نرگس خرقانی کارش را با روزنامه نگاری و نقد نویسی
درباره سینما آغاز کرده و سال هاست که عضو
انجمن منتقدان خانه سینماست. از ۸ سال پیش ساخت فیلم کوتاه و مستند را شروع کرده
است. در کارنامه کاری اش فیلم های کوتاهی چون شیرخشک، اینجا خانه من است، آزادی، سه
دقیقه فیلمنامه و عکس خواهرم دیده می شود. همچنین فیلم های مستند یک غذای مردانه،
زوارکش، فروغ محبت و مادام.
فیلم مستند «مادام»نخستین مستند بلند نرگس خرقانی است که یک فیلم
تاریخی درباره یکی از آخرین بازماندگان لهستانی ها در ایران است. طی یک ماه گذشته
این فیلم سه اکران به مناسبت هفتاد و پنجمین سال ورود لهستانی ها به ایران داشته
است و همراه با بازخوردهای مثبت بین المللی و داخلی زیادی بوده است. به همین
مناسبت صبا گفت و گویی با این کارگردان داشته است که می خوانید.
جدیدترین فیلم شما
مستند مادام در سه نوبت به نمایش درآمده است درباره ساخت این فیلم بگویید و اینکه
چه طور شد سراغ یک سوژه تاریخی رفتید؟
قبل از ساخت این فیلم با موضوع حضور لهستانی ها
در ایران آشنایی داشتم و این سوژه برایم جالب بود و دوست داشتم بیشتر درباره اش
بدانم تا اینکه یکی از دوستانم به من درباره یک مادام لهستانی گفت ساها پیش با دایی پدرش ازدواج کرده است. از
دوستم خواستم امکان دیدار با این بانوی لهستانی را برای من فراهم کند و پس از
اولین ملاقات من کاملا به این نتیجه رسیدم که باید این فیلم را بسازم.
کمی از شرایط ساخت
این فیلم بگویید و اینکه چه مدت طول کشید تا آن را ساختید؟
ساخت فیلم بیش از دو سال طول کشید. بخشی از
طولانی شدن ساخت این فیلم به دلیل مسائل مالی بود. چون من فیلم را با بودجه شخصی
ساختم و از هیچ جا کمک مالی نگرفتم. البته با توجه به اینکه این فیلم تاریخی است،
نیاز به تحقیق زیادی هم داشت. برای همین پس از اولین ملاقات تحقیقاتم را شروع کردم
و در حدود یک سال سعی کردم از طریق منابع مختلف درباره این موضوع اطلاعات به دست
بیاورم. از اینترنت گرفته تا کتابهایی که در این رابطه وجود دارد و البته فیلم
هایی هم که ساخته شده است را سعی کردم پیدا کنم و ببینم. البته این را هم اضافه
کنم که من هم زمان کارهای دیگرهم در زمان تحقیق انجام می دادم. مثلا طی این یک سال
من مدتی سردبیر یک فصلنامه هنری به اسم جشنواره بودم و همه اینها باعث شد ساخت
فیلم طولانی تر شود.
آیا حین تحقیق با
مشکلی هم برخورد داشتید؟
بله اتفاقا یکی از گله های من نبود یک آرشیو
درست و کامل درباره واقعه به این مهمی است. به طور مثال خانم بایدان که فیلم مادام
را درباره زندگی اش ساخته ام در خاطراتش به من گفت که بیمارستان امام خمینی به مدت
۵ سال در دست متفقین بوده و تمامی پرسنل این بیمارستان لهستانی بوده اند،اما زمانی
که سراغ این بیمارستان رفتم، هیچ منبعی در کتابخانه این بیمارستان وجود نداشت ،حتی
مسوول کتابخانه این بیمارستان هیچ چیز درباره تاریخ بیمارستان نمی دانست. فاصله
تاریخی ما با ورود لهستانی ها به ایران در حال حاضر تنها ۷۵ سال است و این همه
کوتاهی درباره داشتن یک آرشیو تاریخی درباره این واقعه مهم جای تاسف است.
اطلاع دارید که تا به
حال چند فیلم درباره حضور لهستانی ها در ایران ساخته شده است؟ درباره فیلم های
قبلی چه فکر می کنید؟ آیا لازم است باز هم فیلم ساخته شود؟
اول اینکه حتما باید درباره این سوژه بازهم فیلم
ساخته شود. مثل این است که بگوییم چون یک نفر فیلم دفاع مقدس ساخته است پس بقیه
نباید بسازند! طی این مدت در میان فیلم ها مهم ترین منبعی که من دیدم به نظرم هنوز
هم فیلم مرثیه گمشده ساخته خسرو سینایی است. البته یک فیلم هم از پرس تی وی دیدم
که به نظرم چیز جدیدی به روایت آقای سینایی اضافه نکرده بود. هر چند تلاش پرس تی
وی قابل تقدیر است ،اما من آن فیلم را خیلی دوست نداشتم. چند تا هم فیلم های غیر
ایرانی دیدم که برخی به زبان لهستانی بود و تنها دیدن تصاویر برایم جذاب بود. چون
زبان فیلم را متوجه نمی شدم!
فیلم شما چه ویژگی
جدیدی در مقایسه با سایر فیلم هایی که تا به حال در این ارتباط ساخته شده است دارد؟
شاید منتقد بودنم تاثیر گذار باشد! اما بیشتر
فیلم هایی که طی این مدت دیدم به صورت کلی به این ماجرا پرداخته بودند. البته
درباره فیلم آقای سینایی نمی توان این را گفت چون به هر حال اولین فیلم بوده است و
همچنان یک منبع ارزشمند به حساب می آید، اما اینکه بقیه هم سراغ این کلی گویی رفته
اند برایم عجیب است. من سعی کردم تنها به زندگی ماریا بایدان بپردازم. در واقع
فیلم من یک فیلم بیوگرافی است. سعی کردم جزئیات را از زبان یکی از آخرین
بازماندگان لهستانی در ایران به تصویر بکشم. شاید این کار با توجه به سن و سال
خانم بایدان در نگاه اول ریسک بود، اما من خواستم فیلم خودم را بسازم. این کارم را
خیلی سخت تر کرد. چون من خیلی چیزها را می دانستم، اما دوست داشتم از زبان مادام
اینها گفته شود. من از هیچ نریشنی در فیلمم استفاده نکردم. تمام مدت راوی داستان
خود مادام است. ترجیح دادم به جای حضور کارشناسان تاریخ در این فیلم، کسی که در دل
ماجرا بوده داستان را بگوید. حتی اگر گاهی روایتش اشکال تاریخی داشته باشد. ارقام
دقیق را مخاطبان از اینترنت می توانند پیدا کنند،اما حس کسی که در دل ماجرا بوده
است مطمئنا بسیار مهم تر است.
از سختی های کار
بگویید و فیلمبرداری چه مدت طول کشید؟
البته فیلمبرداری در خانه خانم بایدان هر روز
نبود. معمولا آخر هفته می توانستم با تصویربردارم به خانه ایشان بروم. آن هم نه هر
هفته. شاید یک تا دو بار در ماه. با توجه به پلان های خارجی که گرفتم و البته یک
سری از پلان ها هم که در شهرهای اصفهان و انزلی بود جمعا ۱۰ روز به مدت ۷ ماه ما
فیلمبرداری داشتیم. در خصوص سختی ها هم با
توجه به سن و سال خانم بایدان در خیلی از موارد یک سری از مسائل را چندین بار می
گفت و یک سری چیزها را تنها یک بار آن هم در ملاقات های دوستانه. من خیلی تلاش می
کردم که درباره همه چیز ایشان دقیق توضیح دهد ،اما همیشه این ممکن نبود! از طرفی
با توجه به اینکه نمی خواستم از نریشن استفاده کنم باید همه چیز از زبان ایشان می
بود.
گرفتن نمای خارجی هم خیلی ساده نبود و خانم
بایدان خیلی تمایلی نداشت که با ما از خانه خارج شود. در کنار تمام اینها این
نگرانی را هم داشتم که فیلم من تبدیل به یک گفت وگوی طولانی و خسته کننده شود و
باید برای این موضوع هم فکری می کردم. برای همین مرتبا با تدوینگر فیلم بابک قائم
مشورت می کردم که برای این مشکل چه باید کرد. همین موضوع پروسه تدوین را بسیار طولانی
کرد. کسانی که با فیلمسازی آشنایی دارند همگی متوجه سخت بودن تدوین این فیلم می
شوند و بارها این را به من گفته اند.
بازخوردها چگونه بوده
است؟ فکر می کنید با توجه به شیوه روایتی که شما انتخاب کرده اید به هدف مد نظرتان
رسیده اید؟
اولین اکران این فیلم در سالن کاخ ملت در مجموعه
تاریخی- فرهنگی سعد آباد بود. در آن اکران سفیر بریتانیا و چند نفر از کارکنان
سازمان ملل در ایران و البته خانم پاتریشیا اوزجان کاردار سفارت لهستان هم حضور
داشتند. در پایان نمایش فیلم، آقای نیکلاس هاپتون سفیر بریتانیا به من تبریک گفت و
اظهار امیدواری کرد این فیلم در بریتانیا هم به نمایش درآید. بعدا دیدم که ایشان
در توئیتر هم درباره این فیلم نوشته و از آن تعریف کرده است. پس از این توئیت عده
زیادی از لهستانی ها از سراسر دنیا به من پیام دادند! همه دوست داشتند که این فیلم
را ببینند. برایم باورکردنی نبود که پیام هایی از آمریکا، انگلیس، لهستان، کانادا
و حتی اوگاندا داشتم!
شاید شنیدن نام اوگاندا برای تان عجیب باشد ،اما
پس از کوچ اجباری لهستانی ها، آنها در همه جای دنیا هستند حتی آفریقا و هند. طی
این مدت پیامی هم از رییس انجمن لهستانی های مقیم انگلستان داشتم که اظهار علاقه
کرده بود فیلم مادام در کنفرانسی در سپتامبر ۲۰۱۸ در ورشو به نمایش درآید.
بازخورد ایرانی ها طی
این مدت چه طور بوده است؟
در اکران دوم در دانشگاه تهران در یک کنفرانس
تاریخی به مناسبت هفتاد و پنجمین سال ورود لهستانی ها به ایران این فیلم به نمایش
درآمد. در پایان نشست پرسش و پاسخ هم داشتیم و برایم جالب بود که همه کسانی که در
سالن بودند به نوعی با این موضوع آشنایی داشتند. کتاب نوشته بودند و یا مدتی تحقیق
کرده بودند. یکی از حاضران که مستند ساز بود به من گفت ساخت این فیلم زمانی آرزوی
من بود که میسر نشد خوشحالم که بالاخره چنین فیلمی ساخته شده است.
با توجه به جو حاکم بر سالن که عمدتا آدم های
دانشگاهی و به قولی مخاطب خاص بودند، من انتظار داشتم که کمی هم نظرات و نقدهای
مخالف بشنوم ،اما تقریبا همه در سالن فیلم را دوست داشتند و فقط می خواستند درباره
چگونگی ساخت فیلم بدانند. برخی از حاضران که دیر رسیده بودند و فیلم را کامل ندیده
بودند از من می خواستند دوباره فیلم جای دیگر اکران شود.
طی این مدت مرتبا منتظر یک نقد منفی یا تند و
تیز علیه فیلمم بودم، اما به جرات می توانم بگویم که هر کسی که فیلم من را دیده
است دوست داشته و به شدت تحت تاثیر قرار گرفته و این برای خودم به شخصه بسیار جالب
است. بنابراین فکر می کنم این شیوه ساخت
فیلم انتخاب درستی بود و من اشتباه نکردم.
این فیلم در جشنواره
های ایرانی و بین المللی هم حضور داشته است ؟
این فیلم تا به حال در دو جشنواره در آمریکا راه
پیدا کرده است. جشنواره گریت لیکس در پنسیلوانیا و سینه فست در لوس آنجلس که در
جشنواره دوم کاندیدای دریافت جایزه هم شده بود. درباره ایران نمی دانم چه بگویم!
کمی صحبت درباره جشنواره های داخلی سخت است! گاهی انتقاد کردن درباره جشنواره های
داخلی بسیار بد تعبیر می شود و همین باعث می شود که آدم جرات صحبت نداشته باشد!
اگر دوست دارید در
این مورد صحبت کنید، چون فکر نمی کنم جشنواره های داخلی خیلی هم ترسناک باشند!
مسئله ترس نیست! مسئله اینجاست که من برایم سوال
است انتخاب ها بر چه اساس انجام می شود؟ آیا فیلمی که تصویر بسیار خوبی از مهمان
نوازی ایرانی ها نشان می دهد پیامش مشکل دارد؟ فیلمی که درباره یک تاریخ گمشده
صحبت می کند که بسیاری از آن اطلاع ندارند چرا برخی دوست ندارند دیده شود؟ نمی
دانم شاید مشکلات فنی باعث شد که سال گذشته این فیلم در بخش مسابقه جشنواره سینما
حقیقت انتخاب نشود. این در حالی بود که مترجم فیلم که اتفاقا بسیار هم شناخته شده
است و اکثر فیلم های آن سال جشنواره را ترجمه کرده است به من بابت ساخت این فیلم
تبریک گفت و آن را یکی از بهترین فیلمهای سال ۹۵ دانست. حتی آقای شرف الدین آن قدر
از این فیلم خوشش آمده بود که بابت ترجمه به من کلی تخفیف داد! قبول دارم که سال
پیش هنوز صدای فیلمم آماده نبود ،اما تا به حال رافکات هم به بخش مسابقه راه پیدا
کرده است! صدا را به راحتی می شود درست
کرد. به نظرم گفتن این چیزها دردی از یک فیلمساز مستقل که با بودجه شخصی فیلم می سازد را دوا نمی کند.
در این مورد با مسوولان
جشنواره صحبت کردید که علت عدم پذیرش فیلم چه بوده است؟ شاید تجدید نظری صورت می
گرفت؟
نه علاقه ای ندارم با رابطه و یا التماس فیلمم
را به جشنواره ها بفرستم. همین که آن سر دنیا بدون این چیزها فیلم را قبول می کنند
برای من کافی است! فعلا من ترجیح می دهم به جای نق زدن و انتقاد از جشنواره های
داخلی وقت وانرژی ام را برای بهتر دیده شدن این فیلم در سطح بین المللی بگذارم.
چون می دانم این فیلم کاملا این پتانسیل را دارد و بازخوردهای داخلی و خارجی این
را کاملا به من ثابت کرده است.
تصمیم دارید باز هم
در این رابطه فیلم بسازید و باز هم سراغ یک سوژه تاریخی بروید؟
بله اتفاقا از دل این داستان من سوژه های فوق
العاده دیگری درباره حضور لهستانی ها در ایران پیدا کرده ام که با توجه به
بازخوردهای این فیلم فکر می کنم راحت تر بتوانم سرمایه گذار و اسپانسر برای فیلم
بعدی ام پیدا کنم. چون این سوژه تنها مربوط به ایران نیست. این تاریخ جنگ جهانی
دوم است که در تمامی کشورها می تواند جذاب و دیدنی باشد. حتی می توان از این
داستان فیلمنامه بسیار خوبی نوشت و فیلم سینمایی بسیار خوبی ساخت. موضوعی که من
بسیار دوست دارم در آینده پیگیرش باشم.