بدون هیچ مقدمهای در این مقاله قرار است همراه هم داستان چند بازیگر بسیار مشهور را مرور کنیم که موفق شدند فرودهای زندگی را پشت سر بگذارند و به همین دلیل از فرازهای آن لذتِ بیشتری ببرند. امیدوارم اگر در این لحظات از نظر مالی شرایط سختی را تجربه میکنید، مطالعه این مقاله باعث شود تسلیم نشوید.
جیم کری؛ وقتی شرایط اجازه نمیدهد کودک بمانی
داستانِ بیخانمانی جیم کری به دورانی برمیگردد که او هنوز نوجوان بود و در کنار خانوادهاش زندگی میکرد. در آن زمان پدرِ جیم کارش را از دست داد و به همین دلیل جیم به همراه خواهر، برادر و پدر و مادرش مجبور شدند ۸ ماه در یک چادر در پارکی در آنتاریو زندگی کنند. بعد از گذشت این ۸ ماه، جیم و برادرش موفق شدند در ازای کار به عنوان نگهبان و سرایدار در یک کارخانه تولید لاستیک، آپارتمانی برای زندگی خانوادهشان به دست بیاورند. این دوران سخت با استخدام شدنِ پدرِ جیم به عنوانِ حسابدار تا حد زیادی به پایان رسید.
این بازیگر و کمدینِ موفق و محبوب درباره آن دورانِ سخت میگوید:”آدمهای کمی این موضوع را میدانند اما من و خانوادهام در زمانی که من فقط ۱۵ یا ۱۶ سال سن داشتم، برای مدتی بیخانمان بودیم و در خیابانها و در چادر زندگی میکردیم. البته خوشبختانه ما در کانادا بودیم و همه فکر میکردند ما برای تفریح چادر زدهایم.”
جیم همچنین در شوی هاوارد استرن درباره تاثیر این دوره بر جیم کریِ نوجوان میگوید:”من مجبور بودم خیلی زود بزرگ و بالغ شوم. شرایط خاصِ خانوادهام باعث شد در زمانیکه هنوز فقط یک کودک بودم مسئولیتِ رفاه و آسایشِ دیگران را به عهده بگیرم و مانند یک بزرگسال نگران باشم.”
سیلوستر استالون؛ یک جایزه اسکار چقدر میارزد؟
شرایط مالی سیلوستر استالون پیش از تایید و فروخته شدنِ فیلمنامه راکی اصلا تعریفی نداشت. او در آن زمان در نیویورک با هفتهای ۳۹ دلار زندگی میکرد و حتی پس از توافق برای ساختِ راکی و تا پیش از به نتیجه رسیدنِ این فیلم، این بازیگر مجبور بود شبها را در ایستگاههای اتوبوس صبح کند. سیلوستر استالون برای ساختِ راکی بودجهای ۱ میلیون دلاری در اختیار داشت، مبلغی که تمام و کمال صرف فیلم شد و به همین دلیل او پولی برای اقامت در هتل یا حتی مهمانخانه نداشت.
در آن دوران استالون مجبور به فروش سگ محبوبش بوتکاس به قیمت ۴۰ دلار شد(این بازیگر چند ماه بعد بوتکاس را به قیمت چند هزار دلار خرید) تا از گرسنگی نمیرد و به گفته خودش هر شب بعد از تمام شدنِ فیلمبرداریِ راکی سعی میکرد در نقطهای در همان نزدیکی شب را صبح کند.
استالون درباره آن دوران به یک روزنامهنگار میگوید:”آن وقتها من یک کتِ کلفت و زمستانی داشتم و آن کت به معنی واقعی کلمه خانه من بود. در آن زمان من در اوج سرمای زمستان شبها را در ایستگاههای اتوبوس، فضای بیرونی دفاترِ پست و ترمینالهای مسافربری صبح میکردم و اگر آن کت را نداشتم بدون شک میمردم.” همه این ازخودگذشتگیها البته برای این بازیگر نتیجه خوبی داشت و استالون موفق شد برای اولین فیلم از سری فیلمهای راکی برنده جایزه اسکار شود.
کریس پرت؛ وقتی خودخواسته بیخانمان میشوی
داستان بیخانمانی کریس پرت با داستان بقیه تفاوتِ عمدهای دارد. ظاهرا کریس زمانیکه مشغول تمام کردنِ دبیرستان بوده یکی از دوستان قدیمیاش را ملاقات میکند و در نهایت کریس تسلیم وسوسه دوست قدیمیاش مبنی بر رها کردن خانه و زندگیِ آزادانه در ساحلِ مائویی میشود. کریسِ ۱۸ ساله با یک بلیط یک طرفه به ساحل مائویی میرود و برای مدتی در کنار کار روزانه در یک کمپانی عرضه میگو، شبها را به همراه دوستانش روی شنهای ساحل میخوابد.
کریس درباره آن دوران میگوید:”قبول ندارم که بیخانمان بودم. من و دوستانم در حقیقت چند جوان بودیم که یک سال از زندگیمان را بدون هیچ مسئولیت و دغدغهای روی شنهای گرم ساحلِ مائویی گذراندیم.” پایانِ این ماجراجوییِ کریس پرت زمانی بود که او در حالیکه فقط ۶۰ دلار پول داشت به واسطه یک پیشنهاد برای بازی در یک فیلم، ساحل مائویی را به مقصدِ لوسآنجلس ترک کرد.
هیلاری سوانک؛ چند ماه بیخانمانی برای یک اسکار
هیلاری و مادرش در ۱۵ سالگی هیلاری با وجودِ وضعیتِ بد مالی، به خاطرِ رویای بازیگر شدنِ او به لوسآنجلس نقل مکان کردند. در آن دوران آنها برای هفتهها وضعیت روشنی برای اسکان نداشتند تا اینکه یکی از دوستان خانوادگی به آنها پیشنهاد داد شبها را در خانه برای فروش گذاشته شده آنها صبح کنند. به این ترتیب هیلاریِ ۱۵ ساله و مادرش مجبور بودند تمامِ روز را در اتومبیلشان بگذرانند و با تاریک شدنِ هوا میتوانستند برای ساعاتی در خانه بدون اثاثیه دوست خانوادگی استراحت کنند. آنها مجبور بودند همزمان با روشن شدنِ هوا و مراجعه متقاضیانِ خریدِ خانه، آنجا را ترک کنند.
این بازیگرِ خوشاخلاق درباره این دوران در برنامه ۶۰ Minutes میگوید:”آن خانه هیچ اثاثیهای نداشت و ما مجبور بودیم صبحِ خیلی زود آنجا را ترک کنیم. یادم هست که یک تشکِ بادی داشتیم و به محضِ رسیدن به آن خانه و برای از دست ندادن زمان، شروع به باد کردنش میکردیم تا دستکم بتوانیم زیر آن سقف به اندازه کافی بخوابیم.” این اوضاع برای هیلاری و مادرِ حامیاش چند ماهی ادامه پیدا کرد و در نهایت با امضای اولین قراردادِ بازی، آنها موفق به اجاره خانه شدند. هنوز خیلی از آن دورانِ سخت نگذشته بود که هیلاری با درخشش به عنوان نقش اصلی در فیلمِ تحسین شده Boys Don’t Cry در کنار بردنِ اولین جایزه اسکار، در بین اهالی سینما شهرتی به هم زد.
هال بِری؛ بیخانمانی به خاطر مادر سنگدل یا درس فراموش نشدنیِ مادرِ مهربان
هال بری وقتی هنوز خیلی جوان بود با پشتوانه پساندازی که به واسطه کارهای پاره وقت به عنوان مدل به دست آورده بود، با رویای بازیگر شدن به نیویورک نقل مکان کرد. پساندازِ هال تنها سه ماه دوام آورد و او خیلی زود با عدمِ اطمینانِ فراوان به هدفش، برای کمک مالی با مادرش تماس گرفت. رفتارِ مادرِ این بازیگرِ حالا بسیار مشهور حتما توسط مادران ایرانی سنگدلانه توصیف خواهد شد. مادرِ هال به او گفت که حتی یک دلار هم برای او نمیفرستد و اگر به هدف و برنامهاش اطمینان دارد باید با همه وجودش تلاش کند. بعد از این تماس، هال بری برای مدتی در یک پناهگاهِ مخصوصِ بیخانمانها در نیویورک زندگی میکرد.
هال در سال ۲۰۱۷ به مجله People گفت:”آن پاسخِ منفی احتمالا یکی از بهترین کارهایی بود که مادرم در حق من انجام داد. آن تماس به من درسی داد که تا زنده هستم فراموشش نخواهم کرد. مادرم آن روز به من گفت (اگر میخواهی بازیگر شوی پس انجامش بده، بهانههای احمقانه را کنار بگذار و به هدفت برس) و من دقیقا همین کار را کردم.”
“برای من تسلیم شدن هیچوقت یک انتخاب نبود. این همیشه بخش بزرگی از شخصیت من بود، فکر میکنی نمیتوانم؟ فکر میکنی موفق نخواهم شد؟ پس بایست و تماشایم کن.”
دواِین جانسون؛ گهی پشت به زین و گهی زین به پشت
در فوریه سال ۲۰۲۲ دواین جانسون بر اساس مقاله مجله فوربس به عنوان پردرآمدترین بازیگر هالیوود شناخته شد اما اوضاع برای دواین همیشه به این خوبی نبود. این بازیگر در سال ۲۰۱۸ از مقامات شهر لوسآنجلس جایزه LA Family Housing Awards را دریافت کرد(جایزهای که به افرادی اهدا میشود که برای اسکان خانوادهها و مبارزه با بیخانمانی تلاش کردهاند) و حضور در چنین مراسمی ظاهرا خاطرات تلخی را برای این بازیگر محبوب زنده کرد.
جانسون در این مراسم گفت:”چیزی که این جایزه را برای من بیش از پیش خاص میکند اتفاقی است که وقتی ۱۴ ساله بودم برای من و خانوادهام افتاد. در آن زمان تمام اسباب و اثاثیه ما به بیرون از خانهمان در هونولولوی هاوایی ریخته شد و به تلخترین شکل ممکن محل زندگیمان را از دست دادیم. بعد از آن اتفاق مجبور به ترک جزیرهای شدیم که آن را خانه همیشگیمان میدانستیم و به مهمانخانهای در نشویلِ ایالتِ تِنِسی نقل مکان کردیم.”
“دقیقا به همین دلیل این جایزه برای من با ارزش است چون معنی عدمِ برخورداری از امنیتِ خانه را میفهمم. چون معنی گریستنِ مادر به خاطر حکمِ تخلیه خانه را میفهمم و میدانم وقتی سقفی بالای سرت نیست زندگی چه طعمی دارد.”