوباره در اتاق دوبله و موقع صدابرداری ساخته میشود. خدا رحمت شان کند، حتی وقتی بیمار و مشغول ساخت فیلم «تختی» بودند، به دلیل این که من واسطهای بودم تا با کسی که در زندگی آقای تختی نقشهایی داشت و با او آشنا بود، ارتباط برقرار کنند، با ایشان دیداری داشتم، فکر میکرد که اگر عمری باقی باشد «دلشدگان» را دوباره صدا برداری کند، چون معتقد بود بازیگران مثلا آقای جلال مقدم، آقای اکبر عبدی و آقای فرامرز صدیقی صداهای قابل توجهی ندارند و میشود دوبله و صدا برداری مجدد کرد. ایشان تجربیات خیلی خاصی با بچههای گوینده داشتند و اکثر فیلمهایشان را صدا برداری کردند. دو، سه نفر هستند که کارگردانهای مولف اند و گفتن دیالوگهایشان تقریبا مشکل است. آقای کیمیایی، آقای حاتمی و آقای تقوایی.
اگر بخواهید به ویژگیهای شخصیتی خاص مرحوم حاتمی اشاره کنید، چه مواردی را میگویید؟
ایشان بسیار گرم و مهربان بودند و با همه میجوشیدند. خستگیناپذیری ایشان حیرتانگیز بود. بین کار میتوانستیم نیم ساعت یا یک ساعت استراحت داشته باشیم، وقتی از صبح ساعت ۹ میآمد تا ۷ یا ۸ شب، اصلا نمینشست. مدام بین اتاق فرمان و اتاق ضبط در حرکت بود، با بچهها میگفت و میخندید، دیالوگها را عوض میکرد. بعضی میترسیدند دیالوگ عوض شود، ایشان دلداریشان میداد و میگفت این فیلم من است، حالا کمی لیپسینک هم نشد، عیبی ندارد. میخواهم این جمله این طور گفته شود. تا آخرین لحظه با فیلمش زندگی میکرد، تا آخرین فریمی که در اتاق دوبله مشغول کار بودیم، با آن فیلم زندگی میکرد و همین طور در حال ساخت آن بود و ادامه میداد. همیشه یک رواننویس کلفت هم دستش بود. آدم بسیار دوستداشتنی و قابل احترامی بود.
خاطره خاصی از زندهیاد علی حاتمی دارید؟
سر فیلم «مادر» در صحبتهایی که با هم درباره شخصیت «جلالالدین» با بازی آقای تارخ که به جای او حرف میزدم داشتیم، ایشان با نشانیهایی که میداد خودشان را برای من تجسم میکردند و من حس میکردم نقش آقای تارخ به نوعی خود آقای علی حاتمی است. خیلی آرام و با طمأنینه حرف میزد و فرمی که برای بازی گرفتن از بازیگرش انتخاب کرده بود، اینها خاطرات ماندگاری هستند که از شعور و دانش این انسان سرچشمه میگیرد. بر آن چه ساخته بود، احاطه کامل داشت و میدانست چه ساخته و چه میخواهد. فیلم را به مدیر دوبلاژ محول نمیکرد که تو بیا فیلم من را صدا برداری کن، بعد برود بنشیند خانه! نه، تکتک گویندگان را میشناخت، با همه ما انس داشت و با بعضیها رفتوآمد داشت.