در جمعی میپرسند چند نفر حاضرند سرنوشت کشورشان را تغییر دهند، همه دست بلند میکنند به جز خود پرسشگر. او دوباره میپرسد که چند نفر حاضرند خودشان را تغییر بدهند؟ این بار اما هیچ کسی دست بلند نمیکند به جز خود پرسشگر!
این جملات را علیرضا نادری گفته بود، در مراسم رونمایی از نمایشنامه «کوکوی کبوتران حرم» که سال ۹۳ منتشر شد.
همین مثال کافی است تا دریابیم که تئاتر امروز ما چقدر به امثال علیرضا نادری و تفکر آنان نیاز دارد و سال به سال که میگذرد، جای خالی کسانی چون او بیشتر به چشم میآید. هنرمندانی که نبض جامعه خود را در دست داشتند و آثارشان گواهی بود از آنچه در سرزمینمان رخ داده.
به گزارش ایسنا، علیرضا نادری، نمایشنامهنویس، کارگردان و مدرس تئاتر سالهاست به صورت خودخواسته نه تنها از تئاتر و محافل تئاتری بلکه از پایتخت دوری گزیده است.
کمتر کسی از حال و احوال او در این دوری خودخواسته خبر دارد چراکه او کسی را به خلوتش راه نمیدهد.
در این نوشتار هم دنبال مقصر نیستیم که چرا هنرمندی این چنین اجتماعی، ناگاه چنین خلوتگزین میشود زیرا که هر انسانی در میانه راه، ممکن است مسیرش را تغییر بدهد و بر ماست که به انتخابهای یکدیگر احترام بگذاریم.
اما آنچه ما را به نوشتن این مطلب سوق میدهد، حتی چیزی فراتر از دلتنگی برای دوران طلایی تئاتر است که بیگمان علیرضا نادری هم جزو نامدارانش بود. انگیزه اولیه نوشتن این یادداشت، ناشی از نوعی نگرانی است، نگرانی برای تئاتری که آبشخوری اجتماعی دارد و فرزند زمانه خویش است و این روزها بدجوری به محاق رفته است.
علیرضا نادری با نگارش نمایشنامههایی همچون «چند و چون به چاه رفتن چوپان»، «دیوار»،«بازگشت به خانه پدری»، «سعادت لرزان مردمان تیرهروز»، «پچپچههای پشت خط نبرد»،«هونگ اجدادی»،«سپاس از حیات طیبه نوجوان نجیب و زیبا»،«چهار حکایت از چندین حکایت رحمان»،«این قصه را ایرانیان نبشتهاند»، «۷۷/۶/۳۱»، «کوکوی کبوتران حرم» و چندین نمایشنامه دیگر دین خود را به تئاتر اجتماعی ایران ادا کرده است. نمایشنامه «پچپچههای پشت خط نبرد» او همچنان مورد اقبال گروههای نمایشی است وجزو معدود آثاری است که گروههای جوان همچنان برای اجرای آن اشتیاق دارند. بسیاری از بازیگران شناخته شده ما از فرهاد اصلانی تا نوید محمدزاده با بازی در این نمایش خوش درخشیدهاند.
این روزها هم گروهی جوان از شهر قم با اجرای همین نمایش در جشنواره چهلم تئاتر فجر شرکت دارند. این گروه جوان روز جمعه ۲۲ بهمن ماه نمایش خود را در تالار مولوی روی صحنه بردند.
اجرای این نمایش برای چندمین بار نشان داد هر چند نادری همچنان دور از هیاهوی پایتخت روزگار میگذارند ولی آثارش هنوز نزد علاقهمندان تئاتر ، حاضر هستند.
او نویسندهای است که بیش از هر موضوعی، از جنگ نوشته است، محملی که میتوانست او را در حد نویسندهای سفارشینویس تقلیل بدهد ولی نادری، هرگز قلم خود را نفروخت و همواره به حقیقت پایبند ماند گرچه گاه بسیار به زیانش شد.
او که در آغاز جنگ به عنوان سرباز وظیفه در جبهه حضور داشت، بیش از هر کسی از جنگ و آدمهای جنگ گفت ولی هرگز هاله قدسی به هیچ چهرهای نبخشید. هرگز هیچ حقیقتی را وارونه نکرد و راوی صادقی بود از آنچه خود در جبهه لمس کرده بود.
هنرمندی نبود که هر سال نمایشی روی صحنه بیاورد. میان اجرای بعضی از آثارش سالها فاصله افتاده است. با این همه از نیمه دوم دهه هفتاد به مدت یک دهه چند اثر روی صحنه آورد.
اما بعد از اجرای نمایش «کوکوی کبوتران حرم» در سال ۱۳۸۵ که مانند بسیاری آثار دیگرش متحمل ممیزیهای متعدد شد، دیگر دست به اجرای نمایش نبرد. با این همه برای انتشار نمایشنامههایش شوقی داشت.
دوری نادری از تئاتر اما پله پله رخ داد. او اول از اجرای نمایش دلسرد شد و به چاپ آثارش دلخوش کرد. مدتی بعد ممیزیهای حوزه کتاب هم دلسردی دیگری برایش در پی داشت. درگذشت پسر جوانش سینا بعد از ۶ سال بیماری، در سال ۹۲ فصل دشوار دیگری را در زندگی این هنرمند رقم زد. او که پسر خود را در دوران تحریم دارو از دست داده بود، بعد از این اتفاق بارها درباره بحران تحریم دارو و مرگ جوانان سرزمینمان سخن گفت. نادری به جای سوگواری بر فرزند جوانش، از وضعیت نابسامان دارو و درمان انتقاد کرد.
با این همه او اوایل دهه نود با حضور در انتخابات هیات مدیره خانه تئاتر کوشید با همراهی دیگر همفکران خود، نوعی خانهتکانی فرهنگی در این تشکل ایجاد کند. نادری به عنوان سخنگوی خانه تئاتر انتخاب شد و با جدیتی بسیار پیگیر امور صنفی شد. او به همراه چند تن دیگر از هنرمندان تئاتر کارگروهی را به نام بهسازی راه اندازی کردند که هدف مهم آن اصلاح برخی امور خانه تئاتر بود. این کارگروه هم اما بعد از مدتی به بن بست رسید و نادری که دیگر شوقی هم به اجرای نمایش نداشت و با اصرار تعدادی از همکاران خود برای انجام امور صنفی پیشقدم شده بود، بهتر دید از این حوزه هم کناره گیری کند.
نام علیرضا نادری همواره به عنوان هنرمند و معلم مطرح بوده است. او به واسطه تدریس در دانشگاه با نسل جوان در ارتباط بود و بر بعضی دانشجویان خود تاثیری غیرقابل انکار گذاشت .
نادری پیش از تدریس در دانشگاه، سالها در منطقه اسلامشهر معلمی کرده بود و از همزیستی با نوجوانان آن منطقه تجربیات گرانسنگی داشت.
او از آن نویسندگانی نیست که نوشتههایش بیشتر برآمده از خواندههایش باشند بلکه هر آنچه نوشته، در زندگی او ریشه دارد. نادری تجربیات زیستی خود را در قالب متونی دراماتیک ارایه کرده و این چنین است که آثار او به مردمان سرزمینمان نزدیکی بسیار دارد.
این همه را گفتیم تا بگوییم او دین خود را به فرهنگ کشورش ادا کرده است و به دنبال مقصر هم نیستیم که چه چیزی او را این چنین دلزده کرد ولی حسرت ما از جای خالی امثال اوست آن هم در زمانهای که سخت به تفکر و عملکرد افرادی چون او نیاز داریم. اجرای نمایشنامه «پچپچه های پشت خط نبرد» در جشنواره تئاتر فجر بیش از آنکه نشانی از حضور علیرضا نادری در این جشنواره باشد، نشانگر جای خالی او در فضای فرهنگی کشورمان است.