نادیا فرجی گفت: مرگ چیزی است که ما به عنوان آدمهای واقعی در زندگی بارها با آن روبهرو شدیم و به آن فکر کردیم. مرگهراسی و مرگاندیشی چیزی است که هر روزه به صورت خودآگاه و ناخودآگاه درگیرش هستیم. نمایش چیزی نیست جز بازسازی اتفاقهای واقعی روی صحنه به شیوههای اجرایی مختلف در نوشتار و اجرا. چون چیزی است که وجود دارد و جزئی جداییناپذیر از زندگی است.
نمایش «یه روز دیگه» به کارگردانی و بازیگری نادیا فرجی، سومین اثری است که او اجرا میکند و نخست در تالار – کارگاه نمایشی و سپس سایه تئاتر شهر روی صحنه رفته است. نخستین نمایشی که او روی صحنه برد، نمایش «خواب آرام» بود که متن آن را هم خودش نوشته بود. این نمایش سال۹۵ در خانه نمایش اجرا شد. دومین نمایش این کارگردان، «زخم زیبای زمانه» نام داشت که در سالن مهر حوزه هنری سال ۹۸ اجرا شد، نمایشی که نوشته علی اصغری بود. او حالا با «یه روز دیگه» صحنه تئاتر را دوباره در اختیار گرفته است. در این گفتگو از این نمایش و چگونگی اجرای آن از نگاه کارگردان گفتهایم.
انگیزه نوشتن «یه روز دیگه» چگونه ایجاد شد؟
زمانی که در مقطع لیسانس دانشگاه در حال تحصیل بودم حدودا ۱۵دقیقه از نمایشنامه «مرگ در میزند» وودی آلن را به عنوان کار کلاسیام ارائه دادم و از همان سالها به این نمایشنامه و باقی آثار وودی آلن علاقهمند شدم. این مسأله باعث شد جرقهای در ذهنم شکل بگیرد که در آینده این نمایش را اجرا کنم. هدف من خود نمایشنامه بود، نه اقتباس یا برداشتی آزاد از این نمایش.
سه سال قبل، پیش از شروع کرونا تصمیم گرفتم یک نمایشنامه را کار کنم، متنهای زیادی را خواندم، ولی هیچ کدام مرا از لحاظ ذهنی درگیر نکرد که در من برای کارکردن ایجاد انگیزه کند. تصمیم گرفتم نمایشنامه مرگ در میزند وودی آلن را به شکل اقتباسی و ایرانیزه روی کاغذ بیاورم تا در فرصتی مناسب کار را روی صحنه ببرم که ماحصل آن شد نمایش «یه روز دیگه».
یک نظر وجود دارد دال بر اینکه اگر بازیگری همزمان بخواهد خودش را کارگردانی کند، اثرش یا درنمیآید یا چندان جالب نمیشود. شما چرا تن به این شرایط ناممکن و دشوار دادید؟
بله فرمایش شما کاملا بجاست. چون بازیگری مقولهای است که تماما باید در اختیار نقشت قرار بگیری و ششدانگ وجودت را در کار بگذاری تا بتوانی به بهترین شکل نقش را خلق کنی و اگر قرار باشد انرژی ات را میان بازیگری و کارگردانی تقسیم کنی قطعا تمرکزی که برای خلق یک کاراکتر به عنوان بازیگر و در نهایت مدیریت و طراحی و کارگردانی را که قرار است از بیرون به عنوان کارگردان داشته باشی، نخواهی داشت، اما با توجه به اینکه این متن را سه سال قبل برای خودم و الهه پورجمشید نوشته بودم و دقیقا میدانستم قرار است چه اتفاقی در رابطه بازیگری بین من و او و خلق شخصیتهای نمایشی بیفتد، تا حدودی کار را برایم راحتتر کرد. به خیلی از میزانسنها و تصویرسازیها هنگام نگارش متن رسیده بودم مثل استفاده ابزاری و خلق تصویرسازی از تخمه که در کار مشاهده کردید. از همان ابتدای نوشتن نمایشنامه به این عناصر رسیده بودم و حتی جایش و طرز استفاده این ابزار در کارم را لحاظ کرده بودم. زیرا هنگام نوشتن در ذهنم کارگردانی و تصویرسازی انجام میدادم. همانطور که در دو کار قبلیام این امکان برایم فراهم شد که با خانم پورجمشید پارتنر باشم، این تجربه باعث شد که راحتتر برخورد داشته باشم با خلق شخصیت حمیرا به عنوان بازیگر و کارگردانی اثر.
چقدر حضور الهه پورجمشید در زمینه طنزشدن کار تاثیرگذار بوده است؟
قطعا که حضور خانم پورجمشید از همان ابتدا با توجه به اینکه من با جنس بازیگریشان آشنا بودم در نوشتن شوخی و طنزهای نمایشنامه تاثیرگذار بوده حتی یکسری از شوخیهایی که مربوط به فضای امروز و اتفاقات روز میشود، ما در طول تمرین به آنها رسیدیم که تاثیر خیلی زیادی در به وجودآمدن لحظههای کمدی و طنز اثر نمایشی داشته است.
خودتان را در جریان بازی چگونه هدایت و کنترل میکردید؟
من ذاتا بازیگر هستم، درسش را خواندهام و سالها فعالیت حرفهایام در این زمینه بوده، ولی از زمانی که نوشتن و کارگردانی را شروع کردم هنوز در مرحله آزمون و خطا و در حال یادگیری هستم. با اینکه فقط بازیگر هستم، اما نوشتن و کارگردانی را مشق میکنم. زمانی که نوشتن را شروع کردم تمام فکرم پیشبردن نمایشنامه در چارچوب و ساختار درستنوشتن بود، چون من ذاتا بازیگر هستم و همیشه خود را در مقام بازیگر دیدهام و تلاشم در این سالها تجربهاندوزی بوده در نوشتن خود را جای شخصیتهای نمایش میگذارم و از اندک تجربه و آموختههایم در بازیگری استفاده میکنم در خلق شخصیت و کاراکتر نمایش و سعی میکنم تا اتفاقها را در ارتباط با شخصیتهای نمایش رقم بزنم و قطعا میدانم خط داستان و قصهای که میخواهم چیست، خواستهام را در قالب و وزن بازیگری جلو میبرم. این کار شاید اتفاق غلطی در نوشتن باشد، ولی من بر اساس تجربیات شخصی که داشتم انجام دادم و در نوشتن به آن رسیدهام. از ابتدا در اثر نمایشنامهای و نوشتاری من به عنوان بازیگر کار را جلو میبرم زمانی که میخواهم به عنوان بازیگر در کار حضور داشته باشم و کار را روی صحنه ببرم برایم راحتتر میشود رسیدن به نقش و نحوه برخورد کاراکتر با شخصیتهای دیگر نمایش و اتفاقهای نمایشی و تحلیل شخصیت. از همان ابتدا روی کاغذ برایم تمام این اتفاقات میافتد و برایم خیلی راحت است برخورد با اثری که خودم در آن بازی هم میکنم.
در شیوه اجراییتان چقدر به هراس از مرگ بها دادهاید؟
چه در زمانی که در مقام نویسنده متن را مینوشتم و چه زمانی که کار را کارگردانی کردم که هر کسی میتواند نگاه خاص و منحصر به فرد خودش را نسبت به هر متنی داشته باشد در شیوه اجرایی. من در هر دو مرحله، زمانی که داشتم کار را جلو میبردم به هیچ عنوان نخواستم هراس از مرگ را در اثر نمایشی به تصویر بکشم، بر عکس من هراس از زندگی را در این نمایش نشان میدهم، ترس از نوع زندگی که آدمها برای خودشان انتخاب میکنند و سرنوشتی که برای خود رقم میزنند. اگر دقت کنید غیر از ابتدای نمایش که در موقعیت نمایشی، هر فرد در خانه یا محل کار با چنین موقعیتی روبهرو شود که کسی از جایی مثل شومینه یا هر جایی غیر از در ورودی وارد خانهاش شود ترسی در فرد ایجاد میشود فارغ از اینکه ما بدانیم شخص مقابل دزد است یا شعبدهباز یا دوستی که دارد با او شوخی میکند، کاراکتری مثل مرگ در هر موقعیتی که قرار بگیرد آن لحظه نمایشی برایش یک ترس را به وجود میآورد. در نمایش من هم غیر از پنج دقیقه اول که حمیرا سعی دارد از آن کاراکتری که یکباره وارد خانهاش شده فرار کند و بعد از آن با جبر به محیط نمایشی برمیگردد دیگر در ادامه ترسی از روبه رو شدن با مرگ را ندارد. حتی زمانی که به هویت واقعی کاراکتر که مرگ است و آمده جانش را بگیرد و او را با خودش ببرد پی میبرد حرفش این است که ترسی از مرگ ندارم و مرگم را میپذیرم. او فقط یک روز زمان برای سر و سامان دادن به اوضاع زندگیاش درخواست میدهد، برای آدمهایی که در زندگی حمیرا هستند و او را برای رفتن دچار شک و ترس و دودلی میکنند و گرنه خود حمیرا دنبال این رفتن و رهایی است و ترسی از مردن ندارد.
طراحی به ظاهر فانتزی است و همخوان با ذهنیت مرگ؛ چقدر برایتان دوری از زندگی یا باور آن ملاک شده است؟
من زمانی که متن را مینوشتم دقیقا میدانستم که چه میخواهم و اتفاقا تنها چیزی که طبق تصورم پیش نرفت طراحی صحنه بود. البته مد نظر شما در سوال طراحی در کل اثر است، ولی من در مورد طراحی صحنه توضیح مختصری بدهم، زمانی که من این نمایشنامه را مینوشتم کاملا طراحی رئال در نظر داشتم، یعنی یا هیچ طراحی نباشد و با یک صحنه خالی که فقط چند آکسسوار در شیوهی طراحی ست پیش ببرم و یا طراحی کاملا رئال برایش در نظر میگیرم مثل طراحی رئال از یک آپارتمان یا سوئیتی کوچک که مربوط به سکونت حمیرا میشود. اما زمانی که در تمرین و اجرا قرار گرفتیم به پیشنهاد طراح صحنه آقای علیرضا خضری که به نظرم خیلی طراحی درستی را انجام داد که به این طراحی که اکنون در اجرا دیدید رسیدیم، کمی فانتزی ست و از فضای رئال دور است که خیلی کاربردی در جهت شیوهی اجرایی من انجام شد. همانطور که نمایش را دیدید و با فضای کار آشنا هستید یک فضای مجزا از خانهای که حمیرا در آن هست داریم، فضای فرار و تعقیب و گریز مرگ و حمیرا که طراح کار آن را به درستی و کاربردی در جهت پیشبرد هدفم از نمایش به اجرا درآورد.
مخاطب با مرگهراسی و مرگاندیشی چه میانهای دارد؟
مرگ چیزی است که ما به عنوان آدمهای واقعی در زندگی بارها با آن روبهرو شدیم و به آن فکر کردیم. مرگهراسی و مرگاندیشی چیزی است که هر روزه به صورت خودآگاه و ناخودآگاه درگیرش هستیم. نمایش چیزی نیست جز بازسازی اتفاقهای واقعی روی صحنه به شیوههای اجرایی مختلف در نوشتار و اجرا. چون چیزی است که وجود دارد و جزئی جداییناپذیر از زندگی است. البته در اثر نمایشی من مرگاندیشی شکل گرفته نه مرگهراسی. حتی در طول نمایش تکرار میکنم که نمیخواهم مرگهراسی را نشان دهم بلکه برعکس هدفم ایجاد یک اندیشه بوده که نمیدانم تا چه حد موفق عمل کردهام. به جای اینکه از مرگ بترسیم و به خاطرش دست به یکسری کارها بزنیم یا نه، چون نگاهمان به مقوله مرگ از کودکی و توسط خانواده و محیطی است که رشد میکنیم و تفکری که به عنوان انسان شکل میگیرد. نگاههای اعتقادی، مذهبی که از همان دوران اندیشهمان نسبت به مرگ رقم میخورد. نگاه هر کدام از ما به مرگ متفاوت است؛ درست مثل نگاهمان به مقوله زندگی.
اندیشه ما که مرگ چیست و چه زمانی با آن مواجه میشویم برای هر شخص متفاوت رقم میخورد. شاید یک نفر مرگ را پایان بداند و رهایی و دیگری مرگ را آغاز بداند و تولد و دیگری عذاب.
در این نمایش میخواهم بگویم که مخاطب عزیز! به هر صورتی که مرگ را نگاه میکنی به خودت مربوط است فقط به یک چیز دقت داشته باش، مدل زندگی و لذتهایی که از زندگی میتوانی ببری و به خاطر خیلی چیزها از خودت دریغ کردی دیگر وقتی نیست. هر چیزی که مد نظرت است انجام بده و پیش برو. چون دیر یا زود این اتفاق رقم میخورد. من بیشتر در این نمایش خواستم ترس از زندگی را به تصویر بکشم با توجه به شرایط جهان و درگیریهای اقتصادی و اتفاقاتی که هر روزه شاهدش هستیم و به نوعی همه تجربهاش میکنیم لذتبردن از خوشیهای اندک زندگی به نحو احسن و مدیریت صحیح دغدغههایمان و مسیر زندگی را جوری رقم بزنیم که با همین شرایط کم معنای واقعی خوشی در زندگی را درک کنیم، سخت است، ولی محال نیست.