هدیه تهرانی / بی همه چیز
در روستایی قبل از انقلاب فردی خان زاده با نام امیر به عنوان قاضی محلی در روستا فعالیت میکند و به خاطر سابقه خوبی که داشته ، مردم به او اعتماد کامل دارند و بخش مهمی از کارهای روستا را به امیر سپردهاند. حال پس از سالها یکی از اهالی روستا با نام لیلی که از روستا به خاطر تهمت مردم به فاحشه بودن رفته ، به عنوان اشرافزاده به روستا برمیگردد و به مردم وعده میدهد که در صورت کشتن امیر ، پول زیادی به آنها خواهد داد…
نگار جواهریان / خاتون
شیرزاد ملک یکی از افسران عالیرتبه نیروی نظامی که یکی دل نه صد دل، دلباخته همسر خود خاتون بختیاری است. خاتون دختری بلند پرواز و روشنفکر است که در ابتدا به خاطر نجات جان پدرش حاضر به انجام معاملهای با شیرزاد ملک میشود، جان پدر در مقابل بله دادن به درخواست ازدواج او وآن معامله بدون شک موقعیت ملک را به خطر میانداخت اما به داشتن دختر زیبای بختیاری میارزید، جواب مثبت خاتون حکم اعدام پدر را به تبعید تبدیل کرد و این باعث شد که خاتون جانی تازه بگیرد و دلاوریهایش را در مقابل ظلم و استبداد به نمایش بکشد.
رعنا آزادیور / زخم کاری
سمیرا در سریال «زخم کاری» مطابقتی علنی و بیواسطه با کاراکتر لیدی مکبثِ شکسپیر دارد. لیدی مکبث بر طبق کهنالگوها در طبقهبندی زنِ جنگجو و البته در بالِ منفی این کهنالگو قرار میگیرد و اصلیترین ویژگی این کاراکتر جاهطلبی بیمارگونه اوست که کاراکترش را به بیرحمی، خونخواری و خشونت سوق میدهد و تصویر بینقصی از شیطان است که روی زمین آمده، به جلد مالک (جواد عزتی) میرود و او را به هر سمت و سویی که بخواهد میکشاند، دستش را به خون میآلاید و مقدمات نگونبختی او را فراهم میآورد.
لادن مستوفی / تسویه حساب
زنی به نام زیور به همراه چهار زن زندانی خشن، در زندان نقشهای میکشند که پس از آزاد شدن اجرایش کنند. آنها آزاد میشوند و پس از اجاره خانهای، مردان را از خیابان به وسیله تغییر قیافه دادن به صورت یک فاحشه به همان خانه میکشانند، آنها را به یک صندلی میبندند، مورد ضرب و شتم قرار میدهند و پولشان را به سرقت میبرند.
لیلا حاتمی / حکم
«حکم که صادر شد، باید اجرا بشه، اگه بترسی، تأخیر کنی، یا جا بزنی، حکم خودت صادر میشه …». ماهیت پول خرید و فروش است. آنهایی که میان پول و معامله زندگی میکنند ، عاقبت به صدور حکم یکدیگر میرسند. رضا معروفی خود صاحب حکم است، اما آن را اجرا هم میکند. او سهند را امان میدهد، به خانه میآورد و برای گرفتاریاش چارهای مییابد. محسن (پولاد کیمیایی) و فروزنده (لیلا حاتمی) هر دو جوانند و عاشق؛ محسن اما خون و اسلحه و پول را انتخاب میکند. حتی در مقابل فروزنده حکم صادر میشود.
مژده شمسایی / سگ کشی
یک نویسندهٔ فارسیزبان به نامِ گلرخ کمالی، که سالِ گذشته شوهرش را به حالِ قهر و به گمانِ رابطهای میان او و منشیِ شرکتش ترک کرده بوده، با پایان جنگ به تهران برمیگردد و شوهرش را میبیند که ورشکسته شده و در حالِ رفتن به زندان است و در جبران بدگمانیِ بیجایش، به نجاتِ شوهرش میشتابد و در این کار تا جایی پیش میرود که دیگر راهِ بازگشت ندارد و میفهمد که در جنگی وارد شده که دیگر نباید شکست بخورد. او همه را تاب میآورد، از تحقیر و توهین تا آزار و تجاوز؛ و سرانجام شوهرش را آزاد میکند و …
سارا بهرامی / علفزار
فیلم علفزار به واکنش آدمهای مختلف در مواجهه با فاجعه و تبعات آن میپردازد؛ چند مرد وارد باغی با حضور چند زن و مرد شدهاند و به شکل گروهی به زنان تجاوز کردهاند. تقریبا تمامی قربانیها بهدلایل مختلفی نظیر آبرو، مصلحت، عفاف یا ترس در حال انکار فاجعهای هستند که رخ داده و سارا (سارا بهرامی) بَرخلاف دیگران نمیخواهد پشتِ اخلاقیات عرفی دستوپاگیرِ جامعه پنهان شود و خود را با صحبتهای مصلحت گرایانهی بزرگترها آرام کند. سارا حقش را میخواهد، او به دنبال این است که جدای از جایگاه اجتماعیاش بهعنوان همسر یا مادر، در مقام یک انسان شاهد اجرای عدالت در مورد متجاوزان باشد و با بدنی زخم خورده، صدایی که در اثر جیغهای ممتد گرفته، چشمانی ورم کرده بهخاطر گریههای زیاد به دنبال حقش میرود.
جمیله شیخی / پدرسالار
داستان مجموعه دربارهٔ پدر میانسالی به نام «اسدالله» است. اسداللهخان پدری مهربان، خانوادهدوست، دلسوز و در عین حال سختگیر و پرصلابت است. به باور او همهٔ پسرانش پس از ازدواج میبایست در خانهٔ بسیار بزرگ او زندگی کنند و ناصر که با دخترعموی خود «آذر» وصلت کرده به ناچار باید همانند دو برادر بزرگتر خود در خانهٔ پدری زندگی کند. اما همسرش آذر که شاغل است و استقلالطلب و لجباز، زندگی در خانهٔ پدرشوهر را منطقی نمیداند و به شدت پای این خواستهاش میایستد و از طرف دیگر اسداللهخان نیز موافقت با آذر را نوعی شکست و ضعف تعبیر نموده و اختلافنظرها به تدریج بالا میگیرد تا جایی که «مولود» (خواهرزن اسدالله) که دشمنی دیرینهای با او دارد فرصت را غنیمت میشمرد و برای انتقام از اسداللهخان دست به کار میشود. مولود برای اجرای نقشههای خود از وجود دخترش «زهره» (که عروس اسداللهخان است) استفاده میکند.