زبیده جهانگیری نخستین زن بازیگر تلویزیونی در ایران بود.
زبیده جهانگیری که به نام شبنم نیز شهرت داشت را میتوان اولین بازیگر زن ایرانی تلویزیون دانست. گستره فعالیتهای او کم نظیر بود: از بازیگری گرفته تا روزنامهنگاری و نویسندگی و ویراستاری و شعر. اما همین گستردگی و پراکندگی او را از اینکه در هریک از رشتههای فعالیتش پرآوازه شود، بازداشت. بویژه آنکه در هر یک از این رشتهها استعدادی چشمگیر از خود نشان داده بود که نشان میداد اگر توانایی را با پیگیری و تمرکز همراه میکرد، میتوانست در آن رشته سرآمد شود.
زبیده جهانگیری در جلیل آباد «خیابان خیام کنونی» تهران در خانوادهای از ایل بختیاری و مالکان روستاهای فریدن اصفهان به دنیا آمد. خردسال بود که مادرش به صورتی اتفاقی با قمرالملوک وزیری آشنا شد و دوستی آن دو چنان گرم شد که قمر برایش حکم مادرخوانده پیدا کرد و او را «مامان قمر» صدا میزد و همین نزدیکی به قمر، امکان همنشینی با بزرگان هنر و صاحبان جاه را برای او فراهم آورد، قمرالملوک وزیری در سالهای پایانی عمرش، کسی نزدیکتر از زبیده جهانگیری نداشت.
به توصیه قمر به هنرستان عالی موسیقی رفت و هنرجوی ویلون شد. در همان آغاز، استادان هنرستان به قابلیت صدا و استعداد او در خوانندگی پی بردند و تصمیم گرفتند که روی خوانندگی تمرکز کند، به جای ویلون پیانو بیاموزد و برای خوانندگی اپرا تربیت شود. اما او نه میخواست خواننده اپرا شود و نه پیانو بیاموزد، خانواه اش در پی شکوه و اصرار او، به هنرستان موسیقی ملی فرستادندش و در آنجا آموزش ویلون را نزد محمود ذوالفنون پی گرفت.
اما در هنرستان ملی موسیقی هم استعداد خوانندگی اش کشف شد و او را علاوه بر آموختن ویلون، نزد غلامحسین بنان فرستادند تا خوانندگی بیاموزد: او در این باره در کتاب قمری که خورشید شد نوشت: «به جهت صدایم که آن روزها «صدا» بود به پیشنهاد استاد خالقی، آقای پهلبد رئیس هنرهای زیبا دستور داد ماهانه سیصد تومان حقوق به من بپردازند و این مایه خوشحالی مامان قمر شد. اکنون من رابطی شده بودم بین بعضی از استادان که با مامان قمر پیوندی دیرین داشتند و احیانا فرصتی برای دیدار با او به دست نمیآوردند. از جمله بویژه باید از استاد ابوالحسن صبا یاد کنم و عمو جان حسین تهرانی که براستی عاشق مامان بود و وی هم صمیمانه دوستش داشت.».
استعداد شاعری زبیده جهانگیری هم در همان آغاز تحصیل در هنرستان کشف شد. سیزده سال بیشتر نداشت که فریدون مشیری یک دو بیتی از او در مجله روشنفکر چاپ کرد و سپس اشعار او در دیگر مجلات هم به چاپ رسید.
همان زمان، ایرج پزشکزاد، نویسنده و طنزنویس نامدار شعری از زبیده جهانگیری را دستمایه نمایشنامهای طنز کرد که در مجله فردوسی چاپ شد. بسرعت جای پای زبیده جهانگیری با وجود سن کمش در مطبوعات باز شد و دیگر نشریات هم شعرها و نوشتههای او را چاپ کردند. همزمان در دیگری نیز به روی او باز شد: تئاتر.
از چهارده سالگی روی صحنه تئاتر رفت و، چون نسبت به همسالانش جثه درشت تری داشت، نقشهای مربوط به سنین بالاتر را هم میتوانست بازی کند. بسرعت بازیگری حرفهای شد و تئاتر پارس با او قرارداد همکاری چند ساله بست. اما بازیگری او را از موسیقی بازداشت. میگفت: «استاد بنان به جهت بعضی برنامهها و کارهای من بشدت ناراحت بودند و گفتند اگر من هم که استاد تو هستم بخواهم به شیوه تو زندگی کنم، بزودی صدایم را از دست خواهم داد.
من در تئاتر کار میکردم، دیر میخوابیدم و صبح باید به مدرسه میرفتم و استاد خالقی و استاد بنان و آقای میرنقیبی بشدت مخالف کار من. هنرستان را بناگزیر ترک کردم برای کار. مدارک تحصیلی ام آنجا ماند. آقای پهلبد پیغام داد که بروم و موسیقی بخوانم و بعد بروم تدریس موسیقی کنم و خوانندگی هم پیشکشم. نرفتم.»
شانزده ساله بود که برای نخستین بار در ایران، تلویزیون راه اندازی شد، شبکهای خصوصی به نام «تلویزیون ایران» که در آغاز، امواجش تنها در تهران و قم و کرج و شهرهای اطراف دریافت میشد. زبیده جهانگیری به تلویزیون دعوت شد و با بازی در نمایشنامهای تلویزیونی به نام هزار و یک شب که یک شب در میان پخش میشد، نخستین بازیگر تلویزیونی زن در ایران شد. در سالهای بعد در این شبکه تلویزیونی، مجریگری هم کرد.
همکاری او با تلویزیون شش سال ادامه یافت و در همین سالها از جلو دوربین تلویزیون به مقابل دوربین سینما هم رفت. نخست در سال ۱۳۳۹ در فیلم «زن دشمن خطرناکی است» به کارگردانی رضا کریمی نقشی کوتاه و «افتخاری» بازی کرد، سپس در چند فیلم سینمایی دیگر بازی کرد.
او همکاری با خواندنیها را از پانزده سالگی با فرستادن شعر و نوشته آغاز کرده بود. در هجده سالگی همزمان بازی در سینما و تلویزیون عضو تحریریه این نشریه شد و تا تعطیلی خواندنیها که شش ماه پس از پیروزی انقلاب رخ داد، عضو فعال این نشریه بود. خواندنیها تاریخی پر فراز و نشیب داشت و امیرعباس هویدا از مخالفان سرسختش بود. سرانجام هم موفق شد چند سالی سردبیرش علی اصغر امیرانی را مجبور به کناره گیری از سردبیری کرد.
پس از آنکه علی اصغر امیرانی دوباره به خواندنییها بازگشت، زبیده جهانگیری را دبیر تحریریه کرد، اما با تعطیلی خواندنیها پس از انقلاب، زبیده جهانگیری ناچار شد پیشه تازهای برگزیند: ویراستاری. کتابهای بسیاری ویرایش کرد که از جمله آنها، نوشتههای همکار پیشینش در خواندنیها، ذبیح الله منصوری بود. در هفتمین دهه زندگی اش، نوشتههای خود را منتشر کرد. دو مجموعه شعر به نامهای پرواز را فریاد کن و آسمان گریست. او شاعر نیز بود و اشعارش را به نام شبنم مینوشت.
زبیده جهانگیری حافظهای شگفت آور داشت و میتوانست ریزترین جزئیات را از قعر تاریخ معاصر بیرون بکشد و با دقت روایت کند، اما دریغ که بیشتر این روایتها، شفاهی باقی ماند و مکتوب نشد. با این حال اثر مکتوب از او باقی مانده که منابع دست اول و راهشگای پژوهشگران است: «قمر که خورشید شد» که دقیقترین و جامعترین شناختنامه شخصیت و زندگی شخصی قمرالملوک وزیری است.
زبیده جهانگیری دو بار ازدواج کرد، نخست با اکبر مشکین بازیگر سینما و تئاتر و رادیو و سپس با محمد قاضی اسداللهی نقاش و مجسمه ساز. سالهای پس از مرگ همسرش، برای او که عمری در قلب محافل و حلقه دوستان بود، سالهای تنهایی بود. او در سن هفتاد و هفت سالگی در تهران که زادگاهش بود بر اثر بیماری سرطان ریه درگذشت.