تحت فشارهای روزافزون کنفدراسیون فوتبال آسیا، به نظر میرسد چارهای غیر از واگذاری پرسپولیس و استقلال به بخش خصوصی باقی نمانده است. استانداردهای کنفدراسیون برای صدور پروانه حرفهای هر روز بالاتر میرود و دقت و موشکافی آنها افزایش مییابد. همین مساله هم باعث شد به تازگی برای رفع مالکیت مشترک دو باشگاه پرسپولیس و استقلال، یکی از آنها به وزارت اقتصاد و دیگری به وزارت صمت واگذار شود. بنا بر اعلام رئیس سازمان خصوصیسازی، قرار است تا پایان بهمن دستکم بیست درصد از سهام سرخابیها به مردم واگذار شود. این یعنی ظاهرا اینبار ماجرا جدی است.
انتقال مالکیت از دولت به مردم، مخاطرات خاص خودش را دارد و در سالهای گذشته هم بارها دیدهایم که این اتفاق منجر به کامیابی بنگاهها و شرکتها نشده است. با این حال بزرگترین خطری که در حال حاضر متوجه واگذاری سرخابیهاست، چالش درآمدزایی برای آنان است. بهطور بسیار شفاف و روشن، سرمایهگذار حقیقی تنها جایی حاضر است پول خرج کند که علاوه بر بازگشت هزینه، حتی به سود هم برسد. آیا پرسپولیس و استقلال در شرایط فعلی چنین قابلیتی دارند؟ آیا مردم میتوانند با هدف افزایش ثروت خود در این باشگاهها سرمایهگذاری کنند؟ مسلما نه. حتی اگر اعداد مندرج در لایحه بودجه دو سال اخیر را برای پرسپولیس و استقلال جدی بگیریم، این دو باشگاه به سختی و با مشقت فراوان فقط دخلوخرج خود را یر به یر میکنند. بنابراین چرا یک نفر باید پولش را جایی خرج کند که در خوشبینانهترین حالت ممکن، یک سال بعد ثابت خواهد ماند؟
غیر از همه ملاحظات امنیتی و اجتماعی که در تمام سالهای گذشته وجود داشته، خصوصیسازی پرسپولیس و استقلال باید از نظر اقتصادی هم موجه باشد، در غیر این صورت چنین فرآیندی برای آنها بسیار خطرناک خواهد بود. سطح درآمد سرخابیها باید به نقطهای امن برسد؛ به جایی که احتمال چشمگیر سوددهی وجود داشته باشد. در غیر این صورت سرمایهگذاران حقیقی و سالم رغبت چندانی برای مشارکت در اداره این دو باشگاه نخواهند داشت و میدان برای کسانی خالی میماند که از باشگاهداری اهداف دیگری دارند؛ هدفهایی که بعضا سالم نیست و مصداقهایش را در طول سالیان گذشته زیاد دیدهایم. بنابراین پرسپولیس و استقلال قبل از واگذاری باید به درآمدزایی معقول برسند و البته که چنین سطحی، بدون استیفای حق پخش تلویزیونی ممکن نخواهد بود.
حق پخش تلویزیونی همه جای جهان بین ۵۰ تا ۷۰ درصد هزینههای باشگاهداری را جبران میکند. در آسیا حتی شرایط از این هم خاصتر است. مثلا دو سال پیش حق پخش تلویزیونی لیگ سطح پایین امارات به قیمت ۳۹۰ میلیون درهم به فروش رفت که با قیمت ارز آن روز، بیش از ۱۲۰۰ میلیارد تومان میشد. این رقم طبیعتا حالا افزایش هم پیدا کرده، اما لیگ برتر ایران همچنان در حسرت یک ریال حق پخش تلویزیونی میسوزد. توجه داشته باشید که لیگ ایران از نظر قدرت، سابقه و میزان مخاطب اصلا قابل مقایسه با کشوری مثل امارات نیست. در عین حال همیشه چالشهای جدی برای گرفتن حق پخش از صداوسیمای ایران وجود داشته و بعید است که این گره به راحتی باز شود. بدون شک بدون دریافت حق پخش و خلق ثروت واقعی و متناسب برای سرخابیها، واگذاری آنها اقدامی پرریسک خواهد بود.