عنایت بخشی، بازیگر پیشکسوت سینما، تلویزیون و تئاتر در دیدار هنرمندان با رئیس جمهور گفت که پس از ۶۰ سال فعالیت هنوز سقفی بالای سرم ندارد.
عنایت بخشی، بازیگر پیشکسوت سینما، تلویزیون و تئاتر در دیدار هنرمندان با رئیس جمهور گفت که پس از ۶۰ سال فعالیت هنوز سقفی بالای سرم ندارد. او البته بابت این اتفاق شکرگزار هم هست. به هرحال دیدن چنین ویدئویی از مردی که سالیان سال تصویرش از قاب جادویی میهمان خانههای مردم بوده زیاد خوشایند نیست.
عنایتالله بخشی متولد ۷ فروردین سال ۱۳۲۴ در طالقان است. او طی شش دهه کار هنری در بیش از ۱۷۰ اثر نمایشی ایفای نقش نموده و از بازیگران سرشناس ایفاگر نقش ضد قهرمان در تاریخ سینمای ایران است که روی به سوی نقشهای خاکستری و مثبت داشته است. وی با کارگردانان متعددی همچون ابراهیم گلستان، بهرام بیضایی، علی حاتمی، امیر نادری، مسعود کیمیایی، داریوش مهرجویی و داوود میرباقری سابقه همکاری داشته و از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران دکتری هنر دریافت کرده است.
«بخشی» فعالیت در تئاتر را از سال ۱۳۳۸ در «گروه هنر ملی» و کار سینما را با بازی در فیلم «آقای هالو» (۱۳۴۹) به کارگردانی «داریوش مهرجویی» آغاز کرد و پس از آن در آثار متعددی ایفای نقش کرده است. حضور در آثار سینمایی چون ستارخان (۱۳۵۱)، تنگنا (۱۳۵۲)، تنگسیر (۱۳۵۲)، مسلخ (۱۳۵۲)، گوزنها (۱۳۵۳)، سناتور (۱۳۶۳)، شکار (۱۳۶۶)، مسافران (۱۳۷۰)، روز واقعه (۱۳۷۳)، مسافر ری (۱۳۷۹)، سگکشی (۱۳۷۹) و آثار نمایشی تلویزیونی چون مرد اول (۱۳۵۵)، سربداران (۱۳۶۲)، سایه همسایه (۱۳۶۵)، امام علی (۱۳۷۵)، پهلوانان نمیمیرند (۱۳۷۶)، ولایت عشق (۱۳۷۹)، و ریحانه (۱۳۸۴) از کارهای شناخته شده اوست.
«بخشی» در سال ۱۳۴۹ با «سیمین بازرجانی» ازدواج کرد. همسر وی پس از ازدواج از وادی شعر و داستان به سینما و فیلمنامهنویسی روی آورد. فیلمنامههای دخترم سحر (۱۳۶۸) و خفاش (۱۳۷۶)، و چاپ چند کتاب از نوشتههای اوست.
دامون قنبرزاده، منتقد سینما در واکنش به این رفتار او در مقابل رئیس جمهور اینگونه نوشت: راستش تماشای این ویدیو بدجوری من را آزار داد. اینکه یک بازیگر قدیمی (حالا به کیفیت و کمیت کارهایش کاری ندارم)، اینطور دستوپابسته و نالهطور چنین حرفهایی نزد یک مقام سیاسی مملکت بزند، نشان از سقوط دارد؛ نهتنها سقوط یک فرد، بلکه سقوط یک سازوکار، حتی سقوط هنر. اینکه یک بازیگر، حالا به هر دلیلی، برای گرفتن حق مسلم خود، اینگونه گردن کج کند، خواهش و التماس سر بدهد و این تصور را داشته باشد که زندگی خودش و هنرمندان همسنوسالش، به دستورات یک نفر وابسته است، واقعاً خجالتآور به نظرم میرسد.
آزاردهندهتر از این موضوع، شکرگزاری عنایت بخشی از نداشتن سقفی بالای سرش است! چند بار این جمله را گوش کردم. میخواستم مطمئن شوم که درست شنیدهام. در نهایت مطمئن شدم که جناب بخشی دقیقاً همین جمله را میگوید. احتمالاً منظورش این است که مثلاً پول زیاد به دست نیاورده تا مثل بقیه خانهای برای خودش بخرد. بلکه پول حلال جمع کرده و حالا هم که سقفی بالای سرش نیست، لااقل خیالش راحت است. شاید میخواسته کنایه بزند. اما من تصور میکنم حرفش جدی است. حرفی که حاصل به ثمر رسیدن تفکر معروفیست که میخواهد بگوید: گدا بودن و گدا ماندن خوب است!
اما این ویدیو جنبهی ترسناکی هم دارد: تعدادی بازیگر و موزیسین و کارگردان و غیره، مشغول دستوپا زدن هستند تا چیزی نصیبشان شود. تلاشی مذبوحانه برای ادامهی حیات (هنری و شخصی) و (البته برای خیلی از افراد این جمع) پرتر کردن جیب. این اگر سقوط هنر نیست، پس چیست؟