«زالاوا» واقعا غافلگیرکننده است، داستان یک روستای جنزده که مردمانشان راه رستگاری را در پیروی از «آمردان» جنگیر روستا میدانند.
ارسلان امیری، پوریا رحیمی سام و نوید پورفرج. سه اسمی که شاید در نگاه سطحی این گمان را به ذهنم آورد که با یکی دیگر از آن کار اولیهای کُند طرفیم، از همانها که خیلیهاشان در «هنر و تجربه» حالا دیگر مرحوم شده، جای داشتند و کلی تعریف و تمجیدهای تعارفآمیز میگرفتند.
«زالاوا» اما واقعا غافلگیرکننده است، داستان یک روستای جنزده که مردمانشان راه رستگاری را در پیروی از «آ مردان» جنگیر روستا میدانند. اینجا روستا خودِ دهات است، نه مثل «بیهمه چیزِ» قرایی روی همه چیز رنگ کاهی پاشیدهاند که نوستالژی فضا مرعوبمان کند و نه مثل روستای «خروجِ» حاتمیکیا، گنگ و مبهم و الکن است، حتی از جنس روستاهای نمادین دهه ۶۰ سینمای ایران هم نیست، همه چیز اتفاقا به اندازه و درست است، لحن و لهجه هم که اساسا کردیست و تکلیف روشن است. اینها همه یعنی قرار نیست کارگردان ترسیم جغرافیایی متفاوت به مخاطب باج بدهد، کارت پستال بفروشد و یا با بهرهگیری از یک زبان دمده نمادین ضعفهای روایتش را بپوشاند.
روایت البته سریعا قلاب خودش را میاندازد و جان تماشاچی را نمیگیرد، همان پنج دقیقه اول متوجه میشویم جن به روستا زده و اهالی مشوشاند، قهرمان و ضدقهرمان داستان هم مطابق با الگوهای کلاسیک سینمایی مقابل چشمانمان قرار میگیرند، مسعود(نوید پورفرج) نماینده قانون که دقایق ابتدایی بیشتر در سکوت بازی میکند. چند نمای نزدیک از مسعود، نشان میدهد که حالِ او با دیگران متفاوت است، از آن طرف آ مردان با اعوجاجی که در زبان بدنش دارد، اسرارآمیز است، طوری که حتی تا پایان هم نمیفهمیم او نماینده خیر است یا شر. دو قطب مخالف در یک سوم ابتدایی پرداخت میشوند و از آن طرف با لشگر تودهای و بیشکل اهالی روستا مواجهیم که اتفاقا مسبب اتفاقات هستند و داستان را جلو میبرند.
همزمان تعلیق در جای جای داستان حضور دارد، روایت از کوچکترین عناصری که میتواند در خدمت فضا باشد، استفاده میکند. نگاه کنید به کارکرد حداکثری بطری ترشی، چند فیلم وطنی سراغ دارید که این گونه به یک «شی» جان ببخشد؟ گاهی از توجه به جزئیات میشود به یک فضاسازی درست و به اندازه رسید، در واقع فیلمساز اینجا مرعوب هلیشات و موسیقی غلیظ و این دست ابزارهای سطحی برای جلوه دادن به اثرش نشده. یک بطری ترشی، یک گربه و حتی یک کیسه ابزارهای هوشمندانهای بودند که اتفاقا فضا را ساختند. همان فضای خانه بهداشت روستا که مملو از بطریهای آزمایش ادرار اهالی روستاست، چه همنشینی غریبی با چندشِ محض جهل و خرافه موجود در آن فضا دارد. کنار هم نشستن عناصر مختلف در جهت همافزایی مضمون داستان از مولفههاییست که یک کار سینمایی باکیفیت را از یک اثر معمولی جدا میکند.
البته که سخت است وقتی از «جهل» و مضامینی اینچنینی حرف میزنید به دام شعار نیفتید، اما در تمام فرصتهای خطابه فیلم، هر بار که مسعود یا آ مردان در مقام واعظ قرار میگیرند، سریعا روند مونولوگ شکسته میشود و افراد روستا حرف میزنند. گر چه دیالوگ شکل نمیگیرد، چون طرفین در وضعیت درک متقابل نیستند اما تکگویی هم جولان نمیدهد، فضا به مانند تمام فیلم مردد و چندپهلو میماند. درباره پایان فیلم هم این واقعیترین و گزندهترین چیزی بود که میشد ارائه کرد، چه عاقبت مسعود و چه عاقبت آ کردان و البته تصمیم فیلمساز برای نمایش امتداد جهل. هیولایی که حتی بیشتر از چند دهه زمان میبرد تا کشته شود. که اگر اصلا کشته شود.
آیا زالاوا ترسناک است؟
فیلم ارسلان امیری با شروع خوبی که دارد مخاطب را با قصه همراه میکند، در ادامه با سرعت مناسبی پیش میرود، همچنان او را به دنبال خود میکشاند و در انتها نیز با پایانی واقعی و منطقی تماشاگر را غافل گیر میکند.
زالاوا سعی نمیکند با ابزار و وسایل عجیب و غریب یا گریمهای ترسناک و خاص کاراکترها مخاطب را بترساند، فضای فیلم و شخصیتپردازی کاراکترها و اتفاقات قصه کار خودشان را میکنند و تماشاگر را کنجکاو و مشتاق پای تماشای فیلم نگه میدارند. ارسلان امیری اهل سنندج است و از خطهای که قصهاش را در آن روایت میکند به خوبی شناخت دارد، بنابراین میتوان گفت فیلم اصالت دارد و مخاطب نیز تحت تاثیر همین اصالت، «زالاوا» را باور میکند.
بازیهای تحسینبرانگیز
امیرمحمد سلیمانی در ویجیاتو مینویسد: نوید پورفرج در شرایطی در نقش اصلی فیلم زالاوا حضور پیدا کرده که اهالی سینما او را با حضور در فیلم مغزهای کوچک زنگزده به یاد میآورند. او در سال ۹۸ هم فیلم مغز استخوان را بازی کرد که مورد توجه منتقدان قرار گرفت. بعید به نظر میرسد که پورفرج برای هنرنماییاش در فیلم زالاوا برای جایزه بهترین بازیگر نقش اصلی مرد فجر ۳۹ نامزد شود اما پس از تماشای این فیلم کنارآمدن با این حقیقت که او برای دو فیلم قبلیاش نامزد جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد دو دوره از جوایز فجر شده، چندان هم دشوار به نظر نمیرسد.
اگرچه فیلمنامه فیلم زالاوا با وجود قراردادن پورفرج در نقش اصلی او را به مهمترین شخصیت فیلم تبدیل میکند اما از همه ظرفیتهای پورفرج یاری نمیگیرد. با این حال او در نخستین تجربهاش در نقش اصلی خارقالعاده ظاهر میشود. واکنشها، صحبتها و غرور ذاتی رییس پاسگاه به روی صورت سرد اما احساسی پورفرج نشسته و او به خوبی از پس رفتارهای لجوجانه یک نظامی مدعی بر میآید. تنها ایرادی که میتوان از بازی مقتدر و تماشایی پورفرج گرفت، آن است که با وجود این که او در کرمانشاه به دنیا آمده اما آنطور که از یک بازیگر کرمانشاهی انتظار میرود با زبان کردی ارتباط برقرار نمیکند.
هدی زینالعابدین و پوریا رحیمیسام هم که پیش از حضور در این فیلم در سریال کرگدن در کنار یکدیگر حاضر شده بودند، اینجا هم هنرنماییهای قابل توجهی دارند. زینالعابدین لهجه کردی را به خوبی روی زبانش کنترل میکند و مثل همیشه با نگاههای خیرهکنندهاش به هنرنماییاش اعتبار بیشتری میبخشد. در شرایطی مشابه با پورفرج، اینجا هم فیلم آنقدر درگیر سوژههایش میشود که نهتنها شخصیتپردازی شخصیتهای اصلیاش را نصفه و نیمه رها میکند بلکه از ظرفیتهای بازیگری بازیگران اصلیاش هم استفاده نمیکند.
در این میان اما پوریا رحیمیسام خوششانسترین بازیگر فیلم است. او که در نقش جنگیری به اسم آمردان ظاهر شده بیشتر از دو شخصیت دیگر فیلم فرصت پردازش خود را پیدا میکند. آمردان که نماینده تفکر خرافاتی رایج، قدرتمند و چیره فیلم است روی مرز باریکی از شخصیت مثبت یا منفیبودن فیلم حرکت میکند و در نهایت باطن واقعیاش را نشان میدهد.
بازیگرانی که در نقش اهالی روستا ظاهر میشوند هم همگی بومی هستند و به همین دلیل بخش عمده دیالوگهای کردی فیلم که با زیرنویس نمایش داده میشود هم به آنها تعلق دارد. اکثر آنها عملکرد قابل قبولی دارند و نیازی به یادآوری نیست که تعدادی از این بازیگران بومی را در سریال نون خ هم تماشا کرده بودیم.
موفقیتی فراتر از فیلمنامه
سعید عقیقی، نویسنده و منتقد سینما درباره ساخته ارسلان امیری مینویسد: زالاوا شناسنامه ای متقاعد کننده و معتبر برای پی گیری کار ارسلان امیری در اختیار سینما دوستان قرار می دهد. در سینمایی که مفهوم «بومی گرایی» با توریسم و سوءاستفاده برای خوشایند جشنواره ها درآمیخته است، فیلم موفق می شود به چیزی بیش از خلاصه داستاناش در باره باورهای قومی دست یابد، و موفقیت اش را نه از طریق ایجاد هیجان ، که به واسطه اجرای موثر میزانسن، رعایت نسبت سوژه با دوربین، افتادن در پیچ و خم داستان گویی، زمین خوردن و برخاستن، ایستادن و باز به راه افتادن، و سرانجام هدایت و بازی گروه بازیگراناش به دست می آورد.
فضاسازی روستا، ایجاد وضعیتی تخیلی اما باورپذیر، فصل کلبه، معرفی «آمردان»، گفت و گوی او با سرباز در زندان و درگیری نهایی نشان میدهد زالاوا نه فقط شناسنامه ای برای اثبات هویت سازندهاش، که به عقیده من گذرنامهایست برای ورود به دنیای فیلم بعدی. بازی فریدون حامدی در نقش «آموسا» و شاهو رستمی در نقش «خلج زالاوایی» نظرگیر است، نویدپورفرج در نقش «مسعود» نشان میدهد در فیلم بعدی میتوان نقشی پیچیدهتر را با اطمینان به او سپرد، و بازی پوریا رحیمی سام در نقش «آمردان» موفقیتی بزرگ برای او و یکی از بهترین بازی های نقش مکمل سالهای اخیر سینمای ایران است.