محرم که بشود، کسانی که در کار نمایش ایرانی هستند، حتما در گوشه ذهنشان یادی هم از پیتر بروک میکنند؛ کارگردان افسانهای تئاتر جهان که نامش با نمایشهای شرقی و تعزیه ما هم گره خورده است.
اما چرا پیتر بروک برای ایرانیان هنرمند مهمی است؟
به گزارش ایسنا، بروک کارگردان بریتانیایی تئاتر، بسیار نوگرا و جستجوگر بود. البته که در این نوشتار قرار نیست کارنامه هنری او یا تاثیرش را در اعتلای تئاتر جهان ارزیابی کنیم. مراد ما این است که نقش مهم او را در توجه به فرهنگ کشور خودمان و داشتههای ملیمان بازگو کنیم.
او کسی است که بخشی از سرمایههای مهم فرهنگی ما را به یادمان آورد و نشانمان داد چگونه میتوانیم از این داشتهها بهرهمند شویم.
بروک هم نزد هنرمندان تجربهگرا صاحب اعتبار است و هم هنرمندانی که در کار نمایشهای سنتی و بویژه تعزیه هستند. او در سفرهای خود به ایران، هم با هنرمندان جوان و نوگرا دیدار کرد و هم با چهرههایی مانند سعدی افشار، سیاهبازی نامی کشور و هاشم فیاض، چهره تاثیرگذار تعزیه.
او که سال ۱۹۷۰ به ایران سفر کرده بود، به هنگام حضور در یکی از روستاهای دورافتاده کشورمان، تماشاگر تعزیه شد و تجربه خود را از دیدن این نمایش به گونهای توصیف کرد که همچنان برای اهل این هنر منبعی قابل استناد است.
بروک تجربه خود را این چنین شرح داده است: «در ایران تئاتر فوقالعاده باقدرتی وجود دارد به نام تعزیه که تنها تئاتر دنیای اسلام محسوب میشود. این تئاتر مبتنی است بر مرگ شهیدان پیشوای اسلام که توسط روستاییان در برخی اوقات سال برای خود همان روستا اجرا میشود. این شکل از تئاتر توسط شاه در سالیان درازی ممنوع شد. با وجود این تعزیه در سیصد یا چهارصد شهر و روستا در یک زمان به طور مخفیانه همچون یک رسم و ایین اجرا میشد.
یکی از اجراهای بسیار مهیج، شورانگیز و تاثرآوری که در زندگیام دیدهام، در یک روستای کوچک ایران بود که شهادت سومین امام را نمایش میدادند. ما سه خارجی بودیم که چنین امکان افتخاری نصیبمان میشد تا در جمع روستاییانی که برای تماشای نمایش آمده بودند، قرار گیریم. نمایش در فرمی بسیار ساده و مردمی اجرا شد و نیز بسیار تاثیرگذار بود.تماشاگر میدانست واقعهای در قرنهای گذشته رخ داده که اینک دوباره زنده و بازسازی میشود. شهید بار دیگر در برابر چشمانشان پدیدار میگشت و آنان به طور عمیق میگریستند، چنان میگریستند که ما در فغان مردم یک شهر پس از بمباران شاهدش بودیم. اجرای آن نمایش در فرمی بسیار استلیزه شده ولی در عین حال با یک مضمون کاملا واقعی و طبیعی همراه بود… سالهای متعدد پیرامون تعزیه بویژه به سبب موفق بودنش، سرو صدای بسیاری ایجاد شد تا اینکه در نهایت شاه و مسئولان کشوری به تکاپو افتادند تا با فراهم کردن جشنواره بینالمللی هنر و با گنجاندن برنامه «تعزیه بزرگترین گنجینه ملی ایران»، ژستی لیبرالمنشانه از خود به جهانیان بنمایانند. من در آنجا شاهد بودم که چگونه ممکن است تنها در یک شب جماعتی را از چند کیلومتر دورتر به آنجا کشاند و فرم طبیعی را به کلی ویران ساخت.»
منبع: تئاتر معاصر اروپا، ناصر حسینیمهر، پاورقی صفحات ۶۳ و ۶۴ . چاپ اول ۱۳۷۷ف انتشارت نمایش مرکز هنرهای نمایشی کشور.
اما حضور بروک در ایران تنها به تماشای تعزیه و صحبت در آن خلاصه نمیشود. او کارگردانی است که در تختجمشید نمایش اجرا کرده و مسحور این فضا شده است.
زندهیاد پرویز پورحسینی، از جمله بازیگرانی است که در نمایش «ارگاست» او حضور داشته است.
این بازیگر مشغول بازی در نمایش «ادیپ» و در نقش ادیپ شهریار بود که بروک بازی او را دید و پذیرفت که پورحسینی هم یکی از بازیگران نمایشی باشد که قرار بود با حضور بازیگران ایرانی و خارجی آماده اجرا بشود.
پورحسینی به مدت ۴ ماه در کارگاه این هنرمند در پاریس شرکت کرد.
آن گونه که پورحسینی در کتاب خاطرات تئاتریاش گفته است، مدتی بعد بروک در سفر به ایران، گروه ایرانی بازیگران خود را انتخاب کرد و کار را به آربی اونسیان که وظیفه دستیاری او را بر عهده داشت، سپرد.
نمایش مورد نظر او «ارگاست»، برای او نوعی کار بر زبانها بود. چیزی که پورحسینی، توصیفش را دشوار دانسته بود.
دو گروه بازیگر مشغول تمرین این نمایش شدند؛ تعدادی در پاریس و تعدادی هم در ایران. بروک و اوانسیان در تماس بودند و نتیجه تمرینها را با یکدیگر به اشتراک میگذاشتند.
در ایران فهیمه راستکار، سیاوش تهمورث، داریوش فرهنگ، صدرالدین زاهد و … از جمله بازیگران این نمایش بودند. ابتدا قرار بود محمود دولتآبادی و رضا کرم رضایی هم در این پروژه حضور داشته باشند که بعدا این همکاری منتفی شد.
نمایش در آرامگاه اردشیر و در نقش رستم اجرا شد. در آرامگاه اردشیر صحنه ثابت بود و در نقش رستم، اجرا سیار. اجرای این اثر از نیمه شب تا طلوع آفتاب ادامه داشت چراکه بروک معتقد بود تختجمشید آنچنان باشکوه است که بازیگران در عظمت آن گم میشوند. او به بازیگرانش گفته بود شما در برابر این کتیبهها هیچ میشوید. بنابراین شب اجرا میکنیم. آن هم نه جلوی این کتیبهها بلکه قدری آن طرفتر.
بروک برای اجرای این نمایش چند زبان را انتخاب کرده بود؛ زبان یونان باستان، زبان لاتین و زبان اوستا و … که در این آخری، مهین تجدد همراهیاش میکرد. تد هیوز، شاعر بزرگ انگلیسی هم در نگارش متن مشارکت داشت.
اجرای نمایش چندین ساعت زمان میبرد و بخشی از آن در بالای کوه مشرف به تخت جمشید در آرامگاه اردشیر انجام شد و بازیگران در میان تماشاگران قرار داشتند اما در نقش رستم بازیگران به صورت سیار میان تماشاگران در حرکت بودند.
یکی دیگر از ویژگیهای مهم این چهره برجسته تئاتر جهان نگاه و تأملش به نمایش شرق بود. او روی متون کهن شرق کار کرد و اجرای نمایش «کنفرانس پرندگان» براساس «منطقالطیر» عطار نیشابوری، دیگر تجربه او در حوزه تئاتر شرق بود، نمایشی که متن آن را «ژان کلود کریر» نوشته بود.
پورحسینی در کتابش گفته است که بروک در دهه ۵۰ با دلگیری و قهر از ایران رفته بود. او البته دلیل این دلگیری را توضیح نداده بود . با این همه این هنرمند سال ۱۳۸۸ هم برای شرکت در جشنواره تئاتر فجر به ایران دعوت شد ولی اتفاقات اجتماعی آن مقطع، او را از انجام این سفر منصرف کرد.
او تیر ماه امسال در سن ۹۷ سالگی درگذشت.
این کارگردان بریتانیاییالاصل برنده جوایز تونی و اِمی بود، اما بیشتر به خاطر فعالیتش در عرصه تئاتر از اجرای «مارا/ساد» و «ایرما لا دوس» در برادوی تا آثار تجربی مانند ماهابارتا شناخته میشد.
یکی از آخرین کارهای «بروک» در ۹۲ سالگی تئاتر «زندانی» بود که نویسندگی و کارگردانی آن را بر عهده داشت و آن را در پاریس و همچنین جشنواره ادینبورگ و تئاتر ملی لندن روی صحنه برد..
پیتر بروک هشت دهه در عرصه اپرا، نمایشنامه، آثار موزیکال و همچنین تولیدات سینمایی و تلویزیونی فعال بود. پس از دههها ارائه رویکردی غیرمتعارف به آثار سنتی از جمله شکسپیر و پوچینی، او به پاریس نقل مکان کرد و در آنجا جسورتر شد و رویکرد تجربیتری را در پیش گرفت.
خاطره انگیزترین اثر «بروک» نمایش «مارا/ساد» در سال ۱۹۶۴ است که نمایشی خیره کننده بر اساس نمایشنامه پیچیده «پیتر وایس» درباره «مارکی دو ساد» و زندانیان یک آسایشگاه بود. او پس از اجرای این نمایش در برادوی در سال ۱۹۶۶ برنده جایزه تونی شد و دومین جایزه تونی خود را نیز برای نمایش «رویای شب نیمه تابستان» دریافت کرد.
بروک در لندن به دنیا آمد و در کالج وست مینستر و مگدالن آکسفورد تحصیل کرد. اولین کار او به عنوان کارگردان برای «دکتر فاستوس» در سال ۱۹۴۳ تجربه کرد و از سال ۱۹۴۷ تا ۱۹۵۰، مدیر تولیدات خانه اپرای سلطنتی بود.
او از سال ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰ با کمپانی رویال شکسپیر همکاری کرد که ماحصل آن کارگردانی نمایشهای چون «شاه لیر» با بازی «پل اسکافیلد» و «تیتوس آندرونیکوس» با بازی «لارنس اولیویه» و «ویوین لی» بود.
بروک در طول زندگی حرفه ای خود، تلاش کرد روالهای معمول تئاتری را زیر سوال برد و تا حد امکان مرزها را بشکند. او در سال ۱۹۷۰، مرکز بین المللی تحقیقات تئاتر، متشکل از بازیگران، هنرمندان و نوازندگان چند ملیتی را تأسیس کرد که سپس به مرکز بینالمللی آفرینشهای تئاتر تبدیل شد.
گروه تئاتر او با استفاده از اسطوره، افسانه، موسیقی و بداهه گویی کمتر جنبه تئاتری و بیشتر نوآورانه بود. آنها عموماً از سنتهای تئاتر غربی اجتناب میکردند و در اوایل دهه ۱۹۷۰ با کار خود در سراسر خاورمیانه و آفریقا سفر کردند. بسیاری از نمایشها به دو زبان فرانسوی و انگلیسی اجرا شد و گاهی اوقات بازیگران متن را بداهه میگفتند و گاهی از هیچ متنی استفاده نمیکردند.
به غیر از بسیاری از آثار نویسندگان نسبتا ناشناخته، نمایشهایی بر اساس آثار «چخوف»، «ساموئل بکت»، «کاریل چرچیل» و «آتول فوگارد» و اقتباس از «موتزارت» و «الیور ساکس» را در این دوره به روی صحنه برده بود.
بروک در عرصه سینما نیز فعال بود و فیلمهایش بیشتر نسخههایی از کار صحنهای او بودند: «مارا/ساد» (۱۹۶۷)، فیلم ضد جنگ «به من دروغ بگو» (۱۹۶۸)،شاه لیر» (۱۹۷۱) و نسخه تلویزیونی «هملت» در سال ۲۰۰۲.
کتاب او در سال ۱۹۶۸ با عنوان «فضای خالی» که در آن از کاوش مداوم و خودانگیختگی در کار تئاتر حمایت میکرد، به کتاب مقدس و مرجع تئاتر تجربی تبدیل شد که به بیش از ۱۵ زبان ترجمه شد. زندگینامهی او با عنوان «زندگی من در گذر زمان» در سال ۱۹۹۸ منتشر شد. کتابهای «نقطه تغییر» (۱۹۸۷) و «هیچ رازی وجود ندارد» (۱۹۹۳) نیز به قلم او منتشر شده است..
بروک در سال ۱۹۶۵ نشان فرماندهی امپراتوری بریتانیا و در سال ۲۰۱۳ به نشان شوالیه (فرانسه) را دریافت کرد. او همچنین در سال ۲۰۱۴ موضوع مستندی به نام «پیتر بروک: طناب محکم» ساخته پسرش «سیمون» شد.