: سرنوشت اینگونه رقم خورده که دو شکارچی غریبه در صدر جدول گلزنان لیگ برتر قرار گیرند و پس از گذشت دوازده هفته، چون اجاقی در زمستان، گرمایی مطبوع را برای تیمهای خود به ارمغان بیاورند. صد البته تا پایان این ماراتن راه زیادی مانده و هجده هفته دیگر باید صبوری کرد تا مردان آب و آتش و باد رخ از غبار بیرون بکشند و کاری کنند که سیم خاردارهای مغبون در سوگ قفسهای شعلهور مویه کنند و دستهایشان را به علامت تسلیم بالا ببرند.
مرور چهره مردانی که تا اینجای کار از صخرههای بلند گذر کرده و خوابهای کال را یکی پس از دیگری تعبیر کردهاند خالی از لطف نیست. کسی چه میداند! شاید در پایان شاهنامه یکی از همین مهاجمان بافراست، شاهبیت آقای گلی را با ساقهای خود بسراید و پشت دست مدافعان سیهبخت شکافی عمیق بر جای بگذارد.
گادوین منشا؛ اشتهای سیریناپذیر!
آس خط آتش مس رفسنجان که از کامپوستلا تا عجمان کسبوکاری جز پاگشایی نداشته، امسال با گلهایش کاری کرده که آب از سرچشمه گلآلود شود. از شهرک مس در ارتفاع ۲۵۲۴ متری از سطح دریا. پسر آبوجا گرچه بخشی از گلهایش را از روی نقطه پنالتی به ثمر رسانده، اما آنقدر سمج و زهردار هست که در ادامه لیگ باز هم قفسبانان را تیرباران کند و ترانههای محلی قاره سیاه را با صدای بلند بخواند. وقتی توپچی سیودوساله از عزم راسخ خود برای آقای گلی در خشکسالی این خاک خبر میدهد شاید بتواند در خط پایان عشق به یک جامه نارنجی را صیقل دهد و بر بلندای قله رستگاری نام خود را به عنوان فورواردی که تمام گودالهای تاریک را با گلهایش پر کرده در دفتر قطور لیگ ثبت و ضبط کند. اشتهای سیریناپذیر مهاجمی که تا اینجای کار هفت بار دنیا را روی سر خود گرفته به حتم در یک نُت ظریف به موسیقی خوشبختی در کارزار معنا میبخشد. این یعنی او در ادامه باز هم زهر خود را خواهد ریخت.
لوسیانو پریرا؛ شکارچی رویینتن!
پیرمرد سیهچرده آن سوی سالوادور در حوالی سواحل ریو امسال نیز همچون سالهای پیشین نشانی دروازهها را از بر کرده است. برای شیمبای ۳۹ساله که پیش از این یک بار با ۱۶ گل جشن پیشتازی در جدول گلزنان لیگ را گرفته و کفش طلا را به خانهاش برده است تسخیر سنگرها راحتترین کار دنیاست. او که تا اینجا ۵ بار شور و شادی را به اردوی فولاد آورده، میتواند در پایان فصل برای دومین بار شمایل یک آقای گلِ رویینتن را در قاب چشمها بنشاند. برای بهترین گلزن خارجی ادوار لیگ برتر بالا رفتن از پلکان رستگاری و دیوار به دیوار شدن با ابرهای بارانزا کار شاقی نیست.
مهدی عبدی؛ از عرش تا فرش!
فرزند روستای قراخیل در آن سوی قائمشهر اگر در امر گلزنی دچار فرازونشیبهای بهتآور نشود و در همه نبردها صلابت خود را حفظ کند، میتواند به قرار گرفتن در صدر جدول گلزنان لیگ برتر امیدوار باشد. مهاجمی که فقط ۲۳ زمستان را گذرانده و در فینال جام باشگاههای آسیا نیز با گلی چشمنواز قاره را حیران کرده با ۴ گل در کمین منشا و شیمبا نشسته است. عبدی اگر بتواند به صدای محزون سیم خاردارهای مصلوب خو بگیرد و فاصله عرش تا فرش را در پلک به هم زدنی طی نکند به حتم در پایان جدلهای سخت و طاقت فرسا سکوهای خالی را به تحسین خود ترغیب خواهد کرد. او میتواند یک پیوس ثانی باشد اگر تزلزل را از نمایشهای دلربای خود بگیرد و در ایستگاههای جهنمی خودش باشد. بی کم و کاست.
کریم اسلامی؛ تولد دوباره!
وینگر راست نساجی در ۳۵ سالگی تولد دوباره خود را جشن گرفته و به جمع گلادیاتورهای لیگ پیوسته است. پسر بندر نوشهر که روزگاری در بادران همچون باد از سد مدافعان سختکوش گذر و با شم گلزنی بالا حریفان را در گرداب ناکامی غرق میکرد، حالا به چشم و چراغ شلوغترین ساکت دنیا در خط آتش قائمشهریها بدل شده است. او که تا اینجا چهار بار روی ابرها رژه رفته توان این را دارد که در ادامه لیگ با تفنگ پرفشنگ خویش توپچیهای پیش رو را به مستاصلترین مهرههای میدان بدل کند. شماره یازده مازنیها با قامتی به قدر قامت سروهای سهی آماده است تا در نود دقیقههای پیش رو باز هم توفان به پا کند و شورانگیزترین خاطرات را به همراه دیگر پسران ساکت در آغوش بکشد. برای کریم اسلامی انگار بازی تازه شروع شده است.
سعید صادقی؛ عصای دست قلعه!
در روزهایی که به واسطه یک تصمیم شیرازه گلگهر از هم پاشیده و امیر قلعه به بازسازی دوباره تیم خود میاندیشد یک مهاجم بیستوهفتساله ساروی با تکیه بر هوش بالای خود به عصای دست ژنرال بدل شده است. او که فوتبال را از صنعت ساری شروع کرد و بعدها با جامه پدیده مشهد در لیگ همه را از دم تیغ گذراند حالا در کویر به این میاندیشد که با فرارها و دریبلها و پروازهای خود پیامآور شادی لقب بگیرد. فلفل تند و تیز اردوگاه گلگهر در جلد یک وینگر خطرساز قادر است در کمترین زمان قصرهای طلایی حریفان را به تلی از آوار و خاکستر بدل کند. از او در روزهای ملتهب پیش رو بیشتر خواهید شنید. مصادره سازمان دفاعی حریفان برای پسری که در تمام فصول بوی گل میدهد کار چندان سختی نیست. او میخواهد در پایان ضیافتی مرگآلود کفش طلا را همراه یک دسته رازقی به آشیانهاش ببرد.