البته اینها شخصیتهای خوبیاند که گاهی تصمیمات اشتباه میگیرند، یا تصمیماتی که از نظر اخلاقی جای بحث دارند. مثلاً سفیدبرفی که بی اجازه وارد خانهی کوتولهها میشود یا علاءالدین برای رسیدن به محبوبش دروغ میگوید. درست است که انسان جایز الخطاست و به طور قطع، میتوان از خطاهای نسخهی کارتونیاش چشم پوشید؛ مشکل اینجاست که دیزنی این خطاها را نه تنها به رسمیت نمیشناسد بلکه سعی میکند آنها را نادیده بگیرد. شاید شما بررسی قهرمانهای دیزنی و پیکسار از این منظر را بداندیشانه و منفینگرانه بدانید اما نادیدهگرفتن این تصمیمات و خطاهای اخلاقی امروز دیگر پذیرفته شده نیست. به همین خاطر این مطلب ده قهرمان انیمیشنهای دیزنی و پیکسار را که هر چند محبوب ولی ناکاملاند، معرفی میکند.
۱۰. سفیدبرفی در «سفیدبرفی و هفت کوتوله» خانهی کوتولهها را تصاحب میکند
ملکهی بدجنس از روی حسادت قصد کشتن سفیدبرفی را دارد. دختر جوان از روستا فرار میکند و حیوانات جنگلی او را به کلبهای مبله اما خالی از سکنه میبرند. فرضیهی اولیهی سفیدبرفی میکند که اینجا محل زندگی کودکانی یتیم است، با این حال، خانه را تمیز کرده و به آن نقل مکان میکند.
کوتولهها سفیدبرفی را در خانه پیدا میکنند و به او اجازه میدهند به شرط نظافت و پختوپز در نبود آنها، ساکن خانه شود. متأسفانه این قهرمان انیمیشنهای دیزنی نه تنها خانهی شخص دیگری را تصاحب میکند، بلکه یک قهرمان نسبتاً عادی و کسلکننده همهست. سفیدبرفی بهعنوان اولین شاهزادهخانم نخستین انیمیشن بلند دیزنی تاریخسازی میکند، اما شخصیت برجستهای ندارد.
۹. شاهزاده «سیندرلا» عاشق شده اما نمیتواند چهرهی معشوق را بهخاطر آورد
سیندرلا و پسر شاه (یا شاهزادهی جذاب) یکدیگر را در مجلس رقص ملاقات میکنند و تمام شب را با هم میگذرانند، میرقصند و نگاههای عاشقانه رد و بدل میکنند. اما صبح روز بعد شاهزاده نمیتواند چهرهی او را بهخاطر بیاورد و فقط کفشهایش را به یاد دارد.
با این اوصاف منطقی است که بگوییم مردی که چهرهی معشوق خود را بهخاطر ندارد، مرد ایدهآلی نیست. ظاهراً شاهزاده حتی رنگ موهای سیندرلا را به یاد ندارد و کفش بلورین را روی پای تمام زنان روستایی شبیه به سیندرلا، بدون در نظر گرفتن رنگ مو، امتحان میکند. اگر این قهرمان انیمیشنهای دیزنی به معشوقهی خود توجه بیشتری میکرد، یافتن شاهزادهخانم چندان دشوار نمیشد.
۸. آریل، قهرمان انیمیشنهای دیزنی، در «پری دریایی کوچک» به خاطر شاهزاده اریک از صدای خود میگذرد
آریل پری دریایی کوچکی است که دوست دارد از زیر آب به روی زمین بیاید و در پی عشق اریک، شاهزادهای دوپا، که شبی روی اقیانوس او را از دور میبیند، تصمیم میگیرد که این تصمیم را عملی کند. آریل فقط شانزده سال دارد اما فکر میکند بسیار بزرگتر و پختهتر است. همین خیال واهی باعث اختلاف او با پدرش که مخالف علاقهی او به یک انسان است، میشود و آریل را به سمت جادوگر دریا، ارسلا، سوق میدهد تا جادویی کند و به او دو پا بدهد تا با آن بتواند به دنیای انسانهای روی زمین بپیوندند. آریل صدای زیبایی دارد و جادوگر میپذیرد که در ازای گرفتن صدا به او یک جفت پا بدهد.
گذشتن آریل از صدای خودش برای بهدست آوردن عشق یک مرد، پیام بدی به دختربچهها میدهد. مثلاً ممکن است آنها را تشویق میکند که برای بهدست آوردن تائید دیگران از بیان عقاید خود چشمپوشی کنند یا به اشتباه از خودشان یا همچون آریل چیزی ارزشمند در خودشان بگذرند. متأسفانه این فیلم بهرغم جذابیت و محبوبیت بالای آن، در جامعهی امروزی دیگر پذیرفته نمیشود و آریل آن قهرمان بینقصی نیست که دیزنی سعی در به تصویر کشیدن آن دارد.
۷. وودی در «داستان اسباببازی» بهشدت به اسباببازی جدید حسادت میکند
وودی قهرمان اولین محصول مشترک پیکسار و دیزنی که یکی از موفقترین انیمیشنهای تمام دوران است و بعضی از محبوبترین شخصیتهای کارتونی را تقدیم طرفداران انیمیشن و دیزنی/پیکسار کرده است، در مجموع شخصیت خوبی بهشمار میرود و خوشبختانه در مجموعه فیلمهای ءداستان اسباببازی» به تدریج به لحاظ شخصیتی پیشرفت میکند. با این حال، در قسمت اول، وودی مغلوب حسادت خود میشود و این مسئله او را به شخصیتی تقریباً غیرقابلتحمل تبدیل میکند. اسباببازی جدید اندی با نام بازلایتیر بهسرعت محبوب میشود و جایگاه رهبری وودی را در معرض خطر قرار میدهد.
وودی همواره در مرکز توجه اندی، پسربچهی صاحب اسباببازیها قرار دارد و با ورود باز که یک آدم فضایی است، نمیتواند تقسیم شدن این توجه را تحمل کند. در نتیجه تلاش میکند که را پشت کمد بیندازد تا مانع بازی اندی با او شود، اما تصادفاً او را از پنجره به بیرون پرت میکند. در ادامه، این دو باید با هم متحد شده و در نهایت دوست شوند، اما حسادت بیدلیل وودی در ابتدای کار، دوست داشتن این شخصیت را دشوار میکند.
۶. علاءالدین، قهرمان انیمیشنهای دیزنی، دربارهی هویت خود دروغ میگوید
علاءالدین یکی از دوستداشتنیترین شاهزادههای دیزنی است، او مهربان و دلسوز است و میخواهد همهی دنیا را به پای یاسمین بریزد. اما با اینکه انسان خوبی است در ابتدای رابطه دربارهی هویت خود به شاهزادهخانم دروغ میگوید. علاءالدین از غول چراغ جادو میخواهد که او را به یک شاهزاده تبدیل کند تا شایستهی خواستگاری از یاسمین باشد. غافل ار آنکه یاسمین یک انسان فقیر و اصیل را به شاهزادهای تقلبی ترجیح میدهد. یاسمین متوجه این مسئله میشود و با اندون بسیار از او میپرسد که آیا میتواند به مرد مورد علاقهاش اعتماد کند یا نه. با وجود آنکه علاءالدین ثابت میکند که انسان خوبی است و شایستگی توجه یاسمین را دارد، فریبکاری اولیهی او نگرانکننده است.
۵. مارلینِ «در جستوجوی نمو» بدجنس است و با او خودبزرگبینانه رفتار میکند
انسانی نمو را به دام میاندازد و او را به مطب دندانپزشکی در استرالیا میبرد و باعث میشود که پدر نمو، مارلین، برای یافتن فرزندش سفری را در اقیانوس آغاز کند. مارلین در طول مسیر با دوری آشنا میشود. دوری ماهی مهربان و بامزهای است که از فقدان حافظهی کوتاهمدت رنج میبرد. در نتیجه با تکرار حرفها و سؤالات فراوان مارلین را اذیت میکند.
بدیهی است که دوری قادر به بهبود وضعیت خود نیست و این مسئله بدجنسی مارلین را تشدید میکند. مارلین دائم ناامید میشود و خشم خود را بر سر دوری خالی میکند و او را میرنجاند و تحقیر میکند. میدانیم که مارلین برای یافتن فرزندش تحت استرس و فشار زیادی قرار دارد اما بدرفتاری با شخصی که فقط قصد کمک به او را دارد هم پذیرفتنی نیست.
۴. مریدا «دلیر» با ناآگاهی مادرش را مسموم میکند
مریدا قهرمان انیمیشن «دلیر»، دختر جوان قوی و جاهطلبی است که از خودش دفاع میکند و میخواهد به جای پذیرفتن درخواست ازدواج مردی غریبه، خودش پیشنهاد ازدواج دهد. این قهرمان انیمیشنهای دیزنی و پیکسار در مجموع الهامبخش و فوقالعاده است، اما با اعتماد کورکورانه به جادوگر کیک مسمومی را به مادرش ملکه الینور میدهد، بی آنکه بداند این طلسم چه نتیجهای خواهد داشت.
جادوگر به مریدا میگوید که این کیک فقط سرنوشت او را عوض میکند اما چیزی دربارهی اینکه مصرفکننده را به خرس تیدیل میکند به او نمیگوید. اما این شاهزادهخانم نامتعارف محصول دیزنی و پیکسار نیت بدی ندارد و فقط میخواهد مادرش اعتقاد او را درک کند، اما کارها و تصمیمات بیپروایانهی او میتواند آسیب دائمی به ملکه بزند. خوشبختانه در ادامهی داستان مهر میان مادر و فرزند طلسم ملکه را از بین میبرد اما نمیتوان از لجبازی کودکانهی عمل ناپسند مریدا بهسادگی گذشت.
۳. لایتنینگ مککوئین در «ماشینها» رادیاتور اسپرینگز را دست میاندازد
ستارهی انیمیشن «ماشینها« یک ماشین مسابقهای آیندهدار به نام لایتنینگ مککوئین است که در مسیر مسابقه گم میشود و در نهایت با خستگی فراوان به شهر رادیاتور اسپرینگز که در مسیر ۶۶ قرار دارد و سابقاً شهر زنده و شلوغی بود میرسد. لایتنینگ شخصیتی خودخواه و متکبر دارد و رفتارهای ناشایست از او سر میزند و این را بارها در بخشهای زیادی از فیلم ثابت میکند. این ماشین مسابقه بیشتر فیلم را مشغول قضاوت و تمسخر ساکنان شهر است حتی با ماتر که به شدت مشتاق دوستی با اوست، رفتار مناسبی ندارد. علاوه بر این، رفتارهای خودخواهانهی لایتنینگ باعث اختلاف او با کلانتر میشود. البته او تا پایان فیلم به شخصیت مهربان و دلسوزتری تبدیل میشود اما بخش عمدهای از فیلم را با گستاخی و غرور سپری میکند و فکر میکند از همه بهتر است.
۲. «آقای شگفتانگیز» در «شگفتانگیزها» در اثر بحران میانسالی خانوادهاش را به خطر میاندازد
باب پار و همسرش هلن ابرقهرمانان مبارزه با جرم و جنایت در شهر خیالی انیمیشن «شگفتانگیزها» بودند. اما حالا زندگی روزمرهی باب در نقش پدری معمولی او را کسل میکند و مشتاق است که دوباره آن هیجانی را که به عنوان قهرمان احساس میکرد تجربه کند. بنابراین، زمانی که زن مرموزی از او درخواست میکند تا یک ربات غولپیکر را در جزیرهای دورافتاده نابود کند میپذیرد.
هلن به جستوجوی شوهر گمشدهاش میرود و فرزندانش ناگزیر همراه او میروند. سندروم، شخصیت شرور قصه از راه میرسد و تقریباً همهشان را تا پای مرگ میبرد. بحران میانسالی باب، خودخواهی و نیاز به احیای مجدد دوران شکوه، بارها همسر و فرزندان او را به خطر میاندازد. اقدامات و تصمیمات او حتی در بهترین حالت هم بحثبرانگیزند.
۱. پیتر پن، قهرمان انیمیشنهای دیزنی، برای پر کردن تنهایی خود تقریباً آدمربایی میکند
پیتر پن با وندی دارلینگ و برادرانش ملاقات میکند و آنها را قانع میکند تا با او به نورلند بازگردند. در نورلند همه جوان میمانند و وندی نقش مادر پسران گمشده را بر عهده میگیرد. پریان دریایی، اجنه و دزدان دریایی فقط چند عامل جذابیتی این سرزمین رازآلود برای کودکان است و همین آنها را به دوستی ابدی با پیتر ترغیب میکند.
وندی به یاد مادرش آواز میخواند و همهی بچهها در آرزوی مادر و خانواده گریه میکنند. در نهایت، پیتر فرزندان دارلینگ را همراه با خاطراتی خوش از زمان سپری شده در جزیرهی جادویی، به خانه برمیگرداند. این قهرمان انیمیشنهای دیزنی به شکل دوستی جادویی و خوشگذران نشان داده میشود اما بعضی تحلیلگران معتقدند که او خبیثتر و مکارتر میدانند، چرا که برای پر کردن تنهایی خود آدمربایی میکند.